کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۰۹۸۶۴
تاریخ خبر:
داستان پر زرق و برق ثروت در‌موسیقی تا اقلیت یک‌درصدی پولدار

دنیای موسیقی از نت‌نوازی تا مسافرکشی

دنیای موسیقی از نت‌نوازی تا مسافرکشی

موسیقی جز برای یک درصد بالای این صنعت، تلاشی روزمره برای دوام و بقا است

هفت صبح، سینا چراغی| «رابرت، از تو برای تلاش بسیار زیادت در شاخه آمریکای تور دوران‌ها ممنونم!! این هم پاداشت که می‌دونم کاملا لیاقتش رو داری ۱۰۰ هزار دلاره. با عشق، تیلور» چند وقت پیش تیلور سوئیفت یادداشت‌هایی از این دست را به همراه چک پاداش، برای بسیاری از کارکنان «تور دوران‌ها»ی خود فرستاد. این اَبرستاره آمریکایی همچنین «دستبند دوستی» غول‌پیکری را که بر سر در استادیو‌م‌ها در هنگام اجراهایش آویزان می‌شد به مبلغ پانزده هزار دلار خرید. 

 

او در بزرگ‌ترین تور تاریخ موسیقی جهان، فقط از محل فروش بلیت‌ها ۲.۱ میلیارد درآمد خالص به جیب برگزارکنندگان ریخت. شش شب اجرای تیلور در تورنتو، ۲۰۰ میلیون دلار  برای شهر درآمد داشت. وقتی پای این همه پول در میان باشد، آنگاه لحظه‌شماری نخست‌وزیر کانادا یا تمنای فرماندار آرکانزاس برای میزبانی از تیلور سوئیفت، حتی بذل‌وبخشش‌های خودش عجیب نیست. رسانه‌های جهان این‌روزها آکنده از چنین خبرهایی است. گزارش‌های سالانه‌ نهادهایی چون فدراسیون جهانی صنعت فونوگرافی از تورهای موفق و بزرگ امثال تیلور سوئیفت، شکیرا، دوا لیپا و دیگران گرفته خبر می‌دهند. 

 

با این همه، نه تصاویر باشکوه از تورهای استادیوم پُر کن و نه نمودارهای صعودی گزارش‌های نهادهای صنفی نباید گول‌مان بزند. زندگی حرفه‌ای بیشتر موزیسین‌ها، چه در ایران و چه در آمریکا، شباهتی به این داستان‌های رویایی ندارد. اگر یک درصد سلبریتی‌های بالای صنعت را کنار بگذاریم، موسیقی برای اکثریت، بیشتر شبیه تلاشی روزمره برای دوام آوردن و بقا است تا صحنه‌ای برای درخشش و رفاه.

 

  وقتی موسیقی شغل دوم است!

«ببخشید شما شغل‌تون چیه؟» / «من موزیسین هستم»/«به‌به! چه عالی! حالا شغل اصلی‌تون چیه؟»  بسیاری از موزیسین‌ها در ایران، چنین گفت‌وگویی را تجربه کرده‌اند. احتمالا ذهن‌شان درست مثل پرستاران، پزشکان، استارتاپ‌چی‌ها، لوله‌کش‌ها و دیگران که به کانادای یا استرالیا سفر کرده‌اند، آنجا وضع موزیسین‌ها به مراتب بهتر از اینجا است. با این حال اگر اخبار تیلور سوئیفت‌ها و گزارش‌های موسسات را کنار بگذاریم، داده‌های دنیای واقعی نشان می‌دهد برای موزیسین جماعت آسمان همه جای دنیا تقریبا یک رنگ است.

 

شغل دوم داشته باشید،‌ تا زندگی کنید

با آمریکا شروع می‌کنیم کشوری که بزرگ‌ترین بازار موسیقی جهان را دارد. درآمد سرانه آمریکا در سال ۲۰۲۴ حدود ۸۵ هزار دلار برآورد شده، متوسط درآمد سالانه موزیسین‌ها اما بین ۳۵ تا ۶۸ هزار دلار است که حدود شصت درصد این درآمد مستقیما از راه موسیقی به‌دست می‌آید. فقط شش درصد از موزیسین‌های آمریکایی زندگی خود را صرفا از راه موسیقی تأمین می‌کنند.

 

بیش از سه‌چهارم آن‌ها برای رتق و فتق زندگی باید شغل دومی خارج از حیطه موسیقی برای خود دست و پا کنند. در سومین بازار بزرگ موسیقی دنیا یعنی بریتانیا هم اوضاع متفاوت نیست. در سرزمین بیتل‌ها، موزیسین‌های حرفه‌ای، حتی با وجود درآمدهای جانبی خارج از حیطه موسیقی، حدود ۱۲ هزار پوند پایین‌تر از متوسط حقوق و دستمزد درآمد دارند.

 

 هفتاد درصد درآمد‌ها نصیب سوئیفت و بقیه!

البته میان امثال تیلور سوئیفت با این موزیسین‌ها یک نقطه اشتراک وجود دارد. بیشترین درآمد موزیسین‌ها در همه جای دنیا از اجراهای زنده می‌آید. در مورد سوئیفت ۹۱ درصد درآمد دو سال گذشته‌اش از اجراهای زنده به دست آمده و تنها ۶ درصد درآمد او حاصل فروش آلبوم‌ها یا استریم آن‌ها است. درباره موزیسین‌های مستقل و کم‌شهره در آمریکا این عدد به حدود یک‌سوم می‌رسد و یک چهارم درآمدشان هم از راه تدریس موسیقی تامین می‌شود.

 

اکنون بسیاری از احیای موسیقی زنده پس از کووید خانمان‌برانداز جانی دوباره گرفته‌اند، با این حال بد نیست بدانید بیش از هفتاد درصد درآمد حاصل از اجراهای زنده در دنیا تنها نصیب اقلیت یک‌درصدی امثال تیلور سوئیفت می‌شود. پشت این ویترین درخشان و پر از زرق و برق، هزاران هزار هنرمند مستقل و محلی برای هر شب اجرا، دستمزدی می‌گیرند که حتی هزینه بنزین رفت‌وآمدشان را هم تامین نمی‌کند. 

 

  وقتی ناجی صنعت موسیقی، موزیسین‌ها را بیچاره کرد!

این روزها استریم کردن شیوه غالب لذت بردن از موسیقی در دنیاست. اسپاتیفای با داشتن بیش از یک‌سوم سهم بازار به نوعی نماد این حوزه است. جالب اینکه دنیل اِک، بنیان‌گذار و مدیرارشد این کمپانی سوئدی در مصاحبه‌هایش بارها خود را ناجی صنعت موسیقی معرفی کرده است.  مطالعه‌ای در سال ۲۰۱۳ نشان داد که تنها ۶ درصد از درآمد موزیسین‌ها از محل آهنگ‌های ضبط شده تأمین می‌شود.

 

در واپسین روزهای دوران پیشااستریم یعنی زمانی که مدیوم‌های فیزیکی مانند سی‌دی، کاست و صفحه همچنان رواج داشتند این عدد بالای سی‌درصد بود. اسپاتیفای به‌طور میانگین برای هر ۱۰۰۰ بار استریم آهنگ، فقط سه دلار به صاحب اثر پرداخت می‌کند. استریم‌شدن در اینجا یعنی کاربری بیش از سی‌ثانیه از آهنگ را گوش کند. طبق قانون جدید این شرکت از سال ۲۰۲۳، آهنگ‌هایی با کمتر از هزار استریم در ۱۲ ماه  هیچ درآمدی برای مالکشان  ندارند.

 

  برش کوچکی از کیک بزرگ

دنیل اِک در مصاحبه‌ای در پاسخ به این انتقادها گفت موزیسین‌ها بهتر است به جای غُر زدن بر سر اسپاتیفای آهنگ‌های بیشتری را نشر دهند. شما نمی‌توانید در طول سه یا چهار سال فقط یک آلبوم منتشر کنید و انتظار کسب درآمد داشته باشید. برای درک بهتر موضوع، کافی‌ست بدانیم اجاره تنها یک ساعتِ یک استودیوی معمولی در آمریکا حدود ۳۰ دلار است در ایران نیز این رقم از ۶۰۰ هزار تومان به بالا است.

 

به بیان ساده، یک قطعه موسیقی باید بیش از ده‌هزار بار پخش شود تا فقط هزینه یک ساعت ضبطش جبران شود و این بدون درنظر گرفتن هزینه‌های آهنگ‌سازی، میکس، مستر، یا تولید کاور و توزیع اثر است. در حالی که با الگوی پیشین خرید آلبوم یا آهنگ در پلتفرم بند کمپ، اگر فقط یک نفر آلبوم شما را با قیمت ده دلار خریداری کند که یک دلار آن سهم بندکمپ است، شما معادل ۳۰۰۰ بار استریم‌شدن آهنگ‌تان در اسپاتیفای را به دست آورده‌اید! این پلتفرم‌ها زمانی وعده دموکراتیزه کردن موسیقی را داده بودند، با این حال در عمل سود را به شکلی فزاینده به سمت ناشران بزرگ و ابرستارگان سوق دادند. 

 

  رونق‌بخشان رانده شده، داستانی از آستین تا لاله‌زار

وقتی حرف از احیای محله‌های کم‌رونق یا درب و داغون می‌شود، حضور هنرمندان به ‌ویژه موزیسین‌ها بیشتر وقت‌ها اولین جرقه‌های تغییر را رقم می‌زند. استیج‌های کوچک، اجراهای خیابانی، اجرای زنده در کافه‌ها و جمع‌های محلی، فضای شهری را حسابی گرم می‌کنند. این «هویت فرهنگی» نوپدید بعدها برای توسعه‌گران، شهرداری‌ها و مشاوران املاک تبدیل به سرمایه می‌شود. داستان خیابان ششم آستین در تگزاس مشتی نمونه خروار از این ماجرا است.

 

در دهه ۷۰ میلادی آستین و به ویژه خیابان ششم، واقعا حوصله‌سربرترین محله در بین پایتخت‌های ایالتی آمریکا بود. سوت و کور و بی‌رونق. تا اینکه مشتی موزیسین و کارآفرین خوش‌ذوق به لطف راک‌اندرول توانستند ورق را برگردانند. از یک سمت جشنواره ساوت بای ساوت وست که تا همین امروز هم یکی از محبوب‌ترین فستیوال‌های موسیقی دنیا است و از سوی دیگر هم برنامه تلویزیونیAustin City Limits  در کنار صدها اجرای زنده از موزیسین‌های جویای‌نام، صحنه موسیقی پویایی در این شهر فراهم کرد. 

 

این صحنه روز به روز به رشد خود امتداد داد و موزیسین‌های زیادی آستین و به ویژه خیابان ششم را به عنوان محل زندگی برگزیدند. در سرتاسر این خیابان پاتوق‌های موسیقی محلی یا همان GMVها (Grassroot Music Venue) هر شب میزبان اجراهای ریز و درشت موزیسین‌های مقیم و مهمان آستین شدند تا اینکه…

 

با زیاد شدن پاخور محله و هجوم جهانگردان از سراسر دنیا (و نه فقط آمریکا) ارزش املاک این محله بالا رفت. شیب این رونق اما بسیار تندتر از رشد جیب موزیسین‌ها بود. کم‌کم پای سرمایه‌گذاران، توسعه‌گران شهری و برندهای بزرگ به ماجرا باز شد. خیابان ششم این پاتوق هنرمندان و دانشجویان و نوازنده‌های خیابانی حالا به ویترین کافه‌های زنجیره‌ای، هتل‌های لوکس و ساختمان‌های تجاری تبدیل شده بودند.

 

افزایش اجاره‌ها و بالا رفتن هزینه زندگی همه‌چیز را دگرگون کرد. همان موزیسین‌هایی که آستین را آستین کردند اکنون دیگر نمی‌توانند در این شهر زندگی کنند. از آن‌هایی که مانده‌اند هم بنا بر برآوردهای شهرداری آستین، حدود شصت درصدشان زیر خط فقر ایالتی درآمد دارند. جدای از این بسیاری از کافه‌ها تعطیل شده و جایشان را به رستوران‌های لوکس و گران داده‌اند.

 

  قطع زنجیره موزیسین و مخاطب

از دست رفتن این فضاها صرفا به‌ معنای کم‌شدن تعداد یا فضای اجرا نیست. این به ‌معنای قطع یک زنجیره کامل از شکل‌گیری استعداد، رشد هنری و ارتباط زنده و انسانی میان موزیسین و مخاطب ارزشمند و فعال است. تاریخ بسیاری از سبک‌های موسیقی نشان می‌دهد این پاتوق‌ها نقشی کلیدی در شکل‌گیری هسته اولیه و شکوفایی ژانرها داشته‌اند. تاریخ پانک را نمی‌توان بدون اشاره به کلاب CBGB تعریف کرد.

 

موسیقی «کوچه بازاری» خودمان هم بدون میکده‌های خیابان لاله‌زار فرصتی برای عرض‌اندام و شکوفایی در اختیار نمی‌داشت. بسیاری از هنرمندان استادیوم‌پرکن امروزین، از مدونا تا ریدیوهد، کارشان را از همین پاتوقک‌ها شروع کرده‌اند. این همان چیزی است که هیچ‌یک از این نرم‌افزارهای لعنتی نمی‌تواند جایگزینش صدای کسی شود که روبه‌روی تو، در حالی که «زنده» می‌نوازد، با همه ضعف‌ها و شجاعت‌هایش در صمیمی‌ترین و آسیب‌پذیرترین حالت انسانی ایستاده است.

 

  چشم‌انداز فرهنگی شهرها رها می‌شوند

این روزها حال موزیک ویدئوها در هیچ جای دنیا خوش نیست. در بریتانیا، فقط در سال ۲۰۲۳، چهارده درصد از کل سالن‌های موسیقی کوچک تعطیل شده‌اند. در آمریکا، بسیاری از آنها با کمبود منابع، افزایش اجاره و نبود حمایت شهری روبه‌رو شده‌اند. بدتر از همه، هیچ جایگزینی برای آن‌ها در چشم‌انداز فرهنگی شهرها وجود ندارد. این داستان تنها مختص به آستین و این روزهای ما نیست. این پی‌رنگ در مقاطع زمانی متفاوت و در جاهای زیادی مرتب تکرار شده است. از تِرِمه در نیو اورلئان تا همین خیابان کریمخان خودمان. هنر و هنرمندان رونق می‌بخشند اما از محلی که خود زنده کردند عاقبت رانده می‌شوند.

 

شاگرد لطفی، بی‌تعصب به ردیف، مشغول مسافرکشی

با مهدی در دامپزشکی آشنا شدم. درست یک روز بعد از آتش‌بس، گربه‌ای که سال گذشته سه شکم زائیده بود را بالاخره موفق شدم بگیرم و برای عقیم‌سازی به بیمارستان بیاورم. مورد مهدی اما تصادفی بود و حالش بسیار بد. جدای از یک گربه معلول و یک گربه نابینا که در خانه نگه می‌دارد، با تمام گربه‌های محله آشنا است و هوایشان را دارد.

 

مثل هر گربه‌دوست حامی دیگری بخش زیادی از این درآمدش خرج گربه‌ها می‌شود. او موزیسین است. تار و سه‌تار می‌نوازد و البته مثل اکثریت موزیسین‌های دیگر کشور تدریس می‌کند. می‌گوید «تدریس و تپسی؛ زندگی من با این دو تا می‌چرخه.» ۴۸ ساله است و از شاگردان لطفی بوده اما هیچ تعصبی روی ردیف ندارد. بعد از چندین سال بالاخره توانست همراه با دوست گیتاریستش چند تصنیف به قول خودش «مدرن» بر مبنای غزل‌های شاعران هم‌نسلش را آماده انتشار کند. تا این که جنگ شد و... 

 

  آسمان یک‌رنگ در همه جای دنیا

او و بسیاری از موسیقی‌دانان دیگر این مملکت مدت‌ها است رویا و سودای گذران زندگی به واسطه آهنگ‌هایشان را کنار گذاشته‌اند. باید صادق باشیم. اگر بیشتر درآمد شما از راه تدریس موسیقی است پس شما یک «مدرس» حرفه‌ای هستید و نه یک موزیسین حرفه‌ای. بسیاری از آمارهایی هم که درباره درآمد موزیسین‌ها دادیم اصلا «تدریس موسیقی» را جزو جریان‌های درآمدی مربوط به موسیقی نمی‌دانند. تدریس ذهن را خسته می‌کند و وقت کمی برای تمرین، سیاه‌قلم زدن، ساخت و پرداخت آهنگ باقی می‌گذارد.

 

می‌گویم «امیدوارم چرخ روزگار طور دیگه‌ای بچرخه. فقط اون‌هایی که تدریس دوست دارن تدریس کنن و بقیه از راه ساخت آهنگ و اجراهای زنده روزگارشون بچرخه». می‌گوید: «من دیگه داره پنجاه سالم می‌شه. از یازده‌سالگی موسیقی کار می‌کردم. این چیزی که می‌گی به قول شاگردام لِوِلِش برای ما قفله!» برای مهدی و مهدی‌سانان این «ریلز»های هر از گاهی نه امیدی به کسب درآمد، که بیشتر یک دهن‌کجی به دنیا است. چیزی شبیه سکانس پایانی فیلم ماندگار «پاپیون». نشسته بر تخته‌پاره‌ای در میان امواج دریای نه چندان مهربان زندگی فریاد می‌زنند «آهای مردم!  من هنوز موزیسین‌ام.»

 

 

آخرین تحولاتفرهنگیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۰۹۸۶۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر