باشگاه فیلم | چشمانت را ببند و مائسترو
پیرمرد جادویی با شبکلاه و گذشته مرموزش که جایی بین ژنرال استرن وود و مستر آرکادین قرار میگیرد...
روزنامه هفت صبح| چشمانت را ببند: نمیتوانم دیدن این فیلم را توصیه کنم. راستش نمیتوانم قانعتان کنم که این فیلم کند و پرحوصله را برای سکانس آغازینش ببینید که شما را مستقیم به «خواب ابدی» هاوارد هاکس و «شانگهای گسچر» اشترنبرگ میبرد. یا آن پیرمرد جادویی با شبکلاه و گذشته مرموزش که جایی بین ژنرال استرن وود و مستر آرکادین قرار میگیرد.
نمیتوانم توضیح بدهم کارکرد آن پوستر آنها در شب زندگی میکنند نیکلاس ری روی دیوار خانه آن فیلمبردار پیر را، نمیتوانم غافلگیری اجرای ترانه مشهور فیلم ریوبراوو را در آن کلبه محقر ماهیگیری توصیف کنم: «مای رایفل، مای پونی اند می»؛ همان ترانهای که دین مارتین و ریکی نلسون اجرا کرده بودند.
چطور میتوانم متقاعدتان کنم که فیلم را بهخاطر آن راهبههای دوستداشتنی ببینید و پیرمردهای شکستخورده پرشماری که درباره جوانیشان لاف میزنند و از عصر نو شکایت میکنند. چگونه بگویم که داستان یک فیلمساز سابق را ببینید که حالا با سگ سیاهش در کنار ساحل گوجهفرنگی میکارد و ماهیگیری میکند و معشوقه سابق (و مشترک با دوست قدیمی) را ملاقات میکند و از او همان آواز قدیمی را میخواهد؟ نبینید این فیلم را که خستهتان میکند. کسلتان میکند. نبینید این فیلم را که برای من بهترین فیلم امسال بوده است.
Close your eyes. 2023 - 8 از 10
مائسترو
در پایان قسمت سیاه و سفید پنجاه دقیقهای ابتدای فیلم، سرسام گرفته از این حجم سروصدا و لبخندهای بیمورد و آشفتگی روایی، آماده هستی که فیلم را نیمهکاره و با میزانی ناسزا به فیلمساز رها کنی. اما در گذر از این بخش، فیلم در قسمت رنگی خود، به نمایشی از ذائقه بصری غافلگیرکننده برادلی کوپر بدل میشود.
دوربین او با دقت، معماری و اتمسفر را به تماشاگر منتقل میکند و حتی در بیشتر گفتوگوهای دونفره، نمیگذارد به سبک فیلمهای آمریکایی با طوفان اوورشولدر و کلوزآپ روبهرو شویم. همان نوع تصاویری که موجب شده منشی صحنهها اینقدر مهم شوند!
کارگردان ابایی ندارد که برخی اتفاقات را از نماهای دور و حتی خیلی دور نشان دهد و در حرکات دوربینش (که البته گاه ناموزون و بیهوده هم هستند) ما را یاد ویسکونتی و یا اسکورسیزی میاندازد. سبک بصری فیلم شاید امتیاز اصلی مائسترو باشد. هرچند تمهید فیلمساز در نمایش مقاطع پراکنده از زندگی لئونارد برنستاین در نهایت نمیتواند تصویری قانعکننده از این موزیسین نابغه و نچسب (شخصیت برنستاین دافعه غریبی داشته است) به ما ارائه کند.
حتی نمیتواند ما را در خردمندی و فداکاری همسر او که همچون دیواری مقابل بیملاحظگی رفتاری برنستاین و تمایلات ویرانگرش قرار داشت، شریک کند. با این حال مائسترو خیلی بهتر از آن چیزی بود که از کارگردان فیلم دونپایهای مثل ستارهای متولد میشود، انتظار داشتم و این نکته که در نیمه دوم فیلم بالاخره پس از پانزده سال، دلایلی برای بازیگر دانستن خانم کری مولیگان پیدا کردم.