بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد

پرداختن به این دخترک بزرگ کردن اوست
هفت صبح| این روزها دخترکی به خیال خود طنزپرداز، پای گستاخی از گلیم ادب بیرون نهاده، با ادبیات سخیف و هتاکانه ابیات شاهنامه فردوسی را به تیغ اهانت نواخته است. ژاژخواییهای او ترکیبی از بیاحترامی و شوخیهای جنسی بود که واکنشهای گستردهای میان علاقهمندان ادبیات فارسی و فعالان فرهنگی ایجاد کرد.
البته در مورد «وی» مسئله فقط بددهانی نیست، بلکه استعداد وی در تبدیل کردن هر موضوعی به امر جنسی است که نشان از نگرش وی به محیط اطراف و شیوه زندگی دارد. محتوای این اجرا نه طنز واقعی، نه هجو درست و نه هزل سازنده بود، بلکه نمونهای از سطحینگری و ابتذال فرهنگی در فضای مجازی است که این روزها بازار آن داغ است. هر خربطی به ناگاه از خرخانهای بیرون میجهد و همچون طعانهها زبان به طعن و هتک فرهنگ و ادب این سرزمین میگشاید.
حاسدان و دشمنان این مرز و بوم میدانند میوههای تمدنی این دیار، برای بیش از سه هزاره در آغوش مادری چون زبان فارسی غنوده است، از همین روست هر از چند گاه میبینیم و میشنویم که دود و گندی از اهل حسد میآید و هر گاو گند چاله دهانی آتشفشان خشمی میشود علیه فرهنگ این دیار و هزار افسوس که این گول، روشنی آفتاب را از ما دلیل میطلبد.
پرداختن به این دخترک بزرگ کردن اوست و بزرگان و ایران دوستان و اهالی فرهنگ و ادب همچو نی گفتنیها گفتند و گوش مالش دادند که بداند عرصه سیمرغ جولانگاه هر خرمگسی نیست و گمان نبرد هر بیشهای خالی است؛ شاید که پلنگ خفته باشد. دشمنان این فرهنگ هر از گاهی به بهانههای واهی ژاژخوایی میکنند و ادب این دیار را برنمیتابند و حقد و کینه وجودشان همچون مار بر دیواره شخصیت حقیرشان نیش میزند تا شاید از این رهگذر خواب و رویای تجزیه این دیار را تعبیر کنند و هیچ مانعی را بزرگتر از زبان فارسی نمیبینند از این روست هر از گاهی بر آن میتازند.
البته نباید از این مهم غفلت ورزید که وقتی حکومتیان احترام و شان بزرگان هنر و فرهنگ این دیار را پاس نمیدارند و بر آنان سخت میگیرند و آنان را از میدان بیرون میکنند و نام بزرگان و اهل خرد را به نیکویی نمیبرند و خاک بر چهره خورشید میپاشند آنگاه است که شبپره بازیگر میدان میشود و کار به جایی میرسد که استاد شفیعی کدکنی هم در واکنش به این هتک حرمت از دست زمانه مسخره مینالد که زمانه ز بس پلید و مسخره شد؛ عیارسنجی خورشید کار شبپره شد.
وقتی بزرگان ادب فارسی، هنر، موسیقی، نمایش، تئاتر، سینما هر یک به گزندی از نقشآفرینی در میدان فرهنگ بیرون رانده شدند و جای خالیشان به دست ناکسان پر شد نباید انتظاری جز این داشت. با وجود این واکنش قاطبه مردم به این هتک حرمت چنان گسترده و کوبنده بود که نوید داد سنگ خارای ایران همچنان خدشهناپذیر است.
«سنگ خارای ایران» که اول بار به حق و به شایستگی از سوی آرتور دوگوبینو شرقشناس و سیاستمدار فرانسوی درباره ایران و ایرانی استفاده شد بر این اندیشه استوار است که اقوام متکثر ایران از دیرباز حسی مشترک و گاهی افراطی درباره همدیگر دارند؛ حسی که حتی پیش از ظهور دولت ملی در ایران ایجاد شده بود تو گویی این سنگ خارا اندیشه و احساسی را از خود میان ایرانیان ساطع میکند و آنان را به هم پیوند میدهد به قسمی که اختلاف بین مردم و دولت در ایران ربطی به اقوام گوناگون ندارد، بلکه ایران همواره شاهد دولتها و کارگزارانی بوده است که آداب حکومت نمیدانستند و نام بزرگان را به نیکویی نمیبردند و نخبهکشی شغل اول و آخرشان بوده است. البته بعید است این هتاکی از زبونی چون «وی» کسی را برنجاند و حتی خاطر سادهدلی را پی کند.