کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۹۶۸۳۵
تاریخ خبر:

پناهی و نخل طلا؛ تبریک بگوییم یا نگوییم؟

پناهی و نخل طلا؛ تبریک بگوییم یا نگوییم؟

بازتاب نخل طلایی 2025؛ واکاوی واکنش کاربران و منتقدان فرهنگی در فضای مجازی

هفت صبح، سمیه خاتونی| پس از آنکه جعفر پناهی موفق شد نخل طلای جشنواره کن ۲۰۲۵ را به ‌دست آورد، موجی از واکنش‌ها در فضای رسانه‌ای، شبکه‌های اجتماعی و میان منتقدان و پژوهشگران سینما به راه افتاد. پرسش اصلی در این واکنش‌ها درباره کیفیت فیلم یا پیام آن نبود، بلکه درباره موضع‌گیری نسبت به شخص پناهی بود: تبریک بگوییم یا نگوییم؟

 

در ساعات ابتدایی اعلام خبر، شبکه‌های اجتماعی با دو قطب کاملا متمایز واکنش‌ها مواجه شدند. گروهی با تحسین این دستاورد را نمادی از مقاومت هنرمند در برابر سانسور و محدودیت خواندند و گروهی دیگر این دستاورد را زیر سوال بردند.

 

این دوگانه‌سازی نه ‌تنها از سوی کاربران، بلکه در میان منتقدان فرهنگی و سینمایی نیز مشهود بود؛ به‌ گونه‌ای که برخی از منتقدان سینما در نقدهایشان ناخواسته نقد هنری را به حاشیه راندند و به تریبون‌های سیاسی نزدیک شدند. بنابراین آنچه در کنار این موفقیت هنری شایسته واکاوی است، نه صرفا جایزه بلکه نوع مواجهه جامعه فرهنگی و کاربران شبکه‌های اجتماعی با این رخداد است. مواجهه‌ای که بیش از آنکه بازتاب‌دهنده افتخار ملی باشد، آینه‌ای از شکاف‌های گفتمانی، تعارضات ایدئولوژیک و فقدان روایت واحد در مواجهه با هنرمند است. 

 

در ابتدا باید پذیرفت شرایط اجتماعی و سیاسی پیچیده در جهان سبب شده که هنر و هنرمند نه به ‌عنوان پدیده‌ای مستقل بلکه در بستری از معادلات ایدئولوژیک درک و تفسیر شوند. در چنین فضایی، جشنواره کن نه به ‌عنوان رویدادی هنری، بلکه به ‌مثابه صحنه‌ای برای نبرد روایت‌ها دیده می‌شود. جایی که هر جایزه‌ای می‌تواند نشانه‌ای برای اثبات یا نفی یک گفتمان باشد.

 

نکته حائز اهمیت، غیبت نقد تخصصی در بسیاری از این واکنش‌هاست. نقد سینمایی به‌ عنوان یک کنش فرهنگی، نیازمند فاصله‌گیری از هیجان‌های لحظه‌ای، تحلیل ساختاری اثر و درک مناسبات تولید و پخش فیلم است. اما در فضای مجازی، این ظرفیت کمتر دیده می‌شود و جای خود را به داوری‌های سریع و جهت‌دار داده است. این مسئله، بار دیگر ضرورت تقویت روزنامه‌نگاری فرهنگی تحلیلی و مستقل را یادآور می‌شود. روزنامه‌نگاری‌ که بتواند میان اثر هنری و زمینه‌های اجتماعی‌اش تمایز قائل شود، بدون آنکه در دام ساده‌سازی‌های رایج بیفتد.

 

درنگی بر مواجهه فرهنگی با یک اتفاق سینمایی

در زمانه‌ای که بسترهای اجتماعی مملو از واکنش‌های احساسی و قضاوت‌های آنی است، ضرورت بازاندیشی کلان‌نگرانه نسبت به رخدادهای فرهنگی، بیش از پیش احساس می‌شود. برای این مهم باید از سطح تحلیل‌های شخص‌محور و واکنش‌های مقطعی فراتر رفت و مسئله را در بستری ساختاری، تاریخی و فرهنگی مورد تأمل قرار داد. هدف از این نوشتار نه تعیین تکلیف است و نه صدور حکم فرهنگی یا اخلاقی؛ بلکه تلاشی است تا این رویداد را در بستری تاریخی و تحلیلی فارغ از هیجانات لحظه‌ای مورد واکاوی قرار دهد.

 

دریافت نخل طلا توسط جعفر پناهی، جدا از ارزش سینمایی آن، فرصتی ا‌ست برای تأمل دوباره بر نسبت ما با مفهوم «موفقیت هنری» و پرسش از اینکه آیا جامعه فرهنگی ما آمادگی مواجهه با افتخار را دارد یا نه؟ و آیا می‌توانیم در بحبوحه‌ مجادلات سیاسی، صداهای مستقل هنری را به‌ عنوان بخشی از حافظه فرهنگی‌مان به رسمیت بشناسیم؟

 

روشن است که پناهی یک هنرمند اپوزیسیون و منتقد به وضعیت موجود است و نگاهش برای برخی تند، تلخ و یا گزنده است. این خاصیت هنر پناهی است او از آن دست هنرمندانی است که هیچگاه به لباس موافق در نمی‌آید، هنرمندانی که معتقدند هنر همواره بر ساختار است نه همسو با ساختار!  در این طرز فکری نظام با هر مشخصاتی به دلیل ساختار حاکمیتی نفی می‌شود. بی‌جهت نبود که ژان لوک گدار بارها ساز و کار جشنواره کن را به باد انتقاد گرفت و از آن به عنوان سلاحی تبلیغاتی برای دولت‌ها یاد کرد. 

 

اما نکته حائز اهمیت این است که تاریخ سینما، همچون تاریخ فوتبال و سایر هنرها، چندان به نیت‌ها، مناسبات پشت‌پرده یا بازی‌های سیاسی در لحظه وقعی نمی‌نهد. آنچه باقی می‌ماند یک آمار است، یک اثر انگشت، یک دستاورد ثبت‌ شده در حافظه جهانی است. درست همان‌طور که نخل طلای عباس کیارستمی در ۱۹۹۷ برای ایران در تاریخ ماند، نخل طلای پناهی نیز بخشی از کارنامه سینمای ایران خواهد بود، فارغ از آنکه امروز با آن چگونه برخورد کنیم. 

 

در نهایت، تاریخ به یاد خواهد آورد که ایران، با تمام تناقض‌ها، گسست‌ها و پیچیدگی‌های سیاسی‌اش، در سال ۲۰۲۵ نخل طلا گرفت. ثبت این جایزه در حافظه سینمای جهان، نقطه‌ای است در امتداد مسیری که با کیارستمی آغاز شد و با فیلم‌سازانی چون پناهی و دیگران ادامه می‌یابد. الگویی از تداوم حضور سینمای ایران در سطح جهانی و گشودن درهایی تازه برای فیلم‌سازان با دیدگاه‌ها و سلیقه‌های گوناگون.

 

اپوزیسیون مهاجر یا درون‌زا؟

نکته دیگر، حضور جعفر پناهی در این مسیر است. فیلم‌سازی که به‌رغم محدودیت‌ها، بازداشت، ممنوعیت کار همچنان ایستادگی کرد و فیلم ساخت. او نه تنها از کشور نرفت، بلکه با تمام دشواری‌ها، در داخل ایران فیلم ساخت و آن را به سطح اول سینمای جهان رساند.

 

این حرکت به نوعی پاسخ است به هنرمندانی که از بیرون، نسخه‌ای سیاسی برای تغییرات اجتماعی در ایران می‌پیچند. بدون آنکه خود در متن واقعیت‌های کشور زیست کرده باشند و همچنین انعکاسی صادقانه از فضای سینمایی ایران است که در آن هنرمند در دیالکتیکی دو سویه می‌تواند حرفش را بزند و کارش را پیش ببرد هر چند که در ادامه ممکن است به خاطر عدول از برخی ساختارها بازخواست شود. 

 

جعفر پناهی، چهره‌ای که در سال‌های اخیر به‌عنوان نماد سینمای معترض شناخته شده، درون ایران مانده، فیلم ساخته، خطر کرده و به‌جای آن‌که نقش اپوزیسیون مهاجر را بازی کند، درون‌زا مانده است. این مسئله، فارغ از رویکردهای سیاسی او، حامل پیام مهمی برای اهالی فرهنگ است: ایستادگی درون یک ساختار، ولو با چالش همچنان می‌تواند صدا داشته باشد.

 

ارزش کار او در این است که در دل محدودیت‌ها و با پایبندی به حضور در سرزمین مادری، اثری قابل رقابت در سطح جهانی ارائه کرده است. این اتفاق نشان می‌دهد که امکان خلق اثر هنری موثر در دل دشواری‌ها وجود دارد، و همین پویایی می‌تواند نقطه امیدی برای آینده سینمای ایران باشد.

 

در کنار پناهی، حضور چهره‌هایی چون سعید روستایی نیز در این جشنواره قابل تأمل است. او نماینده نوعی از سینمای محافظه‌کارتر است که تلاش می‌کند میان خطوط قرمز رسمی و زبان جهانی سینما، تعادلی برقرار کند. روستایی اگرچه شاید جسارت پناهی را نداشته باشد، اما باز هم در سطحی بین‌المللی حضور دارد و این حضور، خود نشان از چندصدایی بودن سینمای ایران است.

 

گوش تاریخ به آمار و داده‌ها حساس‌تر است تا به هیاهو

درنهایت آنچه باید به آن اندیشید، نه صرفا تبریک یا تقبیحِ موفقیت یک فیلم‌ساز، بلکه درک جایگاه سینمای ایران در زیست‌بوم فرهنگی جهان است. نخل طلا تنها یک جایزه نیست، سندی است بر پویایی هنری در دل تضادها و نشانه‌ای از تداوم فرهنگی یک ملت. شاید همین استمرار، بزرگ‌ترین دستاورد باشد. استمرار سینمایی که به‌‌رغم همه‌ موانع، هنوز صدایی برای گفتن دارد. یک نشانه برای فیلم‌سازان جوانی که هنوز به آینده امیدوارند، برای هنرمندانی که می‌خواهند «سینمای خودشان» را بسازند و با زبان خودشان با جهان حرف بزنند.

 

به همین اعتبار، اگر بخواهیم نگاه فلسفی‌تری داشته باشیم، جایزه‌ پناهی نه تز است و نه آنتی‌تز؛ بلکه بخشی از دیالکتیک تاریخی یک ملت است که می‌خواهد خودش را در آینه‌ جهانی بازتاب دهد. افزون بر این در تحلیل چنین رویدادی می‌بایست منطق تاریخی نیز در نظر گرفته شود. در نظام‌های اجتماعی، آن‌چه درنهایت به جریان مسلط بدل می‌شود، برآیند بلندمدت اراده جمعی و تجربه‌گرایی اکثریت است.

 

در شرایطی که بخشی از جامعه خواهان آزمون مسیرهای جدید فرهنگی است، هرگونه مقاومت در برابر آن، اگر فاقد مشروعیت اجتماعی باشد نه تنها ناکارآمد که به ‌نوعی نفی پویایی اجتماعی تلقی می‌گردد. از این منظر، حتی اگر منتقد دریافت این جایزه باشیم، نمی‌توان از اهمیت آن به ‌عنوان یک مولفه‌ اثرگذار در روند فرهنگی ایران غفلت کرد. لازم است آن را به‌ مثابه بخشی از دیالکتیک مستمر فرهنگ معاصر ایران تحلیل کرد؛ دیالکتیکی که در آن سینما، به‌ عنوان یکی از هنرهای زبانی-روایی، قادر است روایتی موازی با روایت رسمی ارائه دهد.

 

درنهایت تاریخ گوشش به آمار و داده‌ها حساس‌تر است تا به هیاهو. آنچه از ما باقی می‌ماند نه بحث‌های تلخ این روزها، بلکه دستاوردهایی است که در ساختار جهانی ثبت شده‌اند. ما به‌ عنوان ناظران فرهنگی و اگر نه هنرمند، لااقل به‌عنوان انسان‌های مستقل، وظیفه‌ داریم صدای اکثریت جامعه را درک کنیم و اجازه دهیم مسیر تجربه و آزمون ادامه یابد حتی اگر گاهی با سلیقه‌ شخصی ما ناسازگار باشد. در این میان آنچه خطرناک است، نه صدای بلند یک فرد یا جایزه‌ یک کارگردان، بلکه آن است که برآیندِ عمومی و جریان اصلی جامعه به حاشیه رانده شود و خواست اکثریت فدای اقلیت شوند و فرصت تجربه‌گرایی اکثریت جای خود را به صلاحدید اقلیت دهد. 

 

سینمای جهان سوم؛ مشروعیت یا رسمیت!

سینمای ایران، به‌ مثابه بخشی از سینمای جهان سوم، همواره در تلاش بوده است تا جایگاه خود را در نظم غالب سینمای جهانی (که به‌ طور سنتی تحت سلطه گفتمان‌های سفیدپوست اروپایی-آمریکایی قرار دارد) بازتعریف کند. در چنین ساختاری، هر موفقیت بین‌المللی برای یک فیلم‌ساز ایرانی، نه صرفا یک رویداد شخصی، بلکه ثبت یک نشانه تاریخی برای منطقه است. این جایزه از جهت جایگاه نمادین در نظام بین‌المللی سینما، به ‌مثابه «اثر انگشت فرهنگی» است.

 

اثری که بعد از گذر از تابع جنجال‌های لحظه‌ای، تابع روندهای بلندمدت تاریخی خواهد شد و درنهایت تاریخ هنر سینما درباره ماندگاری یا عدم‌ماندگاری آن قضاوت خواهد کرد. با این وجود چنین جوایزی در کنار سایر مولفه‌ها، می‌توانند به برهم زدن ساختارهای تثبیت ‌شده‌ مرکز در سینما کمک کنند. به ‌ویژه برای سینمای جهان سوم که در مسیر تثبیت صدای خویش، به این دست موفقیت‌ها نیازمند است. نه از آن رو که مشروعیت خود را وامدار نهادهای غربی سازد، بلکه از آن جهت که در حافظه تاریخی نظم سینمای جهان، به‌ عنوان بازیگری موثر و دارای روایت مستقل به رسمیت شناخته شود.

 

نخل طلای پناهی، با همه‌ پیچیدگی‌های پیرامونش، اینک بخشی از تاریخ رسمی سینمای ایران در جهان است. این واقعیت را اگرچه نمی‌توان الزاما جشن گرفت، اما می‌توان محترمانه به رسمیت شناخت. به ‌مثابه استمرار صدای متفاوت، مستقل و قابل شنیدن سینمای ایران در سپهر بین‌الملل.


 

سایر اخبارفرهنگیرا از اینجا دنبال کنید.
کدخبر: ۵۹۶۸۳۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر