نقاشیهایی از جنس خاطره و خیال

پرواز روحِ خلاق و آزادِ بازیگری بر تابلوهای نقاشی
هفت صبح | رضا بابک، بازیگر دوستداشتنی سینما، تئاتر و تلویزیون که خاطرات چند نسل از ایرانیان با نقشآفرینیهایش گره خورده، اینبار نه در قاب تصویر که بر بوم نقاشی هنرنمایی کرده است. نمایشگاه «با بابک»، مجموعهای از آثار نقاشی اوست که از جمعه گذشته در گالری ثالث رونمایی شد. این دومین نمایشگاه انفرادی نقاشیهای اوست.
نخستینبار در سال ۱۳۷۹ با نمایشگاهی به نام «زنگ نقاشی» در گالری سکو، نگاه مخاطبان را به جهان رنگیاش جلب کرده بود و حالا این نمایشگاه منتخبی است از نقاشیهایی که رضا بابک در سالهای اخیر خلق کرده است. آثاری که لبریز از لطافت، سادگی و نگاهی کودکانه به جهان هستند. به گفته برگزارکنندگان نقاشیهای او بیواسطهاند. صیقل نخورده اما صادق و بیتکلف و به نوعی بازتاب درونیات، خاطرات و هیجانات شخصی نقاش هستند.
رضا بابک خود درباره این وجه کمتر دیدهشدهاش چنین میگوید: «از پیش از انقلاب نقاشی میکشیدم، ولی پس از آن بهطور جدیتر ادامه دادم. در سالهایی که از بازی در تئاتر و فیلم فاصله داشتم، نقاشی برایم جبران آن خلأ بود. راهی برای تخلیه احساسات و انرژی.» اما او تنها بازیگری نیست که نقاشی میکند، به بهانه نمایشگاهِ نقاشیهای او، نگاهی به تعدادی از بازیگرانِ سینمای ایران داشتهایم که نقاشی نیز میکنند.
خلاقیتی از جنسی دیگر
خلاقیت جوهره هنر است، اما خلاقیت در بازیگری و نقاشی دو شکل متفاوت به خود میگیرد. بازیگر خلاقیت خود را در بدن، صدا، نگاه و حرکت آشکار میکند. او در صحنه یا مقابل دوربین، باید خلاقیت را در قالب قواعد مشخصی چون فیلمنامه، کارگردانی و نقش جاری سازد. اما نقاش در لحظه خلق، آزاد است. فارغ از نقش، فارغ از دکوپاژ، فارغ از دیالوگ.
برای بازیگرانی که همواره در حال اجرا براساس خواست دیگران هستند، نقاشی میتواند نوعی بازگشت به خلاقیت محض باشد. جایی که ذهن ناخودآگاه فرمان میدهد، نه کارگردان یا فیلمنامهنویس. این تجربه آزادی، برای هنرمندی که همواره در نقشهای محدودکننده گرفتار است، میتواند نوعی رهایی باشد.
نقاشی، به آنها مجال میدهد تا خالق باشند، نه فقط مفسر. این خلاقیت بیواسطه، به هنرمند امکان میدهد با لایههای عمیقتری از ذهن و روان خود در تماس باشد. لایههایی که شاید در بازیگری به دلیل حضور ناظر بیرونی، فرصت بروز کامل نمییابند. بهعلاوه، بسیاری از بازیگران اظهار داشتهاند که در جریان نقاشی، ایدههایی برای نقشهای آینده یا الهامهایی برای حسسازی پیدا کردهاند. بهطوری که نقاشی به فرآیند آمادهسازی روانی آنها برای نقشآفرینی نیز کمک کرده است.
نقاشی، آینهای برای نقشآفرینی
جالب آنکه بسیاری از بازیگرانی که نقاشی میکنند، از تأثیر عمیق این هنر بر فرآیند بازیگریشان سخن گفتهاند. در نظر آنها نقاشی نه تنها یک فعالیت مکمل، بلکه بستری برای پرورش نگاه بازیگر است. کسی که نقاشی میکند به جزئیات حساستر میشود. نور، سایه، رنگ و بافت را بهتر درک میکند. همین حساسیت بصری در بازی مقابل دوربین یا بر صحنه میتواند به خلق بازیهایی دقیقتر و چندلایهتر منجر شود.
از سوی دیگر فرآیند نقاشی، ذهن را آرام میکند و به بازیگر فرصت میدهد تا از هیاهوی شهرت و مسئولیتهای حرفهای فاصله بگیرد. این آرامش درونی در اجرای بازیگر نیز بازتاب مییابد. گاه در لحن صدایش، گاه در ژستها و گاه در سکوتهای معنادار میان دیالوگها. در واقع تمرکز ذهنی که در جریان نقاشی بهدست میآید، به بازیگر کمک میکند هنگام بازی نیز با تمرکز و حضور بیشتری ظاهر شود. برخی بازیگران نیز از نقاشی به عنوان تمرینی برای بازی بیکلام استفاده کردهاند. تمرینی که به آنها میآموزد چگونه احساس را بدون نیاز به کلام منتقل کنند. درست مانند کاری که در یک تابلو رخ میدهد.
هنرمندانی در پس بوم: بازیگران نقاش ایرانی
در سینما و تلویزیون ایران نیز، چهرههایی وجود دارند که قلممو را همچون نقش با مهارت در دست میگیرند. جواد رضویان بازیگری که شاید بیشتر با آثار طنز او را بشناسیم، فارغالتحصیل رشته نقاشی است. نقاشی برای او تنها یک سرگرمی نیست، بلکه شکلی از زیستن هنری است.
او کافهگالریای راهاندازی کرده که در آن هنرجویان جوان را به دنیای رنگها هدایت میکند. آثارش ترکیبی از رئالیسم و نگاه شخصی او به زندگی روزمره است. در برخی از آثار او، طنز تلخی که در نقشهایش دیده میشود با رنگهایی غلیظ و فرمهایی صریح بازتاب یافته است. گویی دنیای نقاشی برایش ادامهای از بازیگری است.
حمید جبلی، چهرهای محبوب در عرصه بازیگری و صداپیشگی، نقاشی را با نگاهی فلسفی و نمادین دنبال میکند. تابلوهای او اغلب دارای مفاهیم اجتماعی، هویتی و انسانیاند. ترکیبی از رنج، طنز و تأمل. نمایشگاههای او همواره با استقبال روبهرو شدهاند. او از نقاشی بهعنوان روشی برای تأمل در جهان و انسان استفاده میکند. گویی هر تابلو، گفتوگویی است با مسائل هستیشناسانهای که در ذهنش جریان دارد.
پارسا پیروزفر، با شخصیت آرام و مرموز خود در نقاشی نیز همین روحیه را دنبال کرده است. آثارش در نمایشگاههای معتبر داخلی و خارجی به نمایش درآمدهاند و بسیاری از صاحبنظران، از دقت و ظرافت قلم او تمجید کردهاند. در نقاشیهای او، نوعی تعمق شاعرانه دیده میشود.
گویی هر رنگ، پاسخی است به سؤالی بیپاسخ. پیروزفر در برخی مصاحبهها گفته است که نقاشی برایش شکل دیگری از «سکوت» است؛ سکوتی خلاق که همانقدر برایش الهامبخش است که بازیگری.و البته نباید نامهایی چون هدیه تهرانی، علی اوجی، فرشته حسینی و دیگرانی را فراموش کرد که هر یک در خلوت خود، به رنگ و نقش پناه بردهاند. گاه برای بیان، گاه برای آرامش و گاه برای زندگی.
تقاطع دو هنر
گرایش بازیگران به نقاشی تنها یک کنجکاوی هنری نیست، نشانی است از پیوند ژرف میان دو جهان. جهان تصویر و جهان احساس. نقاشی برای بازیگر نه یک فعالیت جانبی بلکه فرصتی است برای نگریستن به جهان از زاویهای متفاوت. فرصتی برای بازگشت به خویش در جهانی که پر از هیاهو، قضاوت و شتاب است.
شاید همین بازگشت است که آثارشان را متمایز میسازد. آثاری که از دلِ تجربه زیستن در نقشها، به زندگی واقعی پرتاب میشوند و بیهیچ واژهای، سخن میگویند. آنگونه که هنرمند، نه فقط بازیگر، بلکه راوی صامت حقیقتی عمیقتر باشد. شاید بتوان گفت که قلممو در دستان این بازیگران، همان نقشی را دارد که واژه در دهان بازیگر دارد. ابزاری برای خلق جهانهایی تازه و بیتکرار.