نقد رفتار انسان امروز در «خونه مادربزرگه»

اقتباسی از خاطرات دهه شصت است برای تفکر بیشتر
هفت صبح، کیارش وفائی| نوستالژی و خاطرهبازی خاستگاه و نامی آشنا برای بچههای دهه شصت است که در اوج سادگی همهچیز برایشان زیبا و به یادماندنی بود. زمانی که فقط دو شبکه تلویزیونی وجود داشت و برنامههایی مثل «مدرسه موشها»، «چاق و لاغر» و «خونه مادربزرگه» در کمبود محتوای پخش شده توانستند بخش مهمی از حافظه جمعی یک نسل را به خود اختصاص دهند.
اشتراک در شکلگیری حافظه جمعی با برنامههای محدود، در مقایسه با پراکندگی رسانهای امروز، حس همدلی بیشتری ایجاد میکرد. همین حس و حال زمانی جذابتر میشود که محسن آزاد، نمایشی با عنوان «خونه مادر بزرگه» روی صحنه سالن سایه تئاترشهر میبرد.
او که نویسنده و کارگردان نمایش است در کارنامه کاری خود آثاری چون «گمشده اتللو»، «حقههای سیاه»، «کروکودیل»، «ناآرامسایشگاه» را در مقام و کارگردان و نویسنده داشته است. با او که سراغ یکی از نوستالژیهای کودکیمان رفته بود به گفتوگو نشستیم، تا از اهمیت پرداخت به یکی از آثار خاطرهانگیز کودکان دهه شصت بپرسیم. بپرسیم که از چه زاویهای سراغ اقتباس این نوستالژی رفته است.
چه ضرورتی احساس کردید که متن و نمایشی با قصهای آشنا برای دهه شصتیها که حس نوستالژیک برایشان دارد، روی صحنه آوردید؟
من و سایر بچههای دهه شصت خاطرات بسیاری با «خونه مادربزرگه» داریم. همیشه برایم سوال بود که در این اثر حیوانهای مختلف چگونه میتوانند در آن خانه، بیآنکه آسیبی به یکدیگر بزنند کنار هم زندگی کنند. در شرایطی که این اتفاق در طبعیت و براساس نوع زیست سگ، گربه، مرغ و خروس و جوجههای آنها غیرممکن است.
حالا چنین اتفاقی در اثری به نام «خونه مادربزرگه» به مخاطب نشان میدهد که، انسانها با سلیقههای گوناگون میتوانند با رعایت نکاتی مشخص در اجتماع و این جهان در کنار یکدیگر به زندگی خود ادامه بدهند. دلیل اقتباس از این اثر این بود که خانه، در قصه ما نماد جامعه است و بازیگران که در نقش حیوانهای آن خانه هستند، نماد افراد داخل جامعه به شمار میآیند. در جریان داستان برای آنان اتفاقهای بسیاری پیش میآید تا کنار هم زندگی کردن را هر لحظه بیاموزند.
مولفه اقتباس در متن نمایشنامه این اثر بر چه مبنا و اصولی شکل گرفت؟
قصه این اثر بازتاب و معرف مسائلی چون حرص و طمع، سوءاستفاده از اختیارها و منفعتطلبی انسانهاست که بسیار به اتفاقهایی که در «خونه مادربزرگه» رخ میدهد نزدیک است. حال دلیل آنکه به چنین پرداختی اشاره داشتهام آن است که پشت چهره حیوانها در واقع به سمت نقد از انسان امروز رفتهایم. دلیل آن که این اثر خاطرهانگیز را برای اقتباس انتخاب کردهام آن است که نمایش به قشر خاصی اشاره ندارد و کلیتی را مورد بررسی قرار میدهد.
باتوجه به اهمیت این اثر برای نسلی که با آن خاطره دارند، ریسک اینکه از سوی همانها مورد انتقاد قرار بگیرید را تا چه اندازه پذیرفتهاید؟
از روزهای ابتدایی تمرین بازیگران این نمایش با خوانش دادهها و اتفاقهای متن نمایشنامه متعجب بودند. البته این آگاهی را داشتم که بسیاری از بچههای دهه شصت تعصب خاصی به «خونه مادربزرگه» دارند. میدانستم عده زیادی از مخاطبان با همان ذهنیت نوستالژیک به تماشای نمایش مینشینند؛ اما با شروع نمایش و پیشآمد اتفاقها تمام پیشفرضهای مخاطبان بر هم ریخت.
عدهای شگفتزده شدند و گروهی دیگر با خاطراتی که از آن اثر داشتند با نظری متفاوت به سوی ما آمدند و بازتاب تازهای برایمان داشتند. از همان ابتدا میدانستیم مخاطبان این نمایش باتوجه به اهمیت نوستالژیک و خاطرهانگیز آنچه در حافظه دارند، رویکردهای متفاوتی خواهند داشت و ما هیچ حد میانهای در مواجهه با اثرمان تجربه نخواهیم کرد.
شخصیتپردازی در جهان متن بیشتر به سمت تیپسازی میرود. دلیل این نگاه چیست؟
در جهان این متن کوشیدهام مرز بین تیپ و شخصیت را مدنظر قرار بدهم. زمانی که بازیگری نقش یک حیوان را در نمایشی بازی میکند به حتم باید از عناصر تیپسازی استفاده کند. چراکه مسائل و اتفاقهای طراحی شده در جهان واقعی پیش نمیروند که بازیگرها مانند یک انسان با جهان اثر برخورد کنند. بنابراین از عنوانهای تیپسازی برای پیشبرد قصه استفاده کردهایم.
شخصیتها بر چه اساس به خصوصیات و رفتارهای شخصیتهای اصلی نزدیک شدهاند؟
شخصیتهای این اثر آنچنان که باید به خصوصیات و رفتارهای شخصیت اصلی «خونه مادربزرگه» نزدیک نیستند. به طور مثال شخصیت هاپو کومار و سایر شخصیتهای این نمایش تفاوتهای زیادی دارند، زیرا ما در این نمایش براساس قصهای که طراحی شده شخصیتپردازی کردهایم که اتفاقها و رویدادهای موردنظر خودمان را پیش ببریم. شاید شخصیتهای این نمایش بسیار متفاوتتر از آن هستند که در اثر اصلی حضور دارند.
بنا به چه هدف یا عواملی جهان اثر و اتفاقهایش را به سمت فضایی خوفانگیز و ترسناک هدایت کردهاید؟
قصد و دلیل این نوع پردازش در اثر این بود که بگوییم گاهی یک اتفاق میتواند پایه و اساس یک خانواده و حتی یک جامعه را تحت تأثیر قرار بدهد. از نگاه دیگر تصمیم بر آن بود که طمع، فرصتطلبی، سوءاستفاده و یک شبه ره صد ساله رفتن را مورد انتقاد قرار بدهیم. در زندگی معمولی افراد با هر شخصیتی که دارند بنا به شرایط به انجام کارهایی دست میزنند که هرگز انجام ندادهاند و حتی دور از انتظار است. درواقع باید بگویم هر انسانی یک نیمه پنهانی دارد که اگر در شرایطی قرار بگیرد آن را آشکار خواهد کرد.
آیا این تمهید نوعی تمایز در ساختار اصلی اثر را نشان میدهد؟
بله، تا اندازهای. این نگاهی که در جهان اثر به آن پرداختهام میتواند به عنوان تمایز در ساختار اصلی وجود داشته باشد. تفاوتهای رفتاری موجوداتی که در خونه مادربزرگه زندگی میکنند یکی از دلایلی است که تاثیرات متفاوتی را در پیشبرد هر اتفاقی رقم بزند.
اهمیت این پرداخت برگرفته از روابط اجتماعی و پیامدهای آن است؟
بله، روایتهای جهان متن بسیار به شرایط جهان امروز که انسانها در مسائل مختلف آن را تجربه میکنند مربوط است. به طور مثال در بخشی از این نمایش با پیش آوردن شرایطی به مخاطب خود میگوییم درباره هر مسئلهای که با آن روبهرو میشوند بیشتر تفکر کنند و سپس تصمیم بگیرند. زیرا خیلی از چیزهایی که در ابتدا میبینند یا میشنوند آن چیزی نیست که واقعیت دارد. حال در این بزنگاههای مسائل روز جهان، ما باید بسیار دقیق و حساب شده عمل نماییم.
آیا نویسندگی و کارگردانی همزمان این اثر باعث نشد کیفیت تولید دچار تغییرات چشمگیری شود؟
این مسئله قابلیت دو سویه دارد. زمانی که نگارش متن را به اتمام رسانده و وارد فضای کارگردانی میشوم دیگر به عنوان نویسنده به متن و جهانی که خلق کردهام تعصبی ندارم، پس حواسم را فارغ از خلقم به سوی کارگردانی میبرم. حتی گاهی در زمان اجرا، براساس خاستگاه جهان نمایش چارچوب متن را تغییر میدهم. از سویی زمانی که متن و کارگردانی برعهده یک نفر است، بر تمام نکات لحاظ شده اثر احاطه دارد، این امر قطعا یک مزیت به حساب میآید.