باب اسفنجی؛ سرگرمیِ دریایی با پیامهای محیط زیستی پنهان

باب اسفنجی تنها یک شخصیت کارتونی نیست؛ نمادی از عشق به دریا، تنوع زیستی و دغدغههای محیطزیستی است که در قالبی سرگرمکننده نسلها را تحت تأثیر قرار داده است.
اکنون بیش از ۲۴ سال است که کارتون باب اسفنجی (SpongeBob SquarePants) مخاطبان را در سراسر جهان سرگرم کرده و در ذهن بسیاری از آنها تا همیشه ماندگار خواهد بود. باب اسفنجی تنها یک شخصیت کارتونی نیست، بلکه بخش مهمی از خاطرات و احساسات کودکان و البته بزرگسالان محسوب میشود.
شاید یکی از غنیترین مجموعه کاراکترها در تاریخ انیمیشن (و قطعا در میان آثار با محوریت دنیای زیر آب)، «باباسفنجی و دوستانش» به شکلی ناخودآگاهعشق به موجودات دریایی و طبیعت را در ذهن بینندگان القا میکنند. نکته جالب این است که احتمالا هدف اصلی سازندگان این موضوع نبوده، اما همین عشق و توجه به دنیای زیر آب، یکی از پایههای اولیه خلق این مجموعه بوده است.
خالق باب اسفنجی در ابتدا مدرس محیط زیست بوده است
پیش از آنکه استیون هیلنبرگ فقید با خلق مجموعه باب اسفنجی به شهرت جهانی برسد، مدرس زیست شناسی دریا در دانا پوینت کالیفرنیا بود. او همیشه علاقه زیادی به آموزش زیباییها و شگفتیهای زندگی زیر آب و حفظ آنها داشت و کاملا طبیعی بود که در مسیر شغل دومش یعنی ساخت انیمیشن، یک اسفنج و سایر موجودات دریایی را جزو شخصیتهای اصلی قرار دهد. چه راهی بهتر از فضای سرگرمی برای آموزش غیرمستقیم و جذاب؟
در واقع، پیش از آن که استیون هیلنبرگ شغل معلمیاش را رها کند و به تحصیل در رشته انیمیشنسازی بپردازد، یک کتاب کمیک با نام «منطقه بینجزرومدی» (The Intertidal Zone) نوشته بود که بعدها الهامبخش مجموعه باب اسفنجی شد. پس از دریافت مدرک تحصیلات تکمیلیاش و چند سال فعالیت در انیمیشنهایی مانند «زندگی مدرن راکو»، هیلنبرگ توانست ایده این انیمیشن دریایی را به مدیران شبکه نیکلودئون ارائه کند. آنها نیز با پروژه موافقت کردند و ساخت رسمی سریال آغاز شد.
معرفی و ارائه شخصیتها
تئوریهای طرفداران درباره باب اسفنجی اغلب جنبههای زیست محیطی مانند آلودگی، گرمایش زمین و تخریب اکوسیستمها را در شخصیتها و ماجراهای سریال دنبال کردهاند. اما به نظر میرسد پیامهای پنهان بیشتری درباره محیط زیست در کارتون باب اسفنجی وجود داشته است. از همین رو، شخصیتهای سریال نهفقط بهخاطر ویژگیهای رفتاری، بلکه بهعنوان نمادی از آگاهی محیط زیستی نیز قابل تفسیر هستند.
برای نمونه، آقای خرچنگ (Mr. Krabs) که خودش نمادی از موجودات ساحلی است، دختری به نام پرل (Pearl) دارد که یک نهنگ است. این تضاد عجیب زیستی، اگرچه در نگاه اول طنزآمیز به نظر میرسد، میتواند اشارهای ظریف به مفاهیمی همچون شکار نهنگها و ضرورت محافظت از گونههای در معرض خطر باشد. شاید پرل نمادی از نهنگی نجات یافته از شکارچیان باشد که توسط آقای خرچنگ پذیرفته شده؛ نمادی از همزیستی، پذیرش، و مقابله با بیرحمی انسانی در مواجهه با طبیعت.
شاید او با یک نهنگ رابطهای داشته، یا پرل را به شکلی قانونی و بدون هیچ پیشزمینهای از شکار نهنگها به فرزندخواندگی پذیرفته باشد. در هر صورت، خانواده بودن یک نهنگ و یک خرچنگ همان مفهومی را القا میکند که دوستی یک اسفنج با یک ستاره دریایی و یک اختاپوس. این یعنی تنوع در میان اعضا و شخصیتهای باب اسفنجی نهتنها طبیعی، بلکه زیبا و ارزشمند بوده و در دنیای زیر دریا کاملا عادی است.
در این هماهنگی زیبا، سندی چیکس نقش یک عامل خارجی را بازی میکند. سنجابی که از دنیای بالای آب آمده و نمادی از دخالت انسانها (و موجودات سطح زمین) در زیستبومهای طبیعی زیر دریاست. حضور سندی، با لباس غواصی و محفظه شیشهای، همیشه تفاوتی آشکار میان او و دیگر ساکنان بیکینی باتم ایجاد میکند. او بهطور مداوم در حال انجام آزمایشها، ساخت دستگاههای عجیب یا اعمال روشهاییست که برای موجودات دریایی بیگانهاند.
گرچه سندی نیت بدی ندارد و اغلب به دوستانش کمک میکند، اما این نکته که یک «بیگانه» وارد این زیستبوم شده و نظم طبیعی آن را تغییر داده را نمیتوان نادیده گرفت. باب اسفنجی در قالب طنز، این نکته را گوشزد میکند که حتی نیتهای خوب نیز در صورت دخالت بیجا در طبیعت میتوانند تعادل را برهم بزنند. سندی یک نماینده از دنیایی است که شاید با علم و تکنولوژی، محیط زیست را ناآگاهانه دچار آسیب کند.
این فقط سندی نیست که نشان میدهد چگونه دخالت دنیای سطحی میتواند نظم و آرامش اقیانوس را به هم بزند. در یکی از قسمتها، ورود ساده یک پروانه باعث ایجاد وحشت و در نهایت فروپاشی نظم در بیکینی باتم میشود. نمادی اغراقآمیز اما هشداردهنده از اینکه حتی کوچکترین عناصر خارجی، در دنیایی که برای آنها طراحی نشده، میتوانند ویرانگر باشند.
مرد دریا (Marmaid Man) و بارنکل بوی، دو انسان سالخورده (آنقدر خود را کوچک کردهاند که شاید از یک مداد هم کوچکتر شدهاند)، با حضور خود بهعنوان ابرقهرمانهای زیر آب، نشانهای دیگر از ورود غیرطبیعی انسانها به جهان دریاست. آنها گرچه در ظاهر قهرماناند، اما حضوری ساختارشکن دارند که نشان میدهد حتی مفاهیم ظاهرا مثبت مانند «قهرمانی» نیز میتوانند در محیطی بینیاز از دخالت انسان، جایگاه نادرستی داشته باشند.
در نقطه مقابل سندی که نیت خیر دارد، پلانکتون قرار میگیرد: موجود بومی دریا، که به صنعتگرایی، طمع و تخریب زیستمحیطی آلوده شده است. او با فناوری و رقابت کور با آقای خرچنگ، بیکینی باتم را به ورطه آلودگی، مصرفگرایی و حرص میکشاند. نمایندهای از صنعتی شدن افسارگسیختهای که ریشه در جهان انسانی دارد. همه این موارد در کنار هم پیام واضحی دارند: اگرچه بیکینی باتم یک دنیای خیالی بوده اما بازتابی دقیق و گاه هشدارآمیز از تاثیرات واقعی بشر بر طبیعت به شمار میرود.
رویدادهای داستانی
نشانههای هشداردهنده تاثیر بیگانگان، بهویژه انسانها در رویدادهای داستانی فصلهای اول تا سوم سریال که بیشترین نفوذ را از استیون هیلنبرگ داشت، به صورت برجسته دیده میشود. این نشانهها از موارد «کوچک» و غیرطبیعی مانند تبدیل شدن شوهر خانم پاف به یک چراغ، مجبور کردن خرچنگ به گرفتن عسل از عروسهای دریایی، یا حمله مردی با لباس گوریل به پاتریک و باب اسفنجی شروع میشود و تا اتفاقات بزرگتر و مهمتری مثل مداد جادویی هنرمند و … ادامه پیدا میکند. این رویدادها بهخوبی تاثیر مخرب حضور و دخالت انسانها در دنیای زیر آب را نشان میدهند و بهنوعی هشدار درباره بهم خوردن تعادل طبیعی و خطرات ناشی از دستکاری محیط زیست محسوب میشوند.
افتادن یک مداد ساده از سطح آب باعث میشود باب اسفنجی شلوار مکعبی ابزاری را به کار بگیرد که موجودات دریایی برای استفاده از آن ساخته نشدهاند و نتیجه این اتفاق، تخریب فوری و گسترده است. در قسمت قلابها، پاتریک چنان به هیجان قلابهای ماهیگیری علاقهمند میشود که در نهایت به تن ماهی کنسروی تبدیل میشود. این قسمتها آشکارا عجیب و غیرواقعیاند، اما دقیقا همین هدف را دنبال میکنند.
داستان جذاب درباره موجودات بانمکی که با دخالتهای ناخوشایند انسانها دست و پنجه نرم میکنند، راهی شگفتانگیز برای جلب توجه به رفتارها، رویدادها و شرایطی است که انسانها به زیست دریایی تحمیل میکنند و همه اینها با لحنی شوخطبعانه و سرگرمکننده بیان شدهاند.
البته که نماد پایداری استیون هیلنبرگ از محیط زیست، در کل سریال خلاصه میشود. او دهها شخصیت دوستداشتنی و بهیادماندنی خلق کرد و آنها را در دنیایی رنگارنگ، سرشار از معصومیت، شادی و خنده قرار داد. هیلنبرگ راهی باز کرد تا کودکان و بزرگسالان بتوانند با دنیایی که هرچند شوخطبعانه است، ارتباط برقرار کنند و از آن لذت ببرند.