لیلا حاتمی در نقش معشوقه; مروری بر تمام عشقهای سینمایی او

لیلا حاتمی در نهم مهر 1351 به دنیا آمد. پدرش علی حاتمی، کارگردان سرشناس سینمای ایران، و مادرش زری خوشکام، هنرپیشه سینما، بود که البته مادرش به نام زهرا حاتمی نیز شناخته می شود.
به بهانه بازی لیلا حاتمی در فیلم «پیر پسر»، در این پرونده مروری داریم بر نقشهایی که او در سه دهه با محوریت «زن معشوق» ایفا کرده و مفهوم معشوقه در سینمای ایران را بازتعریف کرده است.
پیرپسر
در فیلم «پیر پسر»، لیلا حاتمی نقش زنی جسور را بازی کرده است.
در فیلم پیرپسر، لیلا حاتمی نقش زنی بهنام رعنا را بازی میکند که برخلاف نقشهای پیشیناش، آن معشوقهی نجیب، معصوم یا رؤیایی نیست. او زنی است جسور، واقعی و پررمزوراز که با حضوری ناگهانی، یک خانهی مردانه و یک رابطهی پوسیده خانوادگی را به لرزه میاندازد.
تصور
لیلا حاتمی در فیلم «تصور»، نقش معشوقی خیالی را دارد.
«تصور» تجربهای منحصر به فرد در کارنامهی لیلا حاتمی است. فیلم در بستر فانتزی و خیالگونه، ماجرای یک راننده تاکسی جوان را روایت میکند که هر شب مسافران زن با چهرهای مشابه را سوار میکند و داستانهایشان را میشنود. پسر جوان، عاشق یک زن شیرینیپز میشود؛ اما در ابراز عشق خود به او ناتوان است. به همین خاطر شروع به خیالپردازی دربارهی او میکند و فضاهایی خالی در داستان فیلم ایجاد میشود که پر کردن آنها برعهدهی تصور مخاطب است. حاتمی در این فیلم همزمان چند نقش را ایفا کرده است. فیلمی که بخش عمدهای از آن در شب روایت میشود و تبحرش درایفای نقش چند شخصیت بدل به یکی از نقاط قوت این فیلم میشود. او به ما نشان میدهد باوجودِ اینکه در تلاش و تقلا برای زنده ماندن و ادامهی زندگی، فرصتی برای عاشقی نمانده، اما همچنان عاشقانی خوش خیال و دلپذیر وجود دارند.
رگ خواب
حاتمی در فیلم «رگ خواب»، معشوقی را در آستانه فروپاشی به تصویر میکشد.
در فیلم «رگ خواب»، لیلا حاتمی در یکی از عمیقترین و چالشبرانگیزترین نقشهای دوران حرفهایاش ظاهر میشود. «مینا»، معشوقهای است شکستخورده، تحقیرشده و در آستانهی فروپاشی عاطفی؛ زنی که زندگی عاشقانهاش فرو میریزد، اما از دل همین ویرانی، خود را از نو میسازد.
در دنیای تو ساعت چند است
گلی در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» معشوقی است که پس از سالها متوجه عشقی دیرینه میشود.
چیزهایی هست که نمیدانی
در «چیزهایی هست که نمیدانی» به عاملی برای بازگشت یک مرد منزوی به زندگی تبدیل میشود
شیدا
«شیدا» یکی از عاشقانهترین و در عین حال تلخترین فیلمهای لیلا حاتمی است.
فرهاد، جوان مجروحی که با چشمان بسته در بیمارستان صحرایی بستری است، بدون آنکه شیدا را ببیند، تنها با شنیدن صدای او عاشقاش میشود. شیدا، پرستاری است که در میانهی آتش جنگ چون یک بانوی اثیری، بذر عشق میپاشد. او خود نیز عاشق است، اما عاشقیکه تمنای وصال و نیازی به تملک ندارد و همهچیز را به سرنوشت و ایمان واگذار میکند. در ساختار عاشقانهی فیلم، جنگ موضوعِ اصلی نیست، بلکه تنها زمینهای برای یک داستان عاشقانه است. این عشق است که از دلِ آن همه مرگ و خونریزی، شیدا و فرهاد را به زندگی پیوند میدهد. جنگ که تمام میشود، عشق هم بهظاهر گسسته میشود و فرهاد برای یافتن شیدا، سودای ادامهی جنگ در سر میپرورد. این تصویر، یکی از رمانتیکترین و در عین حال تلخترین جلوههای عاشقانهی سینمای ایران را خلق میکند.
دلشدگان
حاتمی در «دلشدگان» با نقش یک شاهزادهخان نابینای ترک، جلوهای متفاوت از معشوق به نمایش میگذارد.
در فیلم «دلشدگان» ساختهی علی حاتمی، لیلا نقشِ یک شاهزادهخانم نابینای ترک را بازی میکند و بدینترتیب، جلوهای متفاوت از مفهوم معشوقه را تجسم میبخشد. او در روایت فیلم در چند نمای محدود حضور دارد، اما نقش او در پیشبُرد داستان و شکلگیری تراژدیِ «طاهر»، بنیادی است. شاهزادهخانم، همچون محرک اصلی تراژدی عمل میکند. معشوقهای رازآلود، رؤیایی و در عین حال ناپایدار که جوهر عشق را میشناسد. طاهر در مواجهه با او، گویی بهتمامی از خود تهی میشود و در تبِ عشقی عارفانه و سوزان، سرنوشتی محتوم مییابد. در امتداد سنت عاشقانهی ایرانی (از لیلی و مجنون گرفته تا شیرین و فرهاد) اینبار نیز عشقِ میانِ طاهر و شاهزادهخانم، به سرانجام نمیرسد و مردِ عاشق در غربت میمیرد که گویی تقدیر هنرمند ایرانی چنین است.