روایتی درباره روزهای اکشن شوتی های پژو و سمند
روایتی از دستمزد، قوانین و آداب و رسوم شوتیها
نگین باقری
«ما قطع عضوی نداریم. یا سالمیم و شوتی؛ یا تصادف میکنیم و میمیریم. وسط نداره.» روی نونهایش کسره میگذارد و با لهجه بوشهری این را میگوید. سهراب از آن قدیمیهاست. دوستانش از بنیانگذاران کلمه «شوتی» بودهاند. عمر آن دوستی سال 79 و 80 به پایان رسیده. یکی از مثلث رفقا بر اثر تصادف میمیرد و دیگری با تیراندازی. هر دو پیکان موتورپژویی داشتند و در خط جنوب سیگار جابهجا میکردند. اینکه چه اتفاقی افتاد که مردم محل به آنها گفتند شوتی به خاطر شباهت آنها به توپ فوتبال برمیگشت که بهسرعت شوت میشدند این طرف و آن طرف. سهراب در گفتوگو با «هفت صبح» روایتهای جالبی از تجربیات شوتیها دارد. درباره حضور زنها، نوجوانهای بدون گواهینامه، راهزنها، گلهها و چند رمز و راز دیگر.
در جبهه شوتیها خبرهای زیادی است. دو روز پیش به طور رسمی پلیس آمار مرگومیر افراد بر اثر تصادف خودروهای شوتی را اعلام کرد. فقط در شش ماه اول امسال 269 نفر در این اتفاقها جان خود را از دست دادهاند. یعنی هفتهای 10 نفر. مرزها برایشان بیمعناست. یکی که در قروه بمیرد، دیگری در ایرانشهر خبردار شده. اما کار هیچ وقت تعطیل نمیشود. مثل یک اکوسیستم زنده در همه آزادراهها یک شوتی را میبینی که خالی میرود و شوتی دیگری که «سقفی» بار میآورد. بار سقفی به باری میگویند که از سقف تا کف ماشین پر شده باشد. گاهی هم که جنس ندارند داخل ماشین سنگ و بلوک میگذارند تا پشت ماشین بخوابد. وقتی پلیس ببیند شوتی خالی میرود میداند که قرار است با بار قاچاق برگردد. برای همین آجر داخل ماشین خالی میگذارند تا پلیس رد آنها را نزند.
شوتیسوار سانتافهای؟
همه ممنوع هستیم؛ بعضی ممنوعتر. هرچه ریسک کالا بیشتر باشد، پولش هم بیشتر است. این لب کلام حرفهای شوتی است که درباره درآمدشان حرف میزند. «اجناس ما همه قاچاقی هستند اما بعضی از قاچاقیها ممنوعترند. مثلا فرق دارد شما سیگار جابهجا کنید یا پارچه. از آن طرف بسته به ریسک درآمد کم و زیاد میشود. برای مسیر بندر عسلویه تا گناوه با بار سیگار یک شوتی با خودروی سواری سه میلیون و 500 تا 7 میلیون تومان دریافت میکند. بار کوچک سود بیشتری دارد. مثلا لوازم آرایشی یا قطعات کامپیوتری بیشتر میصرفد.» از آن طرف نرخ همه یکی نیست. مثلا بعضی از نوجوانها گواهینامه ندارند و به عشق سرعت، شوتی میشوند. آنها دستمزد کمی میگیرند. گاهی هم دختری کنارشان مینشانند و فقط میخواهند دست فرمانشان را به او نمایش دهند. «من بوشهر هر بیکاری ببینم، فردا رفته شوتی شده. هر کسی یه ماشین قسطی پیدا میکنه و شوتی میشه.» زنها هم اعضای جدید این گروه هستند که تعدادشان کم نیست و معمولا کار با آنها ریسک کمتری دارد. دستمزدها شاید برای بیشتر شوتیها نجومی نباشد اما آنها رانندهای هم میشناسند که از این کار پولدار شده. این راننده هفتهای سه تا چهار بار از بندرعباس به تهران میرود. سه ماشین هم با راننده استخدام کرده که آنها هم شوتیهای همین مسیر هستند. «سه ماهه با پول شوتی یک سانتافه خریده. حالا هم قراره ماشینا را بفروشه و بره توی یه کار دیگه».
همکاریگله، ماجرای اسکورت و دودزن
شوتیها گاهی گلهای با هم حرکت میکنند. در این صورت یکی که از همه سریعتر است و ماشین بهتری دارد جلو میافتد که اگر در مسیر به پلیس برخورد به بقیه اطلاع دهد. بعضی از شوتیها یک اسکورت هم دارند. خودروی اسکورت باید مراقب شوتی باشد تا بار به دست پلیسها نیفتد. خودروی شوتی چه تجهیزاتی دارد؟ دودزن و هدلایت دو نمونه از این تجهیزات هستند. از پشت اگزوز یک لوله تعبیه شده. کار آن این است که وقتی پلیس کسی را دنبال کرد، راننده دکمه دودزن را (معمولا از روی فرمان) فشار میدهد و دود سفید از اگزوز بیرون میآید تا جلوی دید را بگیرد. هدلایت هم که میدانید چیست. درست شده برای کورکردن ماشین جلویی. بعضی از شوتیها یک سرنشین هم کنار دستشان دارند. برای مواقعی که راننده خسته شد جایشان را با هم عوض کنند یا برای اینکه اگر ماشین گیر مامورها افتاد، پیاده شود و حواس آنها را پرت کند تا شوتی دربرود. بعد هم سرنشین بگوید مسافر بوده و از همهجا بیخبر. اگر هم کنار دستشان زن بنشانند که چه بهتر؛ ریسک کار پایین میآید.
ماشینها چیست؟
شهر تا شهر معمولا ماشینها با هم فرق دارند. سمت کردستان با پانکی رانندگی میکنند که به آنها میگویند پانکی سوار. پانکی یک مدل تویوتاست که میتوانند با آن راحتتر از کوه و کمر بالا بروند. سیستانوبلوچستانیها هم که تویوتا لندکروز دارند و معمولا سوخت جابهجا میکنند. شهرهای دیگر هم یا وانت است یا سواری که سواریهایشان هم مشهور است. 405، پرشیا و سمند.
راه شوتیها مستقیم نیست
با اینکه ویدئوهای عجیبی از دریفتزدن شوتیها در شبکههای مجازی وجود دارد اما اگر میانگین سرعتشان را بخواهید 140 کیلومتر بر ساعت است. البته اگر پلیس دنبالشان کند، پرگاز با سرعت 160 تا 170 کیلومتر هم میروند. «از گناوه تا تهران هزار و 50 کیلومتره ولی ما هشت ساعته میریم. البته اگه کلیر باشه.» آنها به راه بدون پاسگاه و پلیس و مامور میگویند کلیر یا پاک پاک. اما اغلب مسیرها به سمت تهران بازرسی دارد. برای همین شوتیها معمولا مسیر مستقیم را نمیروند و از بیراهه حرکت میکنند. حتی ممکن است برای رسیدن به تهران، جنس را از بوشهر اول ببرند شیراز، بعد مشهد و سپس تهران. این را یک راننده شوتی میگوید. به خاطر همین هم به گفته او بهترین پلاک، پلاکی است که شماره شهر مقصد باشد تا کمتر به آن شک شود.
وقتی جاده کلیر نباشد...
گاهی میشود با 100 تا 200 هزار تومان جاده را کلیر کرد اما وقتی کار از دست برود چه اتفاقی میافتد؟ پلیس وقتی شوتی میبینند داخل راه ناخون میاندازند. ناخون صفحه فلزی است که روی آن میخ زده شده. سربازها به محض گاز گرفتن شوتی در پلیسراه آن را می اندازند جلوی راهش که وقتی شوتی از روی آن رد شود پنچر میشود؛ حالا یا خودش را نجات میدهد یا گیر میافتد. تا این اتفاق بیفتد بقیه ماشینها سر و ته میکنند و میروند. توی گروههایشان هم خبر میدهند که کجا لباس آبی بوده کجا لباس سبز. آبیها پلیس راهنمایی و رانندگی هستند و سبز هم که معلوم است. آنقدر گروه واتساپی دارند که حسابش از دست رانندهها در رفته. رانندهها به این گروه بسیار مقید هستند و حتی اگر خانوادگی هم مشغول گشت و گذار باشند حتما از وضعیت جادهها یک خبر میدهند. البته یک راه دیگر هم دارند. شوتیها معمولا با حداقل یکی از کارگرهای پمپبنزینهای بینراهی ارتباط دارند و از او میپرسند که آیا راه امن هست یا نه. به جز این با بسیاری از مردم روستاهای بینراهی آشنا هستند و حتی اگر احساس خطر کنند، میتوانند شب برای خوابیدن روی خانه روستاییها حساب کنند؛ البته اگر مجبور به خوابیدن در بیراههها نشوند. در هر صورت شبها معمولا رانندگی نمیکنند. خورشید که پایین برود، راهزنها لاتیشان را پر و ماشین را داخل گردنهها خالی میکنند.
پلیس میگوید در 186 روز اول سال 177 تصادف ثبت شده که 323 مجروح داشته است. مجروحان معمولا در این برخوردها دچار قطع نخاع، فلج گردنی یا معلول شدهاند. شوتیها معمولا خاطرات تصادفهای همدیگر را مثل روز روشن به یاد دارند. یادشان هم برود، عکسها و فیلمهای تصادفهایشان در همه گروهها در دسترس است. مثل سهراب و خاطره تصادف دوستش که عابر پیاده را روی یک درخت پرت کرده بود. «دوستم ساعتها دنبال او روی زمین میگشت. دست آخر او را بالا روی درخت 150 متر دورتر از ماشین پیدا کرد.»