کارگران در صف مهاجرت

کارگران حالا چمدانهایشان را برای سفر به عراق میبندند
هفت صبح| تا همین چند سال پیش وقتی از فرار مغزها سخن گفته میشد، ذهنها بهسوی پزشکان و مهندسانی میرفت که در صف ویزای کشورهای خارجی ایستاده بودند اما این روزها روایت تازهای شکل گرفته است؛ روایتی که نه از زبان سیاستمداران که از دل کارگران ساده برمیخیزد.
گفتوگوی اخیر یکی از فعالان کارگری با وبسایت اقتصادنیوز پرده از موج جدیدی از مهاجرت برمیدارد که میگوید کارگران ایرانی، همانهایی که در کارگاههای ساختمانی یا خدمات شهری دستمزدهایی کمتر از نصف خط فقر میگیرند، حالا چمدانهایشان را برای سفر به عراق میبندند. آنجا، در همسایگی مرز، همان کار با سه یا چهار برابر مزد انجام میشود.
فرار از سایه خط فقر
این پدیده فقط یک آمار خشک از تفاوت ریال و دینار نیست بلکه نشانهای است از شکاف عمیق میان توان معیشتی و حداقلهای زندگی در ایران. وقتی فردی با مدرک دکترا میپذیرد نگهبانی کند یا کارگری با سالها تجربه ساختمانی تصمیم میگیرد در غربت، زیر آفتاب تند بغداد یا بصره دیوار سنگچین بسازد، باید پرسید چه چیزی در وطن کم است که آنها را راهی دیار غربت کرده است. البته که پاسخ روشن است و اقتصاد ریشه این مهاجرت ناخواسته است.
این خبر نه فقط انعکاس یک واقعیت تلخ، که هشداری است برای جامعهای که در حال از دست دادن یکی از ارکان اصلی حیات خود یعنی نیروی کار است. اگر پیشتر خروج متخصصان زنگ خطر بود، امروز رفتن کارگران ساده به معنای زوال بنیانهای تولیدی است. اینجاست که باید بحث را فراتر از مزد و معیشت دید و از پیامدهای اقتصادی تا تغییرات اجتماعی مهاجرت کارگران ایرانی به کشورهای همسایه سخن گفت.
اقتصاد بیپناه و زنجیرههای گسسته
نیروی کار بازویی است که موتور تولید را میچرخاند. وقتی هزاران کارگر به جای کار در ایران، در پروژههای ساختمانی عراق یا ترکیه مشغول شوند طبیعی است که ظرفیت تولید داخلی افت میکند. این افت نه فقط در ساختوسازکه در کشاورزی، صنعت و حتی خدمات شهری اثر میگذارد.
نتیجه آن کاهش رشد اقتصادی و کوچک شدن سهم ایران در بازارهای منطقهای است. از سوی دیگر، دولت که بخش مهمی از بودجهاش به مالیات وابسته است، با خروج این نیروها عملا از درآمدهای مالیاتی محروم میشود و همزمان تولید و درآمد دولت کاهش مییابد.
این کاهش حضور نیروی کار، زنجیره تأمین را هم میشکند. در بخش کشاورزی، کارگرانی که باید در فصل برداشت در مزارع باشند، جذب کار در اقلیم کردستان عراق شدهاند و به ناگاه کمبود ایجاد شده و از مزرعه تا بازار، از بازار تا سفره منتقل میشود. نتیجهاش گرانی، کمبود و نارضایتی اجتماعی است. چنین شرایطی بهراحتی میتواند به چرخه تورمی جدید دامن بزند. چون با کاهش عرضه و افزایش هزینهها، قیمتها بالا میرود و توان خرید مردم باز هم کمتر میشود. چرخهای که جامعه را به نقطهای میرساند که نه تنها تولید و مصرف افت میکند بلکه امید به آینده هم رنگ میبازد.
خانوادههای تنها و جامعهای فرسوده
اما ماجرا فقط به جنبههای اقتصادی آن محدود نمیشود. خروج کارگران، ساختار اجتماعی را متزلزل میکند. خانوادههایی که نانآورشان راهی کشورهای همسایه شده، ناچارند با غیبت طولانی او کنار بیایند. این غیبت به تغییر نقشهای جنسیتی، افزایش فشار روانی بر زنان و کودکان و حتی از همگسیختگی خانوادهها منجر میشود.
مهاجرتهای طولانیمدت، جداییهای عاطفی و بحرانهای تربیتی را بهدنبال دارد. در خانوادهای که پدر حضوری از راه دور دارد انسجام خانواده و اعتماد اجتماعی هم ترک میخورد. از سوی دیگر، حضور مداوم کارگران ایرانی در بازار کار عراق یا ترکیه، همان اثری را دارد که حضور افغانها در ایران گذاشت.
حضور افغانها در ایران کاهش سطح دستمزد را برای کارگر ایرانی به همراه داشت که نارضایتی گستردهای ایجاد کرد و حضور کارگر ایرانی با دستمزد پایینتر در کشور مقصد افزایش نارضایتی اجتماعی در کشور مقصد را به همراه دارد. به بیان دیگر، زنجیرهای از نارضایتی در دو سوی مرز شکل میگیرد که در نهایت به بیثباتی بیشتر منجر میشود. به همین دلیل، مسئله کارگر مهاجر فقط مسئله داخلی نیست بلکه کشور مبدأ و مقصد را با هم فرسوده میکند.
ارزش فراموششده کار
وقتی دستمزدها پایینتر از خط فقر تعیین میشود این نگرش را ایجاد میکند که ارزش کار و شأن کارگر نادیده گرفته شده است. در جامعهای که ارزش کار دیده نشود، فرهنگ عمومی نیز تغییر میکند و جوانان به جای یادگیری مهارت، رویای مهاجرت را دنبال میکنند؛ دانشگاه به جای کانون خلاقیت، سکوی پرش به بیرون از مرزها میشود. در این میان، همان سرمایه انسانی که میتواند کشور را بسازد، بهتدریج فرسوده یا مهاجر میشود.
پیشنهاد کارشناسان برای تدوین «اطلس اشتغال» یا بازنگری قانون کار در نگاه اول امیدبخش است. اما واقعیت آن است که بدون تغییر جدی در سیاستهای اقتصادی و آموزشی، هیچ نقشهای راهگشا نخواهد بود. باید نظام آموزشی مهارتمحور شود، دستمزدها متناسب با سبد معیشت تعیین شوند و کارگر ایرانی احساس کند که ماندنش در وطن ارزش دارد. اگر این تغییرها رخ ندهد، اطلسها و نقشهها صرفا روی کاغذ میمانند و در عمل، موج مهاجرت ادامه مییابد.
فراتر از آمار
تصویری که از زبان رئیس کانون انجمنهای صنفی کارگری ترسیم شد، چیزی فراتر از آمار است. هشدار به جامعهای است که نیروهای سازندهاش را از دست میدهد. امروز کارگر ایرانی به عراق میرود برای سه برابر حقوق، فردا شاید همین کارگر در کشور دیگری با چهار برابر مزد مشغول شود.
اگر این چرخه شکسته نشود، نتیجهاش اقتصادی نحیف، جامعهای پرتنش با پیامدهای عمیق اجتماعی و فرهنگی خواهد بود. جامعهای که نیروی کارش را از دست میدهد، نه فقط دچار کمبود تولید که دچار کمبود امید میشود. اقتصاد را شاید بتوان با پول خارجی یا وام جبران کرد اما نیروی انسانی وقتی رفت، بازگرداندنش سخت و پرهزینه است. تصمیمگیران به جای مسکنهای مقطعی، به اصلاح عمیق در سیاستهای مزد، آموزش و رفاه بیندیشند.