سلطه بر جهان بدون خون و خونریزی
فرهنگ عامه در تسخیر پدیدههای جدید ژاپنی
روزنامه هفت صبح، علی ملاصالحی| این روزها هر جایی را که نگاه میکنید، ردپایی از فرهنگ ژاپنی در بخشهای مختلفی از تلویزیون دیده میشود. سریال «شوگان» براساس رمان سال۱۹۷۵ نوشته جیمز کلول (که در دهه هشتاد به یک سریال دیگر بدل شده بود و در ایران هم طرفدار داشت)، اینبار با بودجه عظیم 200میلیون دلاری توسط شبکه افاکس ساخته شده تا شاید بتواند از فرهنگ ساموراییها و شوگانهای ژاپن، یک «بازی تاج و تخت» دیگر بیرون بکشد.
«سامورایی چشم آبی»، انیمیشنی بزرگسالانه که در سرویس نتفلیکس تهیه شده بود، به یکی از پدیدههای امسال این سرویس تبدیل شد و همچنین نتفلیکس با بازسازی انیمههای محبوب هزاره جدید مانند «وان پیس» و «آواتار: آخرین بادافزار» یک خط جدید بازسازیهای لایو-اکشن برای خود ایجاد کرده که بالاخره موفق شده طرفداران ریزبین انیمهها را راضی کند. دیگر نیازی نیست که به درخشش «گودزیلا منهای یک» و اکران قریبالوقوع لجندری پیکچرز از مجموعه فیلمهای گودزیلا هم اشاره کنیم. اما این موج جدید اقتباس از فرهنگ ژاپنی از کجا ریشه گرفته و چرا تا این حد موفق شده است؟
یک مسیحی در ژاپن!
داستان «سامورایی چشمآبی» و «شوگان» در بخشهای مختلفی از دورانی که در تاریخ ژاپن با نام دوره «ادو» شناخته میشود، رخ میدهد. دورانی 265ساله در فاصله 1503 تا 1868 که دوره استقرار و حاکمیت شوگانها در ژاپن بود و در نهایت با دورانی به نام جریان اصلاحات میجی به پایان رسید. برای تمدنهای غربی، باتوجه به انزوای ژاپن و ممنوعیت حضور غربیها، این دوران بسیار ترسناک و بیگانه بود
اما حالا با گذشت زمان مشخص شده شکوفایی فرهنگ و آداب سنتی ژاپن از جمله کابوکی، بونراکو و نقاشی اوکییوئه، همچنین شخصیتهایی مانند نینجاها، گیشاها و ساموراییها در همین دوران بوده است. پس از جنگ جهانی دوم و تسلیم و اتحاد ناگزیر ژاپن با غرب، فرهنگ غربی مجذوب فلسفه و سنن برآمده از سرزمین آفتاب شد. در نتیجه بازگشت به دوره ادو فرصتی مناسب برای آشنایی با فرهنگ غنی ژاپنی بهحساب میآید.
سریال «شوگان» (با تلفظ درست ژاپنیاش شوگونه) روایتگر سرگذشت ناخدای بریتانیایی و کلهشقی به نام جان بلکتورن است که در عرشه کشتی هلندی کار میکند و اولین فرد انگلیس است که میتواند از پیچیدگیهای دریای ژاپن و حمله پرتغالیها جان سالم به در ببرد و خود را به ژاپن برساند.
در این دوران، پرتغالیها و کاتولیکها همان واردات و صادرات محدود از خارج ژاپن را برعهده داشتند و در مقابل به گسترش مذهب کاتولیک در جزیره میپرداختند، اما حضور بلکتورن این نظم را به هم میریزد و قدرت بریتانیا را به ژاپنیها معرفی میکند. در همین حال، صدای اختلافنظر در حاکمیت نیز بهگوش میرسد و بلکتورن به برگی برنده در میانه اختلافات سیاسی و بازی قدرت بدل میشود. سریال «شوگان» با تمرکز بر طبقات حاکم ژاپن قدیم، بازیها و سنتها در دوران اوج قدرت شوگانها (همان حاکمان نظامی که فرمانده گروههای بزرگی از شمشیرزنان و ساموراییها بودند) و همچنین دکورهای گرانقیمت و عظیم، حسی حماسی به مخاطب میدهد که در آن اکشن، عشق، دسیسههای سیاسی و شطرنج قدرت و تکنیکهای ماکیاولیستی، هرکدام بخشی از روایت را تشکیل میدهند.
در سالهای گذشته با افزایش جذابیت شخصیتهای آسیایی در هالیوود، بازیگرانی با اصالت ژاپنی بهقدری زیاد شدند که تولید چنین اثری چندان چالشبرانگیز بهنظر نمیرسید. جالب است که بدانید بخش زیادی از تولید این سریال نه در ژاپن که در کشور کانادا انجام شده و بسیاری از دکورها را واقعا ساختهاند! هیریوکی سانادا، بازیگری که با نقشآفرینیهای اخیرش در «جانویک 4»، «قطار سریعالسیر» و «مورتال کامبت» او را بهیاد میآوریم، اینجا در مقام ارباب یوشی توروناگا میدرخشد؛ مرد اول آن روزهای ژاپن و یک سیاستمدار چیرهدست.
از سوی دیگر «سامورایی چشم آبی» نیز در همین حالوهوا اما در دل جامعه آن روزهای ژاپن قصه خود را تعریف میکند. یک سامورایی زبردستِ بدون ارباب، به دنبال یک مرد بیگانه در ژاپن کاملا بسته است، اما این سامورایی فردی عادی نیست؛ او چشمانی آبی دارد و عملا حاصل تلفیق نژاد غربی و ژاپنی و یک دورگه است که ژاپن آن روزگار همچون هیولا با او برخورد میشود و در نتیجه او هویت خود را پشت عینکی رنگی پنهان میکند. سامورایی چشم آبی در مسیرِ یافتن مردی که فکر میکند پدرش است و گرفتن انتقام مادرش از او، با یک آشپز شکمو، چند گیشای مهربان و البته سیاستبازیهای خطرناک مواجه میشود. پس علاوه بر زندهماندن، باید انتقامش را هم از افراد پلیدی که او را به هیولا تبدیل کردهاند، بگیرد.
بخش اعظمی از جذابیت هر دو سریال در این است که بر خلاف گذشته، بخشهای ناگوار فرهنگ ژاپن را سانسور نمیکنند. در «شوگان»، یک مرد فقط بهدلیل اعتراض به حکم سیاسی مجبور به خودکشی سپوکو یا شکمدری همراه با کشتن فرزند نوزادش و قطع نسل خود میشود و بریدن سر ژاپنیهای گرویده به مسیحیت در زندان امری عادی است. در «سامورایی چشم آبی» هم با اینکه در دنیای انیمیشن هستیم، هیچ سانسوری در قبال مفاهیمی مثل تجاوز، قتل عام و سر بریدن صورت نگرفته و حتی کودکهمسری در فرهنگ مردسالارانه ژاپن به شکل عریان و بیرحمانهای به نمایش درمیآید.
در این موج جدید بازگشت به خاور دور، با اینکه شخصیتهای ژاپنی پررنگتر شدهاند و مانند سریالهای غربی قدیمی صرفا در قالب مکملهایی کمی خنگ و عقبافتاده تصویر نمیشوند، اما بخشهای کنار گذاشتهشده و هولناک فرهنگشان هم مورد سانسور قرار نمیگیرد. و از این زاویه هر دو اثر سعی در ایجاد تصویری دقیق از فرهنگ ژاپن دارند، نه تصویری دلپذیر و کارت پستالی که به مذاق همه خوش بیاید.
صدالبته این محصولِ موج جدید سریالسازی در غرب هم هست. پس از آثاری مثل «سوپرانوها»، «برکینگ بد» و «بازی تاج و تخت»، مخاطب غربی دیگر سریال را بهعنوان یک فرم عمیق و جدی داستانگویی میشناسند نه مانند دهه هشتاد که الگویی تفننی و هفتگی داشت و قرار نبود مخاطب را با پیچیدگیهای روایی درگیر کند. در روزگار کنونی مخاطب با شخصیتهای خاکستری و جاهطلب بیشتر از نگاه تکبُعدی و کارت پستالی ارتباط برقرار میکند و بههمین دلیل در «شوگان» و «سامورایی چشم آبی» شاهد تصمیمات اخلاقی پیچیده شخصیتها هستیم.
از سوی دیگر ژاپن به مثابه یک کشور، وضعیت عجیبی برای غرب دارد؛ دشمنی ترسناک در جنگ جهانی دوم که سپس به متحدی استراتژیک و بسیار نزدیک بدل شد. رونق بالای اقتصاد ژاپن در سالهای پس از جنگ، باعث رشد فرهنگی بالای این کشور شد و مراودات تجاری آن مخصوصا در حوزههایی مثل خودرو (نیسان و تویوتا) و صنایع الکترونیک (سونی) سبب تبادلات فرهنگی بود.
در نتیجه سنتهای ژاپنی و شرقی خیلی زود راهشان را به غرب پیدا کردند و مثلا کمپانیهایی مثل سونی وارد عرصهی فیلمسازی و سریالسازی شدند. در این میان سنت ساموراییها که با افتخار و عزت مردانه همراه میشد و به مفاهیمی مثل وفاداری، ازخودگذشتگی و مرگ شرافتمندانه گره خورده بود، برای آمریکاییها که در همان دوران غرب وحشی و قانونشکنی را تجربه کرده بودند، بسیار جذاب و درخشان بهنظر میرسید.
فرهنگ غنی ژاپن همچنین انواع نگاههای سینمایی متفاوت مثل حماسههای آکیرا کوروساوا، مینیمالیسم یاسوجیرو ازو مینیمال و حتی هیولاهای اتمی مثل گودزیلا را خلق کرد که از لحاظ کیفیت کاملا توانایی رقابت با محصولات فرهنگی غرب را داشت و تاثیر عمیقی هم روی فیلمسازان غربی مانند کوپولا، لوکاس و اسپیلبرگ بر جای گذاشتند. امروز هم در عصر درامهای پیچیده و جاهطلبانه تلویزیونی و همچنین دوران انیمیشنهای بزرگسالانه، فرهنگ ژاپن با این دو اثر نشان داده که همچنان مثل صنعتش توانایی پا به پا جلو رفتن با محصولات غربی را دارد.
مانگاهای رنگارنگ
اگر غرقشدن در دنیای شوگانها و ساموراییهای دورگه برایتان زیادی تلخ و تاریک است و حوصله تماشای روزهای اوج دوران ادو و سنتهای سفت و سخت شرقی را ندارید، در بین محصولات جدید برآمده از فرهنگ عامه ژاپنی گزینههایی دلپذیر و مفرح برای تماشا با تمام اعضای خانواده هم پیدا میشود.
«وان پیس» که ریشه در مجموعه مانگای نوشته ائیچیرو اودا دارد و رکورددار بیشترین نسخه منتشر شده از یک سری کامیک توسط یک نویسنده در گینس هم هست، در سال 1999 به انیمهای سریالی بدل شد که تا همین امروز و تا فصل21 نیز پخش آن ادامه داشته و به بیش از هزار اپیزود رسیده؛ یک پدیده معروف ژاپنی است که شهرتی هماندازه سوپرمن در سطح دنیا دارد. محبوبیت این اثر نتفلیکس را قانع کرد تا یک سریال هشت قسمتی لایو-اکشن براساس آن بسازد. قصه وان پیس روی یک مرد جوان به نام لوفی کلاهحصیری متمرکز است که در دنیای طلایی دزدانی دریایی زندگی میکند. او ناخواسته با خوردن یک میوه شیطانی قدرت کشآمدن اعضای بدنش را پیدا کرده و دنبال گنچ پادشاه مرحوم دزدان دریایی، معروف به وان پیس، میگردد. او سپس با ایجاد کشتی خود و با جمعکردن گروهی که هرکدام صاحب قدرتی خاص هستند، درگیر ماجراهای متعدد میشود.
نتفلیکس از سالها قبل در رقابت با کمپانیهایی مثل دیزنی، لزوم تمرکز بر آثار نوستالژیک را درک کرده بود، اما برخلاف دیزنی، داراییهای باارزشی مثل «سیندرلا» یا «شیرشاه» را نداشت که افراد بزرگسال و جوان امروزی در دوران کودکی با آنها خاطره داشته باشند. در این فضا و با توجه به روابط خوب این سرویس استریم با کمپانیهای شرقی، ایده اقتباس لایو-اکشن از انیمههای ژاپنی، مانند همان کاری که دیزنی با انیمیشنهای قدیمی خود میکند و درآمد سرشاری را برای این استودیو به دنبال دارد، توسط نتفلیکس پیش گرفته شد.
این کمپانی قبلا همین استراتژی را برای دو انیمه محبوب «دفترچه مرگ» و «کابوی بیباپ» نیز اجرا کرد، اما با شکست بدی مواجه شد. شاید به این خاطر که هر دوی این انیمهها مفاهیم بزرگسالانهای در دل خود داشتند و عملا برای مخاطب نوجوان مناسب بودند. اما انتخاب «وان پیس» و حالا «آواتار: آخرین بادافزار» نشان میدهد که استراتژی نتفلیکس درست بوده ولی باید بیشتر روی محتواهای فانتزی مانور میداد نه روی انیمههایی که با وجود ستایش جهانی منتقدان، بهدلیل محتواهای بزرگسالانهشان چندان محبوب نسلهای قبلی نیستند. همچنین نتفلیکس بهجای کنار گذاشتن سازندگان انیمهها، در تولید این سریالها به طور مداوم ازشان استفاده کرد تا حالوهوا و لحنی نزدیک به انیمه در فضای لایو-اکشن جاری باشد.
«وان پیس» سعی کرده همان فضای شوخ و شنگ و رنگارنگ مانگای اصلی را بازسازی کند. دنیای دیوانهوار «وان پیس» با دزدان دریایی اغراقشده و تفنگدارانی که بهدنبال این دزدان هستند، یک فضای بامزه ایجاد کرده که سریال را مناسب تماشا با تمام اعضای خانواده میکند. صحنههای نبردی که در آن با خوردن میوههای خاص میتوان به موجوداتی مثل گرگ، گاومیش و شاهین بدل شد یا روی عناصر طبیعی مثل آتش، نور، دود و شن کنترل پیدا کرد.
«وان پیس» تقریبا ترکیبی از یک داستان کودکانه و کمدی بزنوبکوب است که اغراقبخش جداییناپذیریی از آن بهحساب میآید؛ حالوهوای فانتزی و ماجراجویانه دارد که در آن انواع دزدان دریای عجیبوغریب با ترکیبی از انسان و حیوان به چشم میخورد و به نوعی یک زیباییشناسی ماکسیمال و شلوغ در اثر جاری شده است؛ مثلا در عین حال که شخصیتها با دو کشتی بادبانی بهدنبال هم هستند و با توپهای ویکتوریایی به هم شلیک میکنند، با حلزونهایی به هم تلفن میزنند و از این حلزونها بهعنوان بلندگو استفاده میکنند! این ضربآهنگ بالا، زیباییشناسی بهشدت فانتزی و روایت سریع و پرماجرا، شاید سلیقه هرکسی نباشد، اما اگر این فضا را دوست داشته باشید، «وان پیس» تجربه بسیار دلپذیری برای شما خواهد بود.
در همین حالوهوا، این روزها اثر دیگری نیز در حال پخش روی نتفلیکس است؛ سریال هشت قسمتی «آواتار: آخرین بادافزار» روایتگر دنیایی آسیایی و جنگزده که تمام افراد توانایی تسلط بر یکی از چهار عنصر کلاسیک (آب، خاک، آتش، یا باد) را دارند و تنها موجودی به نام آواتار که بر هر چهار عنصر مسلط است و میتواند تعادل را برقرار کند. در حالی که ملت آتش قصد جنگ و تسلط بر تمام دنیا را دارند و سالهاست آواتاری ظهور نکرده است، یک بادافزار نوجوان که صدسال در یخ حبس بوده، آزاد میشود تا به اولین آواتار بعد از چند دهه تبدیل میشود که منادی صلح است، اما ملت آتش به دنبال نابودی او هستند و او هم باید کنترل تکتک عناصر را از نژادهای مختلف یاد بگیرد.
انیمه «آواتار» یکبار در سال 2010 توسط ام. نایت شیامالان به فیلمی لایو-اکشن تبدیل شد، اما شکست سختی خورد و بسیاری به انتقاد از اصلاح نژادی شیامالان در شخصیتها پرداختند. ولی استراتژی نتفلیکس در این سریال و اقتباس جدیدی که از «آواتار» صورت گرفته، شبیه به همان «وان پیس» است؛ استفاده از بازیگران گمنامتر و وفاداربودن به ریشههای آسیایی اثر اصلی و همچنین تمرکز تمام روی جنبههای فانتزی آن را جذاب کرده است. همچنین جلوههای ویژه کامپیوتری این اثر هم بسیار چشمنواز است و با حالوهوای سریال همخوانی دارد و نظر مثبت طرفداران انیمه را هم جلب کرده.
برای یک سامورایی همهجا ژاپن است!
موج نفوذ آثار فرهنگ ژاپنی در غرب نشان میدهد که برخلاف تصویری که در فضاهای فرهنگی ما ایجاد میشود، فرهنگ شرقی هم قدرت نفوذ و تاثیرگذاری بر غربیها را دارد، اما چیزی که وجودش ضروری بهنظر میرسد، غنای فرهنگی و سنت عمیق داستانگویی است. در همین چند مثالی که مرور کردیم، میبینید که فرهنگ غنی ژاپن در سبد محصولات فرهنگی حضوری پررنگ دارد؛ از محصول مناسب کودکان گرفته تا اثر سهمگین و هولناک برای بزرگسالان. مشخصا این فرهنگی است که از دل همان مردم و در دل اقتصاد آزاد رشد کرده.
از این زاویه، سیاستهای ژاپن برای کشورهایی که داعیه مقابله با فرهنگ غربی را دارند، میتواند الگوی بسیار خوبی باشد: اینکه فرهنگ را نمیتوان بهصورت دستوری و از بالا شکل داد و باید اجازه داد که بخش خصوصی با نگاهی بدون غرض و حتی گاهی منتقدانه روایتهایی را پیدا کند که نمونههایش در فرهنگ غربی پیدا نمیشود و اتفاقا روی همین تفاوتها سرمایهگذاری شود تا در نهایت چیزی را به بازار جهانی عرضه کنند که شبیهاش را در غرب نمیتوان پیدا کرد.
یعنی دقیقا نقطه مقابل استراتژی فرهنگی این روزهای کشور ما که دائما بهدنبال بازسازی آثار غربی با المانهای گاهی تاریخ گذشته ایرانی برای مخاطب محدود داخلی، آن هم به کمک با ممنوعکردن و نمایش ندادن محصول اصلی غربی است. استراتژیای که بیشتر به راغبشدن مخاطب برای تماشای محصول خارجی و رشد بازار قاچاق منجر شده تا تقویت تولید داخلی و همچنین محصولات داخلی را هم به آثار تکبعدی و یکبار مصرفی بدل کرده که فقط با نیتگرفتن بودجه ساخته میشوند.