کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۰۳۶۸۲
تاریخ خبر:
روایت پرغرور امدادگری از هلال احمر که پس از مجروحیت در حمله پهپادی همچنان به امدادرسانی ادامه می‌دهد

پهپاد زد، ما ایستادیم | خبر تلخ پس از پناه‌گیری

پهپاد زد، ما ایستادیم | خبر تلخ پس از پناه‌گیری

بهنام حضرتی‌فرد حاضر نشد به بیمارستان برود و ترجیح داد مجروحیت را تحمل کند تا عملیات متوقف نشود

هفت صبح، سیما فراهانی|   حدود10 روز از حمله رژیم صهیونیستی می‌گذرد. در میان هیاهوی جنگ، میان بوی دود و انفجار، آنجا که نفس‌ها به شماره می‌افتد، مردانی با لباس سرخ و سفید، فرشتگان نجاتی می‌شوند که امید و امنیت را به دل‌های مضطرب، هدیه می‌دهند.

 

آخرین عکس دسته‌جمعی امدادگران، ساعتی قبل از اعزام  به ماموریت و حمله رژیم صهیونیستی به آمبولانس امدادگران

هلال

آنهایی که جانشان را کف دستشان می‌گذارند و وارد تلی از خاک و خون می‌شوند، تا شاید بتوانند، زندگی ببخشند، به آنها که بی‌گناه در میان انفجار و باروت، گیر افتاده‌اند. می‌روند تا کنار مردم باشند. خطر را به جان می‌خرند، بلکه مانع قطع شدن یک نفس شوند. قلبشان دریاست و دستانشان، یاری گر دل‌های داغدیده است. 

 

   حضور در میدان نبرد

بهنام حضرتی فرد، یکی از همین مردان نجات است. امدادگری که 9 روز تمام، با وجود مجروحیت، پای کار ایستاد و به خانه نرفت. 22 سال است که داوطلبانه در جمعیت هلال احمر فعالیت دارد، تا شاید بتواند دردی از مردم کم کند. نجاتگر یکم و مربی است. در بحران‌های مختلف حضور داشته و پیوسته در کنار مردم بوده است. او در هیچ بحرانی هموطنانش را تنها نگذاشته، حتی در این روزهای عجیب جنگ.

 

او در گفت‌وگویی با ما، روایتی از ماجرای این چند روز دارد: «تقریبا چهار ساعت پس از نخستین حمله، به بچه‌های امدادگر ملحق شدم و تا به امروز در میدان جنگ هستم. در این مدت مرتب با وقوع هر انفجار، سر صحنه حاضر شدیم و به مردم کمک کردیم. در برخی مواقع افرادی بودند که به دلیل موج انفجار دست و پایشان شکسته بود.

 

مجروح می‌شدند. آنها را به بیمارستان می‌رساندیم. در میان آوار به دنبال پیکرهای خونین مردم می‌گشتیم. کار آواربرداری انجام می‌دادیم. خلاصه هرکجا نیازی به ما باشد، بلافاصله حاضر می‌شویم و هر کمکی از دستمان برآید انجام می‌دهیم. از زمانیکه به صحنه جنگ رفتیم، اصلا به خانه‌هایمان سر نزدیم. همانجا ایستاده‌ایم تا در کنار مردم باشیم.»

 

   خبر تلخ پس از پناه‌گیری

حضرتی فرد، در لحظه شهادت همکارانش، آنجا حضور داشت و خودش نیز مجروح شد. سنگینی صدایش نشان می‌دهد که حتی یادآوری آن لحظه هم برایش سخت است: «وقتی حادثه‌ای به ما اعلام شد به محل رفتیم. روز دوشنبه بود که اعلام کردند یک مجتمع مسکونی مورد هدف قرار گرفته است. ما اعزام شدیم برای انتقال مصدومان. وقتی وارد صحنه شدیم، مهدی حسینی از همکارانم، برای ارزیابی صحنه با پای پیاده از یک مسیر دیگر رفت.

 

من و مجتبی ملکی با آمبولانس حرکت کردیم. یک گروه از بچه‌های پایگاه چیتگر زودتر از ما رسیده بودند. شهید امیرحسن جمشیدپور نیز جزو آن تیم بود. مشغول کار بودیم که اعلام کردند پهپاد به منطقه پرتاب شده است. بلافاصله پروتکل‌هایی که با هم تمرین کرده بودیم را اجرا کردیم. از خودرو پیاده شدیم و پناه گرفتیم و پای بیسیم با هم در تماس بودیم که همان لحظه خبر تلخ رسید. گفتند پهپاد به صورت مستقیم، امیرحسن جمشیدپور را هدف قرار داده است. او جلوتر از ما برای ارزیابی رفته بود، چون اعلام کرده بودند، افرادی زیر آوار مانده‌اند.»

 

 فریادهای تلخ پس از شهادت رفیق

آن لحظه هیچگاه از ذهن این امدادگر پاک نخواهد شد. لحظه‌ای پر التهاب و ثانیه‌های وحشتناکی که جان‌ها یکی یکی تمام شد: «اصلا نفهمیدم چه شد. تمام حواسم به این بود که بتوانم مهدی و مجتبی را پیدا کنیم و درگیر این ماجرا بودیم که از آمبولانس دور شدیم. همان لحظه آمبولانس ما را زدند و مجتبی را هم از دست دادیم.

 

خود من هم موج انفجار گرفت. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم همکارم مرا به سمت آمبولانس می‌برد تا از آنجا دورم کند. بلافاصله فریاد زدم و مقاومت کردم. می‌خواستم پیش همکارانم برگردم. ولی آنها به من اجازه ندادند. گوش‌هایم چیزی نمی‌شنید. حالم بد بود. ولی دوست داشتم پیش بچه‌ها بمانم. به سراغ مجتبی بروم. اما آنها اجازه ندادند و مرا به زور به داخل آمبولانس انداختند و بردند. ولی تمام فکرم پیش بچه‌ها بود. هنوز هم باورم نمی‌شود که رفقایم دیگر 

نیستند.»

 

ادامه می‌دهم

شب بسیار سنگین و بدی برای امدادگران هلال احمر تهران بود. بهنام و همکارانش اشک می‌ریختند. در شوک از دست دادن، رفقایشان بودند. در این میان بهنام، گوش‌هایش به شدت آسیب دیده بود. با این حال هیچکدام از این‌ها، باعث نشد که امدادگران از پای بایستند.

 

بهنام و همکارانش به دفاع و یاری رسانی به هموطنانشان ادامه دادند: «فردای همان روز بلافاصله با بچه‌ها به مرکز رفتیم و یک آمبولانس جدید گرفتیم. خدمت رسانی را آغاز کردیم. هیچکدام خودمان را نباختیم. حتی بچه‌ها به من گفتند که برای گوشت به بیمارستان برو، ولی نرفتم. می‌خواستم خدمات امدادی را ادامه دهم. اصلا دوست نداشتیم پایگاه ما، از دور عملیات خارج شود.»

   

صحنه‌های دردناک

امدادگران، در میانه و شلوغی جنگ، با برنامه ریزی کار کردند. هرج و مرج نشد و هرکدام تقسیم کار داشتند. از امداد در میان آوار گرفته تا حمایت روانی مردم شوکه از این اتفاق هولناک، همه نوع خدمت رسانی را انجام دادند: «ما چون کارها را تقسیم می‌مردیم خدمات راحت تر و بهتر انجام می‌شد.

 

در یک مورد خانواده‌هایی را دیدیم که بر اثر انفجار ترسیده بودند، بچه‌های کوچک می‌لرزیدند و نمی‌دانستند به چه کسی پناه ببرند. صحنه‌ها واقعا دردناک بود. ما آنجا سعی می‌کردیم آرامش را برقرار کنیم. تمام آموزش‌هایی را که در این سال‌ها در جمعیت دیده بودیم، در این چند روز و در میان مردم پیاده کردیم. این کارها وظیفه ما است. مردم را این را بدانند ما بی وقفه و تا آخرین لحظه کنارشان هستیم.

 

یکی دو روز است که برگشتم به سنگر مربی‌گری در آموزش‌های شهروندی. ولی همچنان خدمات را ادامه می‌دهم. همسرم هم در جمعیت هلال احمر کار می‌کند. او حتی سابقه اش از من بیشتر است و در حال حاضر در مرکز 112 کار می‌کند. یک سال پیش چزو بچه‌هایی بودند که به لطف دکتر کولیوند استخدام شدند و پای کار است. او از من حمایت می‌کند و کاملا پشتیبان من است.»

 

برای پیگیری اخباراجتماعیاینجا کلیک کنید.
کدخبر: ۶۰۳۶۸۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر