تاریخ در فرسایش، وزارتخانه در نمایش
ایران، سرزمین تاریخ و تمدن، جایی که هر آجر و هر نقش، قصهای هزار ساله برای گفتن دارد. اما این قصهها آرام آرام خاموش میشوند
ایران، سرزمین تاریخ و تمدن، جایی که هر آجر و هر نقش، قصهای هزار ساله برای گفتن دارد. اما این قصهها آرام آرام خاموش میشوند. کاخها ترک میخورند، کاروانسراها فرو میریزند و بافتهای تاریخی زیر بولدوزر توسعهی غیراصولی جان میدهند. در موزهها، ویترینها خاک گرفتهاند و آثار گرانسنگ، در سکوت فرسودگی، چشم به راه مرمت ماندهاند.
در این میان، وزارت میراث فرهنگی کجاست؟ نهادی که باید سنگر حفاظت از تاریخ باشد، امروز به صحنهی نمایش بدل شده است. وزیری با پیشینه امنیتی، بدون حتی یک روز تجربه میراثی، بر صندلی یکی از حساسترین وزارتخانههای فرهنگی نشسته و حاصل کار او چیزی جز همایشها، نشستها و شوآفهای پرزرقوبرق نیست.
از سمینارهای بدون خروجی تا شبهای بومگردی پرهیاهو، نتیجه یکی است: عکس یادگاری برای مدیران، بدون دستاوردی برای میراث. ترکیب مدیران ارشد، پر از چهرههای صداوسیماست؛ آنها بیشتر به دوربین فکر میکنند تا به مرمت ستونهای لرزان تخت جمشید.
صنایع دستی، این رکن هویت ایرانی، نیز نفسهای آخر را میکشد. بازار جهانی را از دست داده، بستهبندیها غیرحرفهای است و هنرمندان بیمه و حمایتی ندارند.
تاریخ ایران هر روز زیر فشار فراموشی و بیتوجهی فرسایش مییابد. و در سوی دیگر، وزارتخانهای سرگرم نمایشهای رسانهای است. میراث، سرمایهای برای عکس یادگاری نیست؛ امانتی است برای نسلهای آینده. اگر امروز به اهلش سپرده نشود، فردا چیزی برای سپردن باقی نخواهد ماند.