بلاگری و سوداگری با سوگ

بلاگری به چنان بلایی دچار شده که حتی به رنج خود هم رحم نمیکند
هفت صبح، رضا صائمی| بلاگری در انواع مختلفش به یک بلای مجازی تبدیل شده است. یکی از انواع آن که به شکل قارچ گونهای در حال رشد است «زوج بلاگری» است که دیگر نه سبک زندگی که سطحی کردن زندگی و سبکباری آن است. «زوج بلاگری» در حال تبدیل شدن به پدیده پلشتی است که ابتذالش، بذر لودگی را در زمین سخافت میکارد. زوجهایی که عشوههای عاشقانهشان را در عشرتکده مجازی به نمایش میگذارند تا با رویافروشیهای رمانتیک، خوشبختی دروغینشان را پشت ویترین بگذارند و حسرت بخرند.
هفته گذشته شاهد یکی از مبتذلترین اشکال سوگواری در شبکههای اجتماعی بودیم که وایرال شد و با واکنشهای زیادی هم همراه شد. محدثه؛ همسر بلاگری به اسم فرهاد فوت میکند و او از لحظه به لحظه سوگش فیلم میگیرد و به اشتراک میگذارد. از جنازه در آمبولانس گرفته تا خاک ریختن بر سر خود هنگام خاکسپاری. از گریه و زاری و آه و شیونش تا مویه کردن برای فالوئرهایش. حتی فیلم گرفتن با خود جنازه. اینکه چطور در آن حال خراب، حواسش به خودش هست بماند. اینکه دیگران با ساختن کلیپهای احساسی از آن ویدئوها در حال درس اخلاقی دادن هستند هم همینطور.
مسئله این است که بلاگری به چنان بلایی دچار شده که حتی به رنج خود هم رحم نمیکند و سوگش را هم به سوداگری شهرت و شهوت دیده شدن بدل میسازد.عدهای که همواره از کلیشه نخنما و تکراری «قضاوت نکنیم» استفاده میکنند باز هم در کامنتها نوشتند که قضاوت نکنید. که او داغدار است و دارد غمش را به اشتراک میگذارد تا از داغش کم کند. اما پیش از این از خود نمیپرسند که این چه شکلی از داغداریست که اینگونه بر مدار دوربین میچرخد و لحظه به لحظه بیتابیاش را قاب میگیرد.
قلبی که داغ سنگین بر آن نشسته، نای بیان ندارد که دردی چنین، آدم را لال میکند نه دلال لایک و ویو و فالوئر. آری به قول چزاره پاوز: «بزرگترین توهین به یک انسان، انکار رنج اوست.» اما افشای خون افشان رنج خود در فضای مجازی، نه دردمندی که ادا و اطوارهاییست که سوگواری را به سودای خودنمایی بدل کرده و نمایشی میکند. آنکه در غم از دست دادن یار به سر میبرد، بار سنگینی را بر جان میکشد و دستش یاری نمیکند تا با سوگ خود سلفی بگیرد.
این چیزی جز سبکسریهای نمایشی نیست. شوآفی شرمآور. آنکه کوهی از غم را کول کرده، با داغش کولیبازی در نمیآورد. داغ هم حریم و حرمت دارد، نمیتوان آن را به حراج نمایش مجازی گذاشت تا عشق و وفاداری خود را ثابت کرد. زخم را به صبوری مرهم میکنند نه با هیاهوی بلند در انظار عمومی...به قول پریا خطاب به حامد در فیلم شب یلدا:« زخمهای آدم سرمایه است...سرمایهتو با این و اون تقسیم نکن...داد نکش...هوار نکش...صبور، آروم و بیصدا همه چی رو تحمل کن...این تیغ تیزی که به جونت افتاده بذار خراشت بده، بذار زخمت بزنه، اونقدر زخمت بزنه تا تیزیش کم بشه.»
واقعیت این است که بلاگری در گردابی از ابتذال نمایشی افتاده که حتی از سوگ هم بساط کاسبی پهن میکنند. گویی همه چیز با کالایی برای فروش است یا ابزاری برای خرید. در قبض و بسط این بساط، زندگی حریم و حرمتاش را از دست میدهد و به تجربه نمایشی تبدیل میشود.