کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۸۷۹۶۰
تاریخ خبر:

قضیه‌ ترک | مش صفر در را قفل کن. خرس آمده...

قضیه‌ ترک | مش صفر در را قفل کن. خرس آمده...

توی این شهر که هوایش خودبه‌خود سیگار برگ است تو داری روزی چهل نخ سیگار می‌تپانی توی ریه‌ات که چه بشود؟

هفت صبح، علی مجتهدزاده| دکتر می‌گوید ببینم شما سیگار هم می‌کشید؟  می‌مانم الان چه خاکی به سرم بکنم. آمده بودم بالای اینکه سردلم می‌سوزد حرف بزنیم و خودم را آماده کرده بودم کار به جاهای باریک بکشد و دست بر قضا پزشک هم که خانم و آن هم با چه کمالات و وجاهت که زد و مجبور شدم بگویم بله. پرسیدند چند تا در روز. می‌گویم دو تا. عکس را تماشا می‌فرمایند که این کار دوتا نیست.

 

راستش را بگو. می‌گویم به خدا دوتا بیشتر نمی‌کشم تازه گاهی چندتایش هم آخر شب‌ها می‌ماند. یکدفعه جفت‌مان می‌فهمیم ماجرا چی بوده. می‌فرمایند چی می‌کشی؟ می‌‌گویم به جان مامانم که فقط همین سیگار. بعد می‌افتم به اینکه من از بچگی از چیزهای بیشتر از سیگار و تفنگ‌های سرپر و ته‌پر این وادی می‌ترسیده‌ام که حرفم را می‌بُرند که باشد. من روانکاو نیستم. زده‌ام به کاهدان. این سرکار علیه قرار نیست به هیچ‌کدام از جلافت‌های من بخندند.

 

پس می‌رویم سراغ نقشه‌ بی که همان بی‌خیالی و تلاش برای بهبود است. که البته باید نقشه‌ آ می‌بود و نبود. فکرم را پاره می‌کنند و می‌فرمایند شما معتادی. تا دهان باز می‌کنم، می‌گویند معتاد مگر شاخ و دم دارد؟ توی این شهر که هوایش خودبه‌خود سیگار برگ است تو داری روزی چهل نخ سیگار می‌تپانی توی ریه‌ات که چه بشود؟ می‌آیم بگویم من اینجا زندگی نمی‌کنم و اسم ساری... از دهانم نپریده که دستم را می‌خوانند و می‌گویند چه فرقی دارد.

 

این چه گندی است که شما جوان‌ها... باقی را بلدم و گوش نمی‌کنم و می‌گذارم تمام شود و بعد می‌گویم اگر اجازه بدهید من چند کلمه؟ اول اینکه آنجا هوا خودش می‌گوید بیا مرا بکش. دوم اینکه من گشته‌ام از میان همه سیگارهای موجود در بازار ایران یکی را پیدا کرده‌ام که توتونش از همه سالم‌تر است و اسانس ندارد.

 

براق می‌شوند که خودبه‌خود خاموش شوم. که نمی‌شوم و می‌گویم بروید توی اینترنت بگردید این سیگار (می‌گذارم روی میز چون اگر بگویم چیست که تبلیغ می‌شود و درست نیست و در می‌آورند به همین خاطر ترفند تصویری زدم اینجا را ولی مجبورم رد به رد همین ترفند بروم و کار به جاهای ناجور می‌کشد چون) سیگار را برمی‌دارند و جلوی چشمم می‌اندازند توی سطل و می‌گویند بچه داری توی خانه؟

 

می‌گویم بله ولی نه، چون خانه‌ مادرش است. سر تکان می‌دهند به افسوس که خاک بر سرت و همین کارها را کردی که اینجوری شد ولی نمی‌گویند و باز نگاهم می‌کنند که باکسی می‌خری؟ دیگر گریه‌ام گرفته. سر تکان می‌دهم. سکوتی می‌افتد و صدای ساعت روی دیوار و با خودم می‌گویم باز شکر که خا‌نم دکتر با این کمالات بود و اگر آقای دکتر سبیلویی می‌بود که الان فلکم می‌کرد.

 

می‌گویند چندتا مانده؟ می‌گویم دو تا. دو تا باکس البته. با سه تا که از آخرین... خانم دکتر بلند شده و من دلم ریخته و می‌افتم به التماس که به خدا می‌روم همه را می‌ریزم دور. اصلا چرا اینجوری می‌کنید شما؟ اصلا نمی‌خواهم ترک کنم. که داد می‌زنند مش صفر در را قفل کن. خرس آمده. چشم‌هام در آمده. دیگر چرا توهین می‌کند؟ یکدفعه همه بیمارهای توی اتاق انتظار جیغ می‌زنند خرس! خرس!

 

خوابیده بودم توی نشیمن یکی از دوستان. پایتخت می‌دیدند. چه سریال مفرحی. فردا سیگار را ترک می‌کنم. آن دو باکس و سه پاکت را سر شب دادم به بقالی سر کوچه. کاش یک نخ پس بدهد.

 

کدخبر: ۵۸۷۹۶۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر