کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۲۳۸۴
تاریخ خبر:

زنانی که قربانی نمی‌شوند...

زنانی که قربانی نمی‌شوند...

گفتگو با شادان مهران‌مقدم، مترجم رمان‌های تریلر روان‌شناختی که قهرمان آنها غالبا زنان هستند.

روزنامه هفت صبح، ‌یاسر نوروزی| زنی که تهدید شده است؛ بانی، به زندگی آرامی با همسر دوم خود رسیده اما ناگهان سر و کله همسر سابق پیدا شده. یا زنی به نام آماندا تراویس که وکیل موفقی است اما ناگزیر باید پرونده مادرش را بپذیرد؛ مادری که مرتکب قتل شده! از آن‌سو اگر زنی، همسری شیک و برازنده داشته باشد، چه چالش‌هایی خواهد داشت؟

 

اگر پای قاتلی عجیب به زندگی‌اش باز شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اینها مضامین آثار جوی فیلدینگ هستند؛ «زمانی برای گریستن نیست»، «عروسک»، «نفس‌گیر» و... که همگی توسط شادان مهران‌مقدم ترجمه شده‌اند. ناشر کیست؟ شادان. هم‌نامی مترجم و ناشر باعث شده بود که گمان کنم خانم مهران‌مقدم نسبتی با مدیر نشر «شادان» دارد.

 

و البته در این گفت‌وگو مشخص شد ایشان همسر آقای بهمن رحیمی، مدیر این نشر است. همچنین درباره مضامین تریلرهای روان‌شناختی صحبت کردیم؛ آنچه بنده آن را زیرشاخه جنایی تعریف کردم و البته نظر خانم شادان‌مقدم، متفاوت بود. در مجموع گفت‌وگویی جالب شد با مترجمی که شیفته آثار اینچنین است و البته خواننده پروپاقرص «هفت صبح». آنچه در ادامه می‌خوانید، صحبت‌های اوست درباره تمام اینها.

نام ناشری که کتاب‌های شما را منتشر کرده، با اسم شما یکی‌ست! با مدیر نشر «شادان» نسبتی دارید؟

بله، همسرشان هستم.

 

عجب... پس همسرتان در واقع اسم ناشر را بر‌اساس نام شما انتخاب کرده‌اند...

بله.

 

چه سالی با ایشان ازدواج کردید؟

30 سال است که ازدواج کرده‌ایم.

 

آن زمان هنوز ناشر نشده بودند؟

خیر، ابتدای آشنایی و ازدواج ما، هنوز انتشارات را نداشتند؛ فروشگاه کتاب داشتند. دو یا سه سال بعد از ازدواج‌مان بود که ایشان به فکر تأسیس انتشارات افتادند. چون هر دو خیلی علاقه‌مند بودیم. کار همسرم هم در این رابطه بود و طبیعتاً به این فکر افتاد که انتشاراتی تأسیس کنند. برای اسمش هم می‌گفت می‌خواهد اسم خاصی داشته باشد.

 

آن موقع یادم هست پسر بزرگم تازه به دنیا آمده بود. همان زمان بود که بهمن آمد و گفت نشر «شادان» را ثبت کرده. گفتم به سلامتی؛ اسمش را چی گذاشتی؟ گفت: شادان. گفتم: واقعا؟! گفت: بله! البته چند اسم دیگر هم در نظر داشت ولی گفت «شادان» به نظرش جالب‌تر بوده. البته در طی این سال‌ها همیشه عده‌ای می‌پرسند اسم انتشارات را به ‌خاطر تو گذاشته‌؟

 

من هم می‌گویم بله ولی به‌شوخی می‌گویم مجبور هم شده! (خنده) ولی خب از شوخی گذشته، ارتباط من و بهمن و در واقع ازدواج ما طی یک رابطه عاشقانه خیلی جالب جلو رفت و طی این سال‌ها کامل‌تر هم شد. در واقع به یک رابطه‌ خیلی عمیق رسیده‌ایم که نمی‌دانم اسمش را می‌شود عشق گذاشت یا همدلی. اما هر چه هست، گاهی حس می‌کنم من و ایشان مثل یک نفر هستیم.

 

خیلی هم عالی. اسم شما را روی نشرشان گذاشتند و در حوزه کاری‌شان به یکی از معروف‌ترین ناشران ایران تبدیل شدند. پس قطعا این همدلی وجود داشته.

ممنونم.

 

شما اهل کجا هستید؟

تهران.

 

چه رشته‌ای خوانده‌اید؟

مترجمی زبان انگلیسی خوانده‌ام.

 

و به خاطر رشته تحصیلی‌تان سراغ ترجمه رفتید؟

من از بچگی خیلی از زبان انگلیسی خوشم می‌آمد. به خاطر اینکه دبستانی که می‌رفتم، دبستانی دو‌زبانه بود. ریشه این علاقه در واقع آنجا شکل گرفت.

 

چه مدرسه‌ای بود؟ قبل از انقلاب؟

بله، مدرسه‌ای بود به اسم مهران که جناب مافی مدیر‌ش بودند. همسرشان هم یکی از تأثیرگذارترین افراد در زمینه ادبیات کودکان بودند و دایره‌المعارفی کامل را همراه با یک گروه متخصص و درجه یک، پایه‌گذاری کردند. آن زمان مدرسه متعلق بود به ایشان و همسرشان. والدین من هم که علاقه داشتند فرزندشان بهترین تحصیلات را داشته باشد، مرا در آن مدرسه ثبت‌نام کردند. جالب است به شما بگویم بهمن هم در آن مدرسه بود.

 

پس از دوران مدرسه ایشان را می‌شناختید؟

نه، در یک مدرسه بودیم ولی کلاس‌مان فرق می‌کرد. آقای مافی عزیز که چند سال پیش فوت کردند، رسمی داشتند مبنی بر اینکه اولِ آبان ماه هر سال، یک دورهمی از بچه‌هایی که در آن مدرسه تحصیل کرده بودند، در منزل خودشان برگزار می‌کردند. در این دورهمی‌ها بود که من و بهمن همدیگر را دیدیم و اصلا نمی‌دانستیم که قبلا در یک مدرسه درس خوانده‌ایم. آنجا باب آشنایی ما شروع شد و تا حالا ادامه دارد.

 

تا الان چند کتاب منتشر کرده‌اید؟

7 اثر.

 

6 اثر از جوی فیلدینگ، یک کتاب از آلیس فینی به اسم «گاهی دروغ می‌گویم» و دیگری چه کتابی؟

یکی هم کتابی است نوشته کامیلا گرب، نویسنده سوئدی، به اسم «سرزمین یخی». من خیلی اتفاقی با کتاب ایشان برخورد کردم و دیدم همان سبکی است که می‌پسندم. البته شاید سبکی باشد که خیلی در ترجمه‌ها نمی‌بینید.

 

منظورتان چه سبکی ا‌ست؟

به این سبکی که خانم کامیلا گرب کار کرده‌ می‌گویند «نوردیک‌ نوآر». نوردیک در واقع یک ژانر یا گونه ادبی‌ست که درونمایه روان‌شناسیِ جنایی دارد ولی در جغرافیای کشور‌های اسکاندیناوی اتفاق می‌افتد و همیشه از دیدگاه شخصیتی که پلیس است، روایت می‌شود.

 

تمام آثاری هم که ترجمه کردید، جنایی هستند. چرا؟

نمی‌شود گفت جنایی! این سبکی که من کار می‌کنم در واقع تریلر روان‌شناختی است. سبکی معماگونه ‌‌که ذهیت شخصیت‌های داستان را می‌کاود و مسائل‌ روان‌شناختی را در قالب داستان بررسی می‌کند؛ اینکه شخصیت داستان در دوران کودکی چه اتفاقاتی را پشت سر گذشته که به لحاظ روانی به عملکرد فعلی رسیده.

 

متوجه‌‌ام، ولی در مجموع «جنایت» در این آثار محوریت دارد یا دست‌کم می‌شود گفت بهانه‌ای مهم برای روایت است. برای همین هم آنها را زیرشاخه «جنایی»‌ طبقه‌بندی کردم. هرچند در آثار جنایی، زیرشاخه یا اصطلاحاً ساب‌ژانرهایی هم وجود دارد که می‌توان اینگونه آثار را تحت آن عناوین بررسی کرد. مثلا عده‌ای «تریلر» را از «جنایی» جدا می‌کنند اما راستش به نظرم اینگونه «تریلر»هایی که شما ترجمه کرده‌اید، باز هم زیرشاخه آثار «جنایی» هستند.

 

خب من اینها را «تریلر روان‌شناختی» می‌دانم و اگر بخواهیم طبقه‌بندی کنیم، زیرشاخه اینگونه داستانی قرار می‌دهم. در مجموع هم این سبک مورد علاقه من است؛ طوری‌که می‌روم داخل گودریدز و آنجا در شاخه تریلر روان‌شناختی جست‌وجو می‌کنم تا کتاب مورد علاقه‌ام را پیدا کنم. از این کتاب‌ها چند تایی را هم ترجمه کرده‌ام.

 

دغدغه‌های قابل تأملی هم در آثاری که ‌‌ترجمه کرده‌اید، قابل پیگیری هستند؛ مضامینی مثل خانواده در آمریکا، وضعیت کودکان، معضلات زنان در زندگی مدرن. در همین کار‌هایی که ترجمه کرده‌اید، دقیقا چنین مسائلی را می‌شود جست‌وجو کرد.

 

بله، داستان‌های این‌چنین خیلی جذاب هستند و نویسنده طوری مسائل مختلف را در قالب داستان بیان می‌کند که خواننده دلش نمی‌خواهد کتاب را زمین بگذارد. در واقع خواننده مدام تشویق می‌شود که کتاب را ادامه بدهد. اما در قالب همین داستان‌ها، با نگاه عمیق‌تر، ابعاد روان‌شناختی شخصیت‌ها هم قابل تأمل است؛ آشفتگی‌های رفتاری‌، نحوه زندگی و...

 

ضمن اینکه پیچیدگی آدم‌ها در قالب داستان‌ها، چنان روان بیان می‌شود که برای مخاطب عام هم قابل درک است. من همیشه ‌‌می‌گویم مخاطبان معمولی هم با این‌جور کتاب‌ها، به خاطر اینکه سهل‌خوان هستند، راحت‌تر می‌توانند ارتباط برقرار کنند. به‌خصوص آدم‌هایی که شاید حوصله بازخوانی یکسری پیچیدگی‌های کتاب‌های روان‌شناسی را ندارند.

 

خب مخاطب به خاطر اینکه دوست دارد در قالب یک داستان ببیند پایان ماجرا چه اتفاقی می‌افتد و سرنوشت شخصیت‌ها به کجا می‌رسد، کتاب را جلو می‌برد و بسیار راحت با آن ارتباط برقرار می‌کند. در عین حال شاید باعث شود خواننده، سوالاتی را هم از خودش بپرسد؛ پرسش‌هایی که ممکن است هر کسی در خلوت با خودش مطرح کند؛ سوالاتی درباره مشکلات ارتباط آدم‌ها با خانواده، با خودشان، افراد نزدیک، فرزندان، والدین و...‌ 

 

مثل «عروسک» که نویسنده در آن به مشکلاتی می‌پردازد که با مادرش داشته...

بله،‌ مخاطب به این ترتیب می‌تواند یک جاهایی با شخصیت‌ها همذات‌پنداری کند. حداقل برای خودش سوال پیش می‌آید و شاید بتواند تغییر کوچکی در رفتار و روابطش ایجاد کند.

 

من بعضی از کارهای فیلدینگ را که ترجمه کرده‌اید، خوانده‌ام. نویسنده‌ای است که خیلی ذهن خلاقی در قصه‌گویی دارد. در هر کدام از رمان‌هایش طرحی را کاملا متفاوت با آثار دیگرش جلو می‌برد. ضمن اینکه به تکرار هم نمی‌افتد و قصه‌اش را خوب می‌سازد. برای خودتان، برجسته‌ترین موضوعی که در آثارش دیدید، چه بوده؟ خواننده ایرانی چه اشتراکاتی بین خودش و جهانی که این نویسنده می‌سازد ،پیدا می‌کند؟

 

یکی از مؤلفه‌هایی که در آثار جوی فیلدینگ برایم جذاب بوده، پرداختن به مسائل زنان است. درست است که زنان ممکن است در نقاط مختلف دنیا با توجه به فرهنگ‌های متنوع، تفاوت داشته باشند ولی در نهایت، زن به خاطر زن بودنش، اشتراکاتی با زنان دیگر در همه نقاط جهان دارد. جوی فیلدینگ هم روی همین نقاط و مشترکاتی دست می‌گذارد که می‌تواند برای هر زنی قابل درک باشد. نکته برجسته دیگر این است که در نوشته‌های فیلدینگ زنان می‌توانند به مشکلات‌شان غلبه کنند. یعنی در نهایت ما را با یک زن توسری‌خور رها نمی‌کند.

 

زنی که غالبا در بعضی داستان‌های ایرانی می‌بینیم؛ زن قربانی!

بله، درست است که زن آثار فیلدینگ آسیب دیده اما نهایتا می‌تواند از درون مشکلات، سربلند بیرون بیاید. در واقع زنان در داستان‌های فیلدینگ با معضلات‌شان می‌جنگند و این نکته می‌تواند برای خواننده ایرانی هم قابل تأمل باشد. البته نمی‌گویم یک داستان یا کتاب قرار است زندگی کسی را عوض کند اما حداقل در حد یک تلنگر به ذهن خواننده هم می‌تواند تأثیرگذار باشد و به نظرم همین کافی‌ست.

 

از بین کتاب‌هایی که در نشر خودتان (شادان) منتشر شده، اگر بخواهید انتخاب کنید، کدام کتاب را انتخاب می‌کنید؟ به هر حال شما در این سال‌ها در کنار همسرتان بودید و دیده‌اید چه کتاب‌هایی را منتشر کرده‌اند. بین این‌ همه کتاب با کدام کتاب یا آثار چه کسی، احساس نزدیکی بیشتری داشته‌اید؟

 

وقتی کتاب‌ها چاپ می‌شوند، قبل از توزیع، بهمن آنها را می‌آورد خانه و من می‌خوانم. اگر هم کامل نخوانم ولی حتما تورقی دارم. یکی از نویسنده‌هایی که من خیلی به او علاقه دارم، خانم تکین حمزه‌لو هستند. البته ایشان بعدها خودشان ناشر شدند و دیگر کتاب‌های‌شان را در نشر خودشان چاپ کردند.

 

برکه خورشید...

بله اما جزء نویسندگانی هستند که وقتی کتابی چاپ می‌کنند، حتما از اول تا آخرش را می‌خوانم. خیلی کارهای‌شان را دوست دارم. چون روی موضوعاتی دست‌ می‌گذارند که بسیار بکر است و تحلیل‌های شخصیتی بسیار جذابی هم ارائه می‌دهند؛ موضوعاتی که آدم‌ها به‌راحتی از کنارشان می‌گذرند ولی ایشان با قلم بسیار روان و خوب‌شان آنها را روایت می‌کنند؛ طوری‌که اگر اسم ایشان روی کتابی باشد، حتما آن را می‌خوانم.

 

چند کتاب با نشر شما کار کرده‌اند؟

تعداد دقیقش را نمی‌دانم ولی هفت هشت تایی بود. من همه ‌را خوانده‌ام. بعد هم که ایشان انتشارات خودشان را راه اندازی کردند، هر موقع کتابی از ایشان می‌دیدم می‌خواندم چون به قلم‌شان واقعا اعتماد دارم؛ همین‌طور به انتخاب سوژه‌‌های‌شان. البته باید اشاره کنم در مطبوعات ایران هم یکی از خوانندگان قدیمی روزنامه «هفت صبح» هستم. الان بیشتر از 10 سال است که روزنامه شما را تقریبا هر روز می‌خوانم.

 

جالب است که هر روز «هفت صبح» را دنبال می‌کنید و مایه خوشحالی بنده و همکاران ماست...

بله، همیشه به همسرم می‌گویم روزنامه را برایم بیاورد. گاهی از اول تا آخر، همه مطالب روزنامه‌ «هفت صبح» را می‌خوانم. همسرم هم همین‌طور. در واقع ما هر دو از خوانندگان قدیمی روزنامه «هفت صبح» هستیم.

 

کدخبر: ۵۵۲۳۸۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر