قدرت سینما جهان را خلع سلاح کرد

پیرمردی به ظاهر پولدار مقابل زن جوانی قرار گرفته و برای جلب نظرش، با حالتی دست و پا چلفتی و زبان الکن خود را مدیر کارگردانان معرفی میکرد
هفت صبح| دیروز به وقت صبحگاه، صدای اکبر عبدی از یکی از شبکههای ماهوارهای میآمد. میان رفت و آمدهایی که برای رسیدن به دفتر روزنامه داشتم، دیالوگهای عبدی با الهام حمیدی توجهام را جلب کرد. فیلم ندیده، با چند دیالوگ تصویر صحنه را کامل ساخت. پیرمردی به ظاهر پولدار مقابل زن جوانی قرار گرفته و برای جلب نظرش، با حالتی دست و پا چلفتی و زبان الکن خود را مدیر کارگردانان معرفی میکرد.
سایر دیالوگها را نشنیدم، حتی یک صحنه را هم ندیدم؛ همین یکی کافی بود تا بدانم تا ته داستان قرار است چطور پیش رود. این تصویر واقعی و دقیقی از پدیده ارتباط با مردان و زنان بزرگسال در جامعه بود. به نام دقیق شناخته شدهاش در خارج از این صفحه نمیتوان اشاره مستقیم کرد، مبادا موجب سفیدشویی یک امر قبیح شویم یا به اشاعه رفتاری غیراصولی دامن زنیم.
نه این یک فیلم که بسیاری از فیلمهایی که در چند سال گذشته، علیالخصوص پس از آرامش اولیه همهگیری کرونا در سینما روی پرده رفتند، چیزی بیشتر از همین صحنه نداشتند. گرچه بهانه بازگرداندن مخاطب به سالن سینما بود؛ اما همانطور که تبلیغات پیش از اکران در شبکههای غیرایرانی پخش میشد، الگوی داستان و پرداخت روابط شکل گرفته بر پرده هم چیزی دور از تصاویر فیلمها و سریالهای همان شبکهها نبود. سالها پیش بسیاری از جامعهشناسان هشدار دادند علاقه مخاطب به محتوای شبکههای فارسیزبان خطرآفرین است.
سالها پیش بسیاری از فیلمسازان و کارگردانان گفتند رویه صدا و سیما، عدم حمایت دولتی از سینما، سانسور و سختگیری برای صدور مجوزها مخاطب را به سمت دنیای دیگری از تصویر میبرد که هیچ تناسبی با فرهنگ ایرانی ندارد. آن روز متولیان نهادهای مرتبط از سیما تا سینما، همگی شعار وااسفا سر دادند، همگی از لزوم بازاجرای طرح جمعآوری ماهوارهها گفتند، همگی کمکاری در برخورد قاطع با حضور ماهواره در خانه هر ایرانی را نتیجه کجراهی آینده جامعه دانستند. آن متولیان و مسئولان حرفهای آن روز دغدغهمندان از فیلمسازان تا جامعهشناسان را شنیدند اما نشنیدند!
اوضاع با سختگیریها وخیمتر شد. آثار موردپسند و مجوز گرفته چنان به دام ابتذال افتادند که صدای مخاطب را درآوردند. مخاطبی که اگر علاقهمندیهایش را در دنیای اینستاگرام دنبال کنید، شامل کمی و شاید بسیار ابتذال باشد؛ از آنچه به نام سینما بر پرده میدید راضی نبود. مخاطب با فرمان کمدی بستهبندی شده در ابتذال به سینما برگشت.
مردم نیاز به لحظه فراغت داشتند. زندگی بیرون از سالن تاریک سینما چیز جذابی نبود پس ساعتی خنده میتوانست فرصتی برای فراموشی باشد. مردم به دیدن فیلمهای کمدی نشستند، چرا که محتوای دیگری پیدا نمیکردند، چرا که تفریح دیگری برایشان نبود. عمر این راهحل کوتاه بود. دیگر مخاطب هر مبتذلی را بر پرده سینما هم نپذیرفت. شبکههای ماهوارهای فیلمهای اکران را همان روز اول پخش میکنند؛ آنقدر پخش میکنند که اگر شما هم مثل من حتی از سر تصادف با یکی از این شبکهها مواجه شوید هم بالاخره آن را خواهید دید.
سیما هم حال بهتری نداشت. ابتذال در آن شکل دیگری داشت. ظاهر هنوز مثل گذشته بود. پوششهای نامتعارف و به دور از روز جامعه، روابط عجیب و جامانده از دهههای پیش از جامعه ایران. این عناصر بازمانده از گذشته با محتوایی همراه شد که مورد پذیرش نبود. از شعار تا دستورات تصویری، از مفاهیم دستمالی شده گذشته تا مفاهیمی که هیچ آشنای امروز جامعه نبود. سیما نه مثل سینما که زودتر عرصه را خالی کرد و سپر را انداخت. گرچه نه رئیس کنونی و نه رئیس پیشین مسیر رو به افول را نپذیرفتند که حتی خود را در مسیر درخشش و پیشرفت دانستند.
همه اینها، از اکبر عبدی که سعی داشت با چاپلوسی زن جوانی را همراه کند، تا تمام آنچه در ششسال گذشته بر سر سینما و سیما رفته است؛ از همه اینها که دیدهایم، گفتهایم، با هم دوره کردهایم و از پا ننشستهایم و بارها و بارها گفته و خواهیم گفت؛ وقتی سینما قدرتش را در جهان نشان داد بار دیگر معنا پیدا کرد. گویی داغ دل تازه شده باشد.
دو روز پیش پولیتیکو گزارشی منتشر کرد که قدرت سینما را به رخ جهان کشید. انتخاب جانشین پاپ فرانسیس تحتتاثیر فیلم «مجمع کاردینالها» قرار گرفت. پولیتیکو نوشت: شماری از کاردینالها که در انتخاب پاپ جدید شرکت دارند، در شهر رم گرد هم آمدند تا به تماشای این فیلم بنشینند. آنان این فیلم را به عنوان ابزاری آموزشی برای درک بهتر مکانیزم انتخاب پاپ برگزیدهاند.
یکی از روحانیون این مجمع گفته برخی از دیگرانی که در این جلسه حضور ندارند، فیلم را در سینما دیده بودند. این روحانی حتی خبر داده که فیلم از نظر بسیاری از کاردینالها بسیار دقیق توصیف شده است و برای بسیاری از حاضران در مجمع انتخاب جانشین پاپ فرانسیس که تجربهای از این آیین ندارند، کمککننده خواهد بود.
«Conclave»، فیلم ادوارد برگر یکی از واکنشبرانگیزترین فیلمهای سال گذشته بود. اینجا قرار نیست مروری بر این فیلم داشته باشیم. نه از خلاصه داستانش حرفی بزنیم، نه از بازیگران و یا تحسینهای بسیاری که برایش نوشته شده است. اینجا فقط قرار است از «مجمع کاردینالها» به عنوان یکی از نمونههای قدرت سینما نام ببریم. این تنها یکی از نمونههای بسیار نزدیک است که سینما بر جهان و مهمترین اتفاقات جاری در جهان اثر گذاشته است.
سینمای ایران که روزی در جهان سینما حرفی برای گفتن داشت. سینمای ایران که روزی سینماگرانش در مجامع جهانی مورد تحسین قرار میگرفتند. سینمای ایران که روزی از اثر بر مردم جامعه تا تغییر سیاستهای کلی کشور تاثیرگذار بود و پیش میرفت؛ امروز در حال احتضار است. نه دیگر خبری از اثرگذاری که حتی دیگر خبری از خودش هم نیست.
سینمای کمدی یا اجتماعی این روزها هم فرقی ندارد. جریان قدرتمند سینما گویی سالهاست که از ایران رخت بسته است. بیایید به دنبال علل نگردیم. علتها زیاد است و پرشمار، اما آنچه مهم است اینکه راهی برای برونرفت از این سراشیبی نازل وجود ندارد. حداقل نه شعارهای مدیران و متولیان تضمینکننده نجاتاند که اگر بودند در تمام چند سال گذشته، خروارها شعارهای جذاب و امیدوارکننده، مفری هرچند کوچک فراهم میکرد که حتی روند فیلمسازی ما توان این را دارد که از پس سراشیبی تند امروز سینما برآیند.
تمام این خبر که سه روز پیش منتشر شد دلیلی شد تا داغ دل تازه شود. همین خبر باعث شد که به چندباره گویی از اتفاقی دچار شویم که چارهای برای آیندهاش وجود ندارد. با همه ناامیدی از تغییر اما مگر میشود از خیر قدرت سینما گذشت. مگر میشود از خیر آنچه بود و دیگر نیست گذشت. مگر میشود به راحتی شانه بالا انداخت و بر بدن رو به احتضار سینما نشست و نظارهگر بود. شاید همین خبر جز بهانهای برای این نوشته، دلیلی باشد برای رسیدن به آنچه سینماست؛ به آنچه روزگاری بود و امروز نیست.