پیام عاشورا ؛ میخواهند کسی شریف نباشد

عمر سعد نه فقط میخواهد پیروز باشد، بلکه میخواهد روایت پیروزی را هم داشته باشد
هفت صبح، روزبه کردونی | ابتدای سخنم را با روایتی از کتاب «سفر خروج» نوشته عبدالرحمن شرقاوی آغاز میکنم که بخشی از گفتوگوی عمر بن سعد و حر ابن ریاحی را آورده است:
حر ابن ریاحی: اجازه میدهید حسین بازگردد؟
عمر سعد: امیر را چه کنیم؟
حر ابن ریاحی: بگذارید هرکجا برود، ما هم از او قول میگیریم در مورد خلافت یزید سکوت کند.
عمر سعد: سکوت او هم مانند سخن گفتنش است. او خود را هنگام سکوت هم مسئول میداند... ای حر، اینگونه سکوت همچون صدای رعد است.
حر ابن ریاحی: ای پسر فرمانده سپاه اسلام، پس میخواهید چه کنید؟
عمر سعد: باید بیعت کند، اینگونه به ذلت کشیده میشود. او اکنون قهرمان است اما من... نه... مگر چه فرقی بین ماست؟ اگر بیعت کند، همه مردم در این ذلت یکسان هستند.
فراتر از اختلافات سیاسی
انگار در این گفتوگو، چیزی فراتر از یک اختلاف سیاسی نهفته است؛ اینجا چهره عریان قدرت فاسد را میبینیم: عمر بن سعد نه از ترس حسین که از شرافت و محبوبیت و عزت او در میان مردم دلآزرده است. او نمیخواهد حسین را تنها شکست دهد، میخواهد او را تا سطح خود بکشد زیرا شرافت و عزت حسین، او را رسوا میکند و به آن حسادت میورزد.
و از آن مهمتر، حتی سکوت حسین هم برایش خطرناک است چرا که وقتی دروغ بر حقیقت غلبه دارد، سکوت شریف هم رعدآسا و ویرانگر است. همه باید به دروغ بپیوندند تا ذلیل شوند و سرانجام، جملهای کوتاه اما عمیق: «او اکنون قهرمان است، اما من... نه...». این، اعتراف به شکست اخلاقی است. عمر بن سعد ظاهراً فرمانده است اما در درون، خود را ذلیلتر از همه میبیند.
در لایهای عمیقتر، این گفتوگو نشان میدهد که یک ویژگی عمر سعد این است فقط میخواهد پیروز باشد و البته به این هم راضی نیست، بلکه پیروزی را در انحصار خودش میخواهد. فرمانده آنها که امام حسین را شهید کردند، قهرمان را نمیخواهند، مگر اینکه خودشان باشند. اگر دیگری در چشم مردم قهرمان باشد، باید یا شکسته شود یا ذلیل یا فرومایه شود. این حسادت، نه فقط نسبت به حسین(ع) ، بلکه نسبت به شرافت و عزت است.
عمر سعد نه فقط میخواهد پیروز باشد، بلکه میخواهد روایت پیروزی را هم داشته باشد. به این هم بسنده نمیکند، میخواهد دیگران هم راوی پیروزی او باشند، او میخواهد همه با دروغ و ذلت بیعت کنند تا هیچ کس شریف نباشد.