یسنا، دختر ایران
گفتوگو با قهرمان یابنده دختر چهارساله ترکمن صحرا
هفت صبح| صدای «یسنا یسنا» پنج روز بود که از زمینهای سبز گندم، نخود و کلزا قطع نمیشد. روز اول کسی فکر نمیکرد که تا شب پیدایش نکنند. روز دوم آفتاب که طلوع کرد روستاییهای دیگر هم رسیدند و میگفتند دیگر امروز پیدایش میکنیم. روز سوم امیدها کمتر و جمعیت بیشتر شد. خیلی از آنها اهالی شهرهای اطراف بودند که با خبر شدند یسنا هنوز پیدا نشده. آمدند و برای بار سوم و چهارم دشت و دره را در جستوجوی یک نشانه از یسنا زیرورو کردند.
روز چهارم یک ایران دنبال یسنا میگشت. از خراسان، خوزستان و ایلام آدمها برای کمک به اینجا، روستای«یلیبدراق» شهرستان کلاله در شرق استان گلستان آمده بودند. جمعیت چند نفر بود؟ بعضیها میگویند 500. بعضی میگویند هزار. تصویر او با موهای دوموشی و لباس زرد رنگ به اینستاگرام بلاگرها میرسد و دسته دسته جمعیت را بیشتر و بیشتر میکند. روز تمام میشود اما کسی چشم روی هم نمیگذارد. این را علی آقا همسایه خانواده یسنا میگوید. همان کسی که اولین آگهی گم شده را در اینستاگرام پخش کرد. لابهلای کلزاهای قدکشیده صدها دست و صدها چشم دنبال دختری کوچک با لباس زرد میگشت. یسنا یک برادر و خواهر، یک پدر معلول و یک مادر کارگر دارد.
10 صبح یکشنبه مادر او را با خود سر زمینهای نخود میبرد، دخترش را روی زیلو میگذارد و 20، 30 متر آن طرفتر با زنهای دیگر شروع به کار میکند. حوالی دو بعدازظهر یسنا میرود که از کلمن آب بردارد و این آخرین باری است که نگاه مادر به او میافتد. نیم ساعت بعد که دوباره سر برمیگرداند دیگر یسنا آنجا نیست.
صدای یسنا از بلندگوی مساجد
اول مرد همسایه عکس او را استوری میکند و شمارهاش را مینویسد. بعد از استوری علی آقا، کانالهای واتساپی و تلگرامیمردم روستاهای اطراف نشانیهای یسنا را به هم میدهند. از بلندگوهای مساجد اسم دخترک را میآورند و روحانیهای سنی عکس یسنا را استوری میکنند. 10هلی شات، بالگرد، پارا موتور و سگهای آموزش دیده مو به مو پایین و بالای زمینها را میگردند. تا رودخانه و بالاتر از آن تا خالد نبی پیش میروند. هر جا شکافی در دره بود نگاه میکنند اما دست خالی باز به پایین روستا برمیگردند. تا روز پنجشنبه که جمعیت سه چهار برابر میشود گام به گام 50 هزار هکتار دشت خالد نبی را زیر پا میگذارند. آنها میگشتند و دست میسابیدند، گروه دیگر آب و غذای مردم را جور میکردند.
عکس یسنا مرد نیشابوری را کیلومترها آن طرفتر متاثر میکند. او، همسر و دو فرزندش ترغیب میشوند که به سمت گلستان راه بیفتند و از کاری که بلد هستند استفاده کنند. چه کاری؟ زن و مرد هر دو در کار آسمان هستند.
زهرا کاهانی اولین زن خلبان هنگ گلایدر ایران و هادی کاهانی از معدود مربیان این رشته است. آن روز هم از طریق دوستی با هلال احمر هماهنگ میکند تا هنگ گلایدر فراهم شود. چهارشنبه به روستا میرسد و پنجشنبه صبح از روی زمین بلند میشود. تا 10:5 صبح دره پایین را میگردد. کوههای راست و چپ را میبیند.از بالای دشتها میگذرد، روی گوشه گوشه رودخانه و سطح آب دقیق میشود. عرض پاراگلایدر ده متر است. خط به خط زیگزاگی هر ده متر ده متر خط خود را عوض میکند. یک بار میرود و یک بار برمیگردد. نبود که نبود. فرود میآید و دوباره عصر تیک آف میکند و این بار سمت شمالی زمینها را میبیند. بعد از 45 دقیقه که خط به خط نقشه را زیر پا گذاشته بود از بالا چیزی شبیه دو فرورفتگی کوچک در زمین یک دست سبز رنگ به چشمش میخورد.
صبح یک بار یک گونی زرد رنگ و بار دیگر یک لاستیک فرغان گمراهش کرده بود. هر دو بار مجبور شد ریسک کند و تا 15، 20 متر پایین بیاید اما فقط این دو نه یسنا بلکه فقط یک خطای دید بودند. این بار اما چشمهایش اشتباه نمیکردند. ارتفاع خود را از 70 متری تا 20 متری کاهش داد. بالای سر این جسم کوچک قرار گرفت. «انگار زنی دراز کشیده و با دستش در هوا دارد از خودش عکس میگیرد.» دوباره کمیپایینتر آمد. «خود یسناست. خود خود یسناست.» به همسرش بیسیم میزند و با صدای «پیدا کردمش پیدا کردمش» خبر خوب را به او میرساند. 200 نفر از آنهایی که نزدیک بودند شروع به دویدن میکنند.
به سمت جایی که پاراگلایدر معلق بود میدویدند. «بالای سر یسنا میچرخیدم و راه را به مردمیکه حالا نفس نفس زنان دنبال مسیر میدویدند نشان میدادم. همان بالا ایستاده بودم که آنها راه را گم نکنند.» تصویری که از بالا میبیند این است که مردم زمین را میشکافند و به سمت کودک میدوند. تا اولین نفر به یسنا میرسد، خودش را به محل فرود نزدیک میکند. «اگر یک کم دیرتر میرسیدم دیگر بین آن جمعیت نمیشد فرود بیایم.» همین که مینشیند مردم او را روی دست بلند میکنند و تشویق میکنند. خبر که دهان به دهان به روستاها رسید همه سمت زمین میآیند. 500 نفر؟ هزار نفر؟ خیلی زیاد. آنقدر که یسنا را وقتی میخواهند به بیمارستان برسانند، برای مسیر 20 کیلومتری دو ساعت در راه گیر میکنند.
گیج و منگ با احتمال دزدی
علی آقا، مرد همسایه میگوید وقتی پیداش کردند صورتش مثل گچ سفید و منگ و گیج بوده. معلوم است این پنج روز آبی یا غذایی خورده. حالا انگار که به او قرص داده باشند، بی جان نشسته بود سر جایش.
همان جایی که اطراف آن را بارها مردم گشته بودند. دستشان را لای علفها میبردند و اسم یسنا را صدا میزدند. خمیده شدن مسیر گندمها نشان میداد مردم محلی قبلا از اینجا رد شده اما یسنا را ندیده بودند. همین موضوع از لحظه پیدا شدن یسنا مردم را به این نتیجه رساند که کاسهای زیر نیمکاسه است. یسنا گم نشده بلکه دزدیده شده است. این موضوع را همان روز دادستان کلاله هم تایید کرد.
اولین نفری که یسنا را از روی زمین بلند میکند، همان مردی است که لوسی، سگ زنده یاب خود را به منطقه آورده بود. هر کسی یک جور زور میزند تا دخترک را بغل کند. بقیه فیلم میگیرند یا به همراهانشان زنگ میزنند و مژدگانی میخواهند. نفسزنان او را به زمین میبرند. بعد از پیداشدن از او ام آر آی گرفتند و معاینه کردند که خطری نباشد. تا همین دیروز هم در بیمارستان بستری بوده. یسنا جمعه بالاخره به حرف آمده است. روز شنبه چهار نفر را بازداشت میکنند. 4 نفر که متهمان اصلی پرونده مشهور یسنا بودند. پروندهای که از روستای «یلی بدراق» شروع شد و تا اتاق وزیر کشور در تهران ادامه داشت.
قهرمان ماجرای یسنا
هادی کاهانی مربی گلایدر داوطلب هلال احمر است که توصیف شگفت آور و هیجان انگیزی از لحظات پیدا کردن یسنا دارد. این مربی با دوربین کایت خود تمامیاین لحظات را ضبط کرده که تصاویر خارقالعادهای از 45 دقیقه پرواز مضطربانه بالای دشت پهناور دارد.
همه قهرمان داستان یسنا را این مرد نیشابوری میدانند. او چهارشنبهای که گذشت به کلاله میرسد. از طریق دوستی با هلال احمر هماهنگ میکند که یک هنگ گلایدر برای فراهم کنند. شب اول شورای روستا او را اسکان داده و صبح روز بعد اولین تیک آف را انجام میدهد. نومیدانه ساعت 10:5 صبح روی زمین فرود میآید و قرار میشود بخش جنوبی را دوباره مو به مو نگاه کند. همین جاست که بالای سر دختر روی هوا معلق میماند و با انگشت اشاره یسنا را به مردم نشان میدهد.
کاهانی متولد سال 1362 و از معدود مربیان هنگ گلایدر است. کنار آموزش، ریختهگری را هم از پدرش یاد گرفته و گاهی دستش را به این کار بند میکند. او پیش از این یک بار دیگر ماموریت تجسس هوایی با هنگ گلایدر برای مسئولین نیشابوری اجرا کرده بود که نشان دهد این وسیله چه کاربردی میتواند برای مردم داشته باشد.