کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۷۳۸۱
تاریخ خبر:

چرا این روزها همه پادکستر و یوتیوبر شده‌اند؟

چرا این روزها همه پادکستر و یوتیوبر شده‌اند؟

درباره خوب و بد یک جریان محتوایی که این روزها از سر و کول اینستاگرام و یوتیوب بالا می‌رود

هفت صبح| این روزها همه تولیدکننده محتوا شده‌اند. به نظر می‌رسد که کارهایشان را زمین گذاشته‌اند، یا اینکه کاری ندارند و از سر بیکاری تولید محتوا می‌کنند. حتی برخی به‌خاطر تنگنای مالی و محقق نشدن پیش‌بینی‌های مالی که برای خود و کسب‌وکارشان داشتند به تولید محتوا روی آورده‌اند. یک نفر پادکستر شده است، دیگری ویدئوکستر و یکی دیگر هم مدام می‌نویسد و پست‌های کوتاه و بلند در شبکه‌های اجتماعی مثل لینکدین و ویرگول می‌گذارد.

 

این وضعیت مرا یاد اوایل دهه ۸۰ می‌اندازد؛ زمانی که ما یکی از قدرتمندترین جریان‌های محتوایی را در وب فارسی شاهد بودیم. می‌توانم بگویم وب فارسی با آن جریان محتوایی شروع شد؛ سال‌هایی که وبلاگ‌نویسی فارسی به دلیل راه‌اندازی سرویس‌های وبلاگ و در دسترس عموم قرارگرفتن اینترنت خیلی رونق پیدا کرد. در آن دوره ما شاهد تولیدکنندگان محتوایی بودیم که افکار، اندیشه‌ها، نظرات و نقدها و حتی دانش و مهارت خودشان را در قالب پست‌های وبلاگی روزانه به اشتراک می‌گذاشتند. کار آن‌ها دلیل خاصی داشت؛ فضای وبلاگستان فارسی واجد ویژگی‌هایی بود که این امکان را در اختیار افرادی قرار می‌داد که به‌شدت تشنه و مشتاق بودند و شاید اولین‌بار در تاریخ ایران بود که چنین دسترسی به تولید محتوا برای مردمی فراهم شده بود که تا آن روز چنین ابزاری را نداشتند.

 

یکی از این ویژگی‌ها همین دسترسی‌پذیری بود؛ یعنی نوشتن در قالب پست بلاگی نیازمند دانش و مهارت فنی و خیلی پیچیده‌ای نبود. اینترنت کم‌کم در همه خانه‌ها راه پیدا کرده بود. کامپیوتر شخصی یا پی‌سی در حال همه‌گیر شدن بود؛ سال‌هایی که هر خانواده‌ای برنامه داشت یک کامپیوتر شخصی به دیگر وسایل خانه خود اضافه کند. اولین کارکرد این پی‌سی‌ها و کامپیوترهای شخصی و خانگی هم این بود که افراد می‌توانستند با کمک آنها به وب فارسی متصل شوند و شروع به خواندن و نوشتن و دیدن نوشته‌های دیگران کنند.

 

دومین ویژگی این وبلاگستان که باعث می‌شد افرادی که حرفی برای گفتن دارند یا حتی حرفی برای گفتن نداشتند؛ اما فکر می‌کردند دارند، دست به کیبورد شوند، ناشناس بودن افراد بود. آدم‌ها با اسم‌های مستعار در وبلاگ‌ها می‌نوشتند و از سد مجوز و کانال‌های رسمی عبور می‌کردند، انگار بال پروازی به آدم‌ها داده بودند که تا قبل از آن وجود نداشت. انگار میدانی برای دویدن و آسمانی برای پرواز کردن به آدم‌هایی داده بودند که سال‌ها فقط مصرف‌کننده محتوا بودند؛ اما الان می‌توانستند تولیدکننده محتوا باشند. آدم‌هایی که پیش از آن اگر می‌خواستند بنویسند، فارغ از اینکه چه چیزی می‌خواهند بنویسند، یا باید وارد کانال مطبوعات و رسانه‌های رسمی می‌شدند و یا باید به سراغ نوشتن کتاب می‌رفتند که تمام اینها گرفتاری‌هایی مانند مجوز، ممیزی و پروتکل‌های خاص خود را داشتند. افراد کمی هم می‌توانستند از موانع بگذرند.

 

ولی وبلاگستان تمام این سدها را برداشت. وبلاگستان این فرصت و ابزار را به وجود آورد که آدم‌ها به یک جریان محتوایی بپیوندند. موضوعاتی که راجع به آنها صحبت می‌شد موضوعاتی بود که معمولاً در جامعه ایرانی امکان صحبت کردن در مورد آنها وجود نداشت. اما با وبلاگستان امکان حرف زدن در مورد آنها به وجود آمده بود؛ موضوعاتی مانند علاقه‌مندی‌های شخصی، سبک‌های روز موسیقی‌ غربی مثل راک و متال، سینما، بدن، جنسیت، رابطه، و... شاید بسیاری از مطالبی که در آن سال‌ها تولید شد در مورد مسئله‌ای به نام رابطه بود؛ رابطه زناشویی، ازدواج، پیچیدگی‌ها و رموز و چالش‌های مرد و زن، پدر و مادر بودن، عاشق و معشوق بودن در ایران... برای اولین‌بار بود که آدم‌ها می‌توانستند این گونه صریح و بی‌پرده و ناشناس بنویسند.

 

آدم‌ها می‌توانستند راجع به فلسفه و خرده حکمت‌های شخصی و فردی‌شان بنویسند. باز هم شاید برای اولین‌بار بود که راجع به روزمره ایرانی جریان محتوایی شکل گرفت. آدم‌ها راجع به پیش پاافتاده‌ترین چیزها، لذت‌های شخصی و علاقه‌مندی‌های کوچکی که در زندگی روزمره‌شان داشتند مثل رفتن به یک بستنی‌فروشی یا رفتن به یک رستوران خاص، عبور از یک مسیر در تهران، درست کردن یک مربای خاص، خرید عید و... می‌نوشتند. اموری که تا پیش‌ازاین پیش‌پاافتاده محسوب می‌شدند و راهی به کانال‌های رسمی تولید و توزیع محتوا پیدا نمی‌کردند.

  

پایان یک عصر باشکوه

 

آن دوره بسیار باشکوه بود. من فکر می‌کنم اگر کسی بخواهد هرگونه تحلیل یا تاریخی برای جامعه ایرانی در 50 سال اخیر بنویسد باید این دوره را در نظر بگیرد؛ به‌خصوص اگر آن تاریخ یا تحلیل راجع به وب فارسی یا دنیای دیجیتال فارسی یا مهم‌تر از آن اقتصاد دیجیتال ایران باشد. فراموش نکنیم آن وبلاگستان فارسی بود که آدم‌ها را با وب فارسی آشنا کرد و به همگانی شدن وب کمک زیادی کرد. در دل همین نوشتن‌ها، ارتباط گرفتن‌ها، پست گذاشتن‌ها و فیدبک گرفتن‌ها بود که آدم‌ها مراوده در فضای وب را یاد گرفتند. و این پایه‌ای شد که بعدها اقتصاد دیجیتال از دل آن بیرون آمد. سایت‌هایی مثل ایستگاه، افه و... که می‌توان آنها را جد استارتاپ‌های امروزی نامید، از دل همین محتواها بیرون آمدند.

 

بعدها آدم‌ها متوجه شدند که از این زیرساخت نه‌تنها می‌توان برای خواندن و نوشتن استفاده کرد بلکه می‌توان برای تجارت هم بهره برد. در نتیجه سایت‌هایی برای خریدوفروش کالا به وجود آمدند. سپس سایت‌های منسجم‌تری شکل گرفتند که امکان ارسال کالا هم داشتند. بعد از مدتی درگاه پرداخت به این سایت‌ها اضافه شد و کم‌کم استارتاپ‌های امروزی شکل گرفتند. سپس بازیگران دیگری به این فضا اضافه شدند و فضایی به اسم اکوسیستم به وجود آمد.

 

 

 

چرا تولیدمحتوا دوباره ترند شده است؟

 

الان که 20 سال از آن زمان می‌گذرد، جریان محتوایی دیگری شکل گرفته است. بعید می‌دانم این جریان دستاوردی شبیه جریان دهه 80 داشته باشد. حتی فکر می‌کنم این جریان آسیب‌هایی نیز داشته باشد. این روزها همه تولیدکنندگان محتوا شده‌اند. آن سرمایه‌گذاری یا وی‌سی که باید سالانه روی چند استارتاپ سرمایه‌گذاری کند و در اکوسیستم پول توزیع کند، کارش را زمین گذاشته و مشغول تولید محتواست. در مورد سرمایه‌گذاری خوب و بد ویدئو می‌سازد. مشاور یا منتوری که باید در کسب‌وکارها باشد و وابستگی روشن و صریحی به چند کسب‌وکار داشته باشد و به آنها کمک کند تا رشد کنند، کارش را زمین گذاشته و در حال آموزش در مورد رشد کسب‌وکار است. آن بنیان‌گذاری که باید کسب‌وکارش را جلو ببرد، مسائلش را حل کند و ویژگی‌ها و خدمات جدید به محصولش اضافه کند و کسب‌وکارش را توسعه دهد، کارش را تعطیل کرده و راجع به رشد کسب‌وکار تولید محتوا می‌کند. آن کسب‌وکاری که سال‌هاست در فضای مبهمی قرار گرفته و معلوم نیست زنده است یا مرده و محصولش کی به بازار می‌آید، راجع به شفافیت در اکوسیستم استارتاپی تولید محتوا می‌کند.

 

تناقض‌هایی شکل گرفته که این جریان محتوایی را به بن‌بست‌ و یا حتی به شکست خواهد رساند. وقتی آدمی که خودش یکی از بزرگ‌ترین شکست‌های استارتاپی در کشور را رقم زده، پادکستر آسیب‌شنایی این فضا می‌شود و در مورد رمزورموز موفقیت استارتاپی با دیگران گپ می‌زند، به نظر می‌رسد که این جریان محتوایی دوامی نخواهد داشت. فارغ از اینکه خود محتوا می‌تواند جذاب و شروع‌کننده گفت‌وگو باشد و برای این اکوسیستم آورده داشته باشد، اما فکر می‌کنم افراد اشتباهی در حال تولید محتوا هستند. حیف است آدمی که از او نقش کسب‌وکاری یا سرمایه‌گذار انتظار می‌رود کارش را زمین بگذارد و تولیدکننده محتوا شود. متخصصان مارکتینگ، متخصصان منابع انسانی، مدیران محصول و... همه و همه تولیدکننده محتوا شده‌اند.

  

عصر فعلی محتوای استارتاپی دیری نخواهد پایید

 

من فکر می‌کنم این جریان محتوایی کشش لازم را ندارد. به نظر می‌رسد که بازی عرضه و تقاضا را به هم زده است. این روزها ما به تعداد شنوندگان و متقاضیان تولیدکننده محتوا داریم. تعداد پادکسترها از شنونده‌ها بیشتر شده است. یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های ماجرا این است که عمق محتواها روبه‌کاهش است. آدم‌ها بیش‌تر از اینکه به کیفیت محتوا بیندیشند، برای تولیدو انتشار آن عجله دارند. از طرف دیگر دسترسی به محتواهای غیرفارسی، کار را راحت کرده است. با چند سرچ ساده و گردآوردن چند مطلب می‌توانید به راحتی درباره موضوعی که دیروز از آن چیزی نمی‌دانستید حالا یک پادکست تولید کنید!‌ با مقایسه این دو جریان آن‌هم با یک فاصله 20 ساله، چیزی که به نظر من ارزشمند است و تناقض ایجاد نمی‌کند، صحبت کردن از تجربه‌های شخصی است. یعنی ما بیش از اینکه در مورد موضوعات مختلف آموزش دهیم، باید در مورد تجربه‌های واقعی صحبت کنیم. مثلاً اگر شخصی کسب‌وکاری را داشته به اسم بامیلو، کسب‌وکاری داشته  به اسم ریحون یا مدیر کمپین بازاریابی بوده برای بیمیتو یا بیمه بازار. نهایت محتوایی که از او انتظار می‌رود گفتن درباره تجربه شکست‌ها و خطاها و دستاوردهایش است... محتوایی که اکوسیستم امکان سنجش صحت و ارزش‌گذاری آن را داشته باشد...

 

 

کدخبر: ۵۵۷۳۸۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر