گفتگو با مریم ماهور؛ خروج از حلقه تکراری مردانه
اولین مجری زن برنامه فوتبالی مردان، روایتهای جالبی از جنگ و جدالهای کار خود دارد
هفت صبح| ابایی ندارد که بگوید: «من فوتبالی نیستم؛ اما دارم تلاشم را میکنم.» صندلی مجریگری که مریم ماهور امروز در یک برنامه فوتبالی اینترنتی به دست آورده محصول چند سال بگیر و ببند حضور زنان در برنامههای فوتبال مردان بوده. میداند این کرسی راحت به دست نیامده و میگوید: «چشمهای ما دیگر از دیدن مردهای تکراری، پشت میزهای برنامههای فوتبالی خسته شده بود.»
برای همین بعد از نقشهای کمرنگی که در سریال «مگه تمام عمر چند تا بهاره» و یکی دو اثر سینمایی داشته، حالا در عرصه مجریگری ظاهر شده. همان کاری که در 18، 19سالگی با برنامه «حالا خورشید» و همکاری با رضا رشیدپور شروع کرده بود. این یکی اما مجریگری برای مسابقات جام ملتهای اروپاست. او تازه 23سال دارد اما با همین سن کم به جز مجریگری، بازیگری، تدریس و فعالیتهای عمرانی را در ساختمان امتحان کرده. عطش سیری ناپذیری برای کشف دنیا دارد و حریصانه پایش را در هر کفشی میکند.
مریم ماهور در این گفتوگو از جنگ وجدالها، زدوخوردها و کشمکشهای خودش میگوید ...
وقتی نظر همکارانم را درباره مجریگری مریم ماهور میپرسم بدون استثنا همه میگویند که اجرای پرهیجانی داری. یک جورهایی سعی میکنی دوربین را سمت خودت بکشانی.
تازه دست و بالم آنجا خیلی بسته است.
چطوری و از چه لحاظ بسته است؟
نه اینکه تذکر بدهند یا سانسور کنند ولی خب ببینید به خاطر لباست نباید خیلی جلوی دوربین تحرک داشته باشی. مثلا بینندهها در چت میگویند چرا روپایی نمیزنی؟ من میتوانم روپایی بزنم ولی یکسری چیزهایی هست که خودت میدانی. مثلا دیشب توپ را فرستادم و فقط یک روپایی زدم. هنوز ریسک دارد که کاری مثل روپایی زدن بکنم. مشکل فقط روپایی نیست.
مشکل تابوشکنی است که به نظرم دارد اتفاق میافتد. اگر من به ترسم غلبه کنم، قطعا دو نفر دیگرهم میگویند پس ما هم میتوانیم. تازه من که اصلا فوتبالی نبودم. ولی شاید تنها رسالت حضور من این باشد که یک نفر با خودش بگوید: «اِ باحاله که زن مجری برنامه فوتبال باشه. اصلا خیلی جاها فوتبال هم بلد نیست، همین که اظهارنظر میکنه، باحاله.» کاش یک انجمن برای خانمهای فوتبالی درست شود. زنهای مطلعی داریم ولی اعتماد به نفس اظهار آن را ندارند.
احتمالا خودت میدانی در جایگاهی نشستی که یک بار آزاده صمدی، بار دیگر آزاده نامداری نشسته بودند و به برنامه بعدی نرسیده حذف شدند؛ به خاطر همین هم اجرای تو در یک برنامه فوتبالی معنادار است.
شاید چشمهای ما از دیدن آقایان تکراری با همان بحثهای تکراری خسته شده است. شما در مهمانی هم که باشید، صحبت مردها از جایی به بعد برایتان جذاب نیست. مثلا عادل فردوسیپور دیگر خدای این کار است، یا نوید استادرحیمی بچه مطلعی است که به نظرم آنقدر که باید هنوز به حقش نرسیده. ولی حضور یک زن حتی اگر دارد در کنار برنامه جستوجو میکند و راجع به فوتبال یاد میگیرد میتواند نمک برنامهای باشد که قبلا مردانه بوده.
پس گفتی فوتبالی نیستی.
من بچه بودم اصلا عروسک بازی نمیکردم. فقط توپ داشتم و فوتبال بازی میکردم. عاشق این بودم که برای بازی بروم بیرون، با پسرها بازی و دعوا کنم و با پاهای زخمی و خونی برگردم. به خاطر این سبک زندگیام بوده که حالا هم بین زن و مرد تفاوتی قائل نیستم. 10،9سالگی خیلی از کارهایم با پدرم بود. میتوانستم با او بروم و محیطهای مردانه را آزمایش کنم. من با پدرم تا 9سالگی آرایشگاه مردانه میرفتم. از یک سنی به بعد آرایشگر گفت که این دیگر بزرگ شده و اینجا نیاوریدش. آنقدر سوار موتورهای اسنپ شدم که کادوی تولد برایم موتور خریدند و گفتند: بسه. بلند شو خودت برو.
استادیوم هم رفتی؟ اولین مواجههات با زمین چمن را به خاطر داری؟
بله، 7سالگی استادیوم رفتم. یک بار که پرسپولیس بازی داشت پدرم من را یواشکی استادیوم برد. بعد از آن دیگر استادیوم نرفتم. تماشاچی حرفهای نبودم ولی عاشق این بودم در زمین چمن بازی کنم. راستی حمید استیلی، دایی ناتنی من میشود.
به کدام نزدیکتر هستی به مریم بازیگر؟ مریم مجری؟
ناخودآگاه مجریگری رابلدم. تصمیم گرفته بودم دیگر مجریگری نکنم ولی سیستم مافیایی سینما را که در کشور دیدم مجریگری را قبول کردم. قبل از این برنامه داشتم برای یک نقش قرارداد میبستم. به خودم گفتم مریم این همان فرصتی است که گل میشود. شبی که میخواستند برای قرارداد صدایم بزنند، متوجه شدم فلان خانم سوپراستار که همه هم میشناسند، نقش را قبول کرده. وقتی که اینطوری شد گفتم هیچ عدالتی وجود ندارد.
شاید علاقهام به بازیگری به خاطر این است که هنوز قلهاش را لمس نکردم. رفتن روی بیلبورد یکی از فانتزیهای ذهن من است و میدانم وقتی این اتفاق هم بیفتد همهچیز عادی میشود. بالاخره باید چیزی داشته باشید که برایش بجنگید. دو روز بعد از آن شوک، این پیشنهاد را از آپارات گرفتم. روز اولی که رفتم، آقای احمدی تهیهکننده کار را دیدم و گفتم من میآیم و خودم را هم میرسانم، ولی بیا این را با همدیگر از اول توافق کنیم که من فوتبالی نیستم. این جزئیاتی که نوید راجع به بازیکنان میداند، من نمیدانم ولی خودم را میرسانم. به نظرم این استرس همان انگیزه حیات و انگیزه ادامه دادن است.
کار در تلویزیون را چطور شروع کردی؟
رضا رشیدپور در 18-19سالگیام به من این فرصت را داد که مجریگری کنم. آن موقع کلاس کیک بوکسینگ میرفتم. مثلا اگر کمربند زرد بودم با کمربند قهوهای فایت میکردم. مادرم برای اینکه این کار از سرم بیفتد، یک روز گفت مدرسه عالی رسانه یک دوره مجریگری گذاشته، بیا برو آنجا. رفتم آنجا تست دادم و قبول شدم. دستیار صدا بودم، دستیار تصویر بودم. در خیابان برای گزارش و مصاحبه آدم جمع میکردم.
مردم هم همیشه گاردی برای جلوی دوربین آمدن دارند و این کار راحت نیست. هرروز ساعت 4صبح بیدار میشدم، تا 5-5:30 پلاتوهایم را خودم مینوشتم. چون گریمور زن نداشتیم، خودم گریم میکردم. میخواهم بدانید چقدر حجم کار فشرده بود. همزمان دانشگاه میرفتم، به دلیل اینکه رشتهام عمران بود سر ساختمان هم میرفتم. همزمان به دانشکده خبر میرفتم و درمیان دانشجوهای آقای رشیدپور مینشستم. اینطور باب این آشنایی باز شد. به علاوه اینکه در 19-20سالگی در یک مدرسه غیرانتفاعی هم ریاضی تدریس میکردم.
چطور به همه اینها رسیدی؟
من 6ماه در املاک کار میکردم. با موتور میرفتم املاک و به مشتریها فایل نشان میدادم. در آن 6-7 ماهی که بودم 8قرارداد نوشتم. همه اینها به تو یکسری تواناییهای کوچک مثل متقاعد کردن مردم میدهد. مثلا کار املاک یا تدریس انجام میدهی، میفهمی با هر قشری یا هر سنی چطور رفتار کنی که متقاعدشان کنی که بیا از من خانه بگیر یا من واحدت را اجاره میدهم.
احساس نمیکنی که آدمها زیاد در حرفهایت میپرند؟ مثلا بازی هلند و فرانسه را داشتم چک میکردم. حتی کارشناس از حضورت تشکر کرد و نشان دادند خوشحال هستند از اتفاقی که افتاده است. اما گاهی احساس میکنم آدمها ناخودآگاه فراموش میکنند تو هم آنجا حضور داری و باید نظر بدهی و حرف بزنی.
به نظرم به خاطرحجم زیاد اطلاعاتی که مثلا پارتنر من در اجرا نوید دارد که آن لحظه احساس میکند الان باید این را بگوید. بارها شده نوید در گفتوگوها وسط آنتن پیام میدهد که این را هم بپرس یا این هم سوال خوبی است. آنتن زنده است و من هم بارها وسط بحث پریدم و این یک موضوع دوطرفه است.
مجریگری برنامههای فوتبالی چه چالشی برایت داشت؟
چالش اول اینکه من یک آدم صفر کیلومتر هستم و در حالی که همه قدم میزنند، باید میدویدم که به آنها نزدیک شوم؛ به آنها حتما نمیرسم اما برای اینکه توی ذوق مخاطب نخورد باید این کار را بکنم. این به کنجکاو و پرسشگر بودنم هم ربط دارد. مثلا ما یک بخشی داشتیم که برای اولینبار در برنامه اضافه شد که ببینیم ناگلزمان، سرمربی تیم آلمان، ترکیب تیمش را چطور چیده، چه بازیکنهایی در ترکیب به کار برده است و استراتژی فوتبال او را پیدا میکنیم. همینطور که میگفتم در این بازی پرس تیم اینجا ضعیف بود، دفاعشان را سفت و سخت چیده بودند و ... بچهها از بالا من را نگاه میکردند و میخندیدند. میگفتند مریم معنی اینها را میفهمی؟
پس با انتقاد زیاد مواجه شدی؟
یادم است آقای رشیدپور آن سالها میگفت بشین کامنتهای بد خانمهای خانهدار را بخوان. به رنگ لباست فحش میدهند، با چهرهات مشکل دارند، میگویند چرا شالت کج است؟ ولی یکباره میبینی لابهلای آن کامنتها چیزی است که واقعا مشکل و باگ تو است. آن را شکار کن و برای خودت بگیر. به همین دلیل الان به من نقد هم شود ناراحت نمیشوم..
احساس میکنم هیچ ابایی نداری از اینکه بگویی من به فوتبال مسلط نیستم اما آمدهام که راهی را باز کنم.
میخواهم بگویم میشود فوتبالی شد. میخواهم یاد بگیرم و الان انگار در این مدتی که در یورو گذشته یک اعتیادی پیدا کردم به فوتبال. شلوغکاری و شرط بستن و اذیتکردن آدمها برای من در هر چیزی، لذتبخش است. در فوتبالدستی حریف میطلبم. بیلیارد، در بسکتبال همه را میزنم و مدرک غریق شنایم را گرفتهام.
ماجرای برنامه صداتو و اینکه مردم گفتند با تقلب جایزه 200میلیون تومانی به تو رسیده چه بود؟
من در اولین قسمت صداتو به عنوان مهمان رفتم. خیلی هیت از مردم دیدم که چرا اینقدر جیغ میزنی دختره جیغجیغو. همانقدر که کامنت مثبت میدادند یک عده هم میگفتند این از خودشان است که با داورها راحت رفتار میکند. من داورها را اولینبار آنجا میدیدم. با خودم میگفتم این ضبط صفر است برای همین تا جایی که توانستم سعی کردم که حرف بزنم و فضای صمیمی شکل بگیرد که فرم برنامه دربیاید ولی بعضی از مردم گوش نمیدهند.