بسته شدن پرونده جنگ یا فصل جدیدی از منازعه؟

ناگهانی بودن اعلام آتش بس و یک پرسش مهم
هفت صبح| در جهان سیاست و روابط بینالملل پیشبینی آینده مبتنی بر روشهای تحلیل و نظریههاست. تحلیلگر پیشگو نیست و نمیتواند با جامجهاننما آینده را ببیند، بلکه کسی است که میان نشانهها ارتباطی میجوید، روندها را میشناسد و سناریوهای احتمالی را مطرح میکند. اما همیشه باید این احتمال را در نظر گرفت که یک متغیر جدید، تمام نقشهها را بر هم بزند. به همین دلیل است که حتی دقیقترین تحلیلها باید با تردید و احتیاط همراه باشند، نه با قطعیت.
در روزهایی که تنش میان ایران و اسرائیل به اوج رسید و آسمان خاورمیانه پر از دود و باروت شد، مسئله اصلی فقط جنگ نبود؛ طرحی کلانتر در حال اجرا بود. تحولات پس از ۷ اکتبر، زنجیرهای از رخدادهایی بود که نمیتوان آنها را فقط یک واکنش به روز هفتم اکتبر دانست.
موساد که این همه به قدرت اطلاعاتی و عملیاتی خود میبالد بعید است از وقوع چنین حملهای در روز هفتم اکتبر بیاطلاع بوده باشد. از این مهم که بگذریم آنچه در منطقه در جریان است، بیشتر به بخشی از یک طرح جدید قدرتسازی میماند تا از این رهگذر نظم خاورمیانه برای تأمین منافع آمریکا در عصر رقابت اقتصادی با چین بازتعریف شود.
در نظم جدید دیگر از هژمونی بلامنازع مجتمعهای نظامی آمریکایی خبری نیست بلکه فناوری، انرژی و بازارهای بزرگ به اولویت تبدیل شدهاند و خاورمیانه قرار است از منطقهای پرآشوب به سکوی رقابتی با شرق آسیا بدل شود. این جابهجایی نیازمند تحولی ساختاری در بسیاری از بازیگران منطقهای است؛ از جمله جمهوری اسلامی ایران. بنابراین تمام این تحولات زمینهسازی برای رویارویی آمریکا و چین است.
در این چارچوب، جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل را نباید یک درگیری موضعی دید. این جنگ، از نظر برخی ناظران، بخشی از یک فرایند بزرگتر برای تضعیف قدرت و زیرساختهای حیاتی ایران بود. اما در میانه حملات سنگین، ماجرایی رخ داد که بسیاری را متعجب کرد: دستور ناگهانی ترامپ به نتانیاهو برای توقف جنگ درست همانطور که عباس عراقچی گفته بود: « اگر ترامپ واقعا به دیپلماسی اعتقاد دارد و میخواهد این جنگ را متوقف کند، تنها یک تماس تلفنی از واشنگتن لازم است تا کسی مثل نتانیاهو را ساکت کند.»
آنچه عجیبتر است، سکوت و تمکین نتانیاهو بود؛ نخستوزیری که تاکنون بارها نشان داده اهل کوتاهآمدن نیست. این توقف ناگهانی، پرسشهای جدی را بهوجود آورد: چرا آتشبس در آن لحظه اعلام شد؟ چه چیزی باعث شد آمریکا به جای ادامه فشار نظامی، ناگهان مسیر را تغییر دهد؟
نشانههایی وجود دارد که طی این دوران در کنار حملات هوایی، شبکههایی از نیروهای ویژه با پوششهای غیرمنتظره در داخل ایران فعال بودند. اظهارات اخیر مقامهای بلندپایه امنیتی اسرائیل که به ندرت درباره عملیات اطلاعاتی به این صراحت حرف میزنند احتمال بهرهگیری از نیروهای محلی و نفوذی را تقویت میکند. اینکه چرا این اطلاعات حالا افشا شدهاند، خود پرسش دیگری است. شاید با این هدف که تردید و بیاعتمادی را در جامعه ایرانی افزایش دهند.
در هر صورت، به نظر نمیرسد توقف جنگ به معنای پایان ماجرا باشد. شاید مرحله نخست، همان تخریب و حمله مستقیم بود؛ و حالا نوبت مرحلهای دیگر است: جنگی آرام، اما فرساینده، با ابزارهای اطلاعاتی، رسانهای و روانی.
فرضیه محتمل این است که تمرکز اصلی از تقابل نظامی مستقیم به درون جامعه ایران منتقل شده است. نفوذ، ترورهای هدفمند، تقویت نارضایتی اجتماعی و بهرهبرداری از اشتباهات ساختاری برای ایجاد بیثباتی تدریجی، بخشی از این مسیر است. از منظر بازیگران خارجی، این مدل تغییر نرم از درون، بسیار کاراتر از دخالت نظامی مستقیم و پرهزینه است.
برای ترامپ هم، ورود مستقیم به پروژه «تغییر رژیم» ریسک بالایی دارد. او در میان بدنه اجتماعی خود نمیخواهد در نقش رئیسجمهوری جنگطلب دیده شود. سناریوی مطلوب او، تغییر از درون ایران است، بدون آنکه هزینههای سیاسی مداخله مستقیم را بپردازد. در این میان، نتانیاهو بازیگری کلیدی است؛ کسی که انگیزه و تجربه لازم را دارد.
از این زاویه، شاید باید منتظر فاز دوم عملیات بود؛ مرحلهای که برخلاف فاز نخست، نه موشک دارد، نه آژیر خطر، بلکه با تضعیف روحیه، ایجاد بیاعتمادی و جنگی خاموش در سطوح امنیتی و اجتماعی، اهداف خود را پیگیری میکند.
چیزی که در آینده رخ خواهد داد، هنوز نامعلوم است. اما روندها میگویند این پرونده بسته نشده فقط شکل آن تغییر کرده است.