کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۶۵۵۲۹
تاریخ خبر:

‌۵۰‌خاطره از تاریخ فوتبال ایران| ۴۸‌ساعت در داکا

روزنامه هفت صبح، تیمور مستور | تقاطع ورزشی‌نویسان و فوتبال جاذبه‌های خاص خود را دارد و قبلا برایتان از تاثیر مهدی اسداللهی در تعالی پاس نوشتم و تاثیر صدری عمادی بر دوام و موجودیت تیم کیان. نفر سوم مطمئنا استاد اردشیر لارودی است. نویسنده دهه چهل کیهان ورزشی که شاگردان فوتبالیست فراوانی نیز تربیت کرد. به‌خصوص در دو تیم ساسان و راه‌آهن. اما این معادله سویه‌ دیگری هم دارد. فوتبالیست‌هایی که دست به قلم بودند.

یکی از مهم‌ترین‌ها حسین کلانی است که در سال ۱۳۵۰ و در هنگام پشت‌سر گذاشتن دوران محرومیتش (به‌خاطر ناسزا گفتن به داور در دربی زمستان سال ۴۹) شروع به نوشتن یادداشت‌هایی برای مجله جوانان امروز کرد. در نوروز ۱۳۴۸ کلانی به‌عنوان ورزشکار سال ۱۳۴۷ ایران توسط مجله جوانان امروز انتخاب شده بود و از همان موقع رابطه خوبی با این مجله پیدا کرده بود. حمید شیرزادگان نوک حمله پرفروغ تیم ملی در ابتدای دهه چهل وقتی از آمریکا به ایران بازگشته بود و دیگر از فرم بدنی مناسب دور شده بود، شروع به نوشتن مطالب ورزشی کرده بود.

جهانگیر کوثری بغل چپ تیم تاج هم از همان دوران شروع فوتبالش در تاج در نشریه هفتگی این باشگاه یعنی تاج قلم می‌زد و گاه به اهرم فشار غیرمستقیم روی سرمربی و حتی مسئولان تیم بدل می‌شد. به فرد دیگری که می‌توان در این عرصه اشاره کرد، امیر حاج‌رضایی است. بازیکن دهه پنجاه برق و دارایی و ماشین‌سازی که در نوشتارهای کوتاهش دلبستگی‌های ادبی خود را نشان می‌داد. یکی از بهترین قلم‌ها بین فوتبالیست‌ها و مربیان حرفه‌ای به حسین فکری اختصاص داشت.

همان مربی‌ای که تیم ملی را راهی المپیک توکیو کرد و سرمربی تهرانجوان بود و بعد به‌رغم افکار چپش به هدایت تیم عقاب رسید و بعد از انقلاب هم تا معاونت ریاست ورزش پیش رفت. اینجا بخشی از یادداشت‌هایش درباره حضور تیم‌ملی در رقابت‌های دومین دوره جام عمران منطقه‌ای در آذر‌ماه ۱۳۴۶ را می‌خوانید که در داکا برگزار شده است. داکا آن دوران جزو پاکستان محسوب می‌شده و هنوز کشور بنگلادش تاسیس نشده بود:

یک: ‌جای شما خالی، ناهار مفصلی بود. سوپ و تخم‌مرغ و گوشت سرخ‌کرده با چاشنی و سیب‌زمینی و لوبیا و هر دو نفر یک جعبه آناناس. سالاد و نان و کره و لیمو ترش فراوان… دسر هم موز از آن موزهای بزرگ بنگالی. بعضی از بچه‌ها برای سنگین نشدن، مقداری از غذای اول خود را نخوردند و چهار نفر هم به‌علت کسالت، غذای ملایم جوجه آب‌پز شده خوردند.

دو: بعد از تمرین، یک راست به هتل آمدیم و با آب گرم استحمام کردیم و سپس برای صرف شام حاضر شدیم. در سالن هتل بازیکنان ترکیه را دیدیم… اغلب بچه‌های ما، آنها را می‌شناختند و پس از رویت، یکدیگر را در آغوش کشیدند. به‌خصوص «طلعت» که به همگی دست داد و پس از احوالپرسی، سراغ جباری را گرفت. طلعت و جباری در بازی قبلی که در تهران برگزار شده بود با هم بگو‌مگو‌شان شده بود.

طلعت خط‌و‌نشان کشیده بود که سر جباری را از تن خواهد کند و جباری هم در مقابل کرکری خواندن او ساکت ننشسته بود و به‌همین سبب، طلعت برای تسویه‌حساب سراغ او را می‌گرفت. بچه‌ها گفتند: (زانو خراب) (مریض) ان‌شاءالله سفر بعدی در ترکیه حسابت را خواهد رسید. طلعت خندید از آن خنده‌های پرمعنی و سپس بی‌خداحافظی رفت.

سه: شام حاضر بود و بچه‌ها حسابی گرسنه… پس با رغبت هرچه آورده بودند، خوردند، فقط قلیچ‌خانی بود که کمی مراعات می‌کرد و بهزادی و محراب که می‌بایستی کمتر بخورند، یواشکی خوردند‌. بهزادی ران مرغ را با دندان پاره می‌کرد و بعد می‌گفت من اصلا غذا نمی‌خورم و محراب که خودش را پشت رنجبر پنهان کرده بود، یواشکی برنج‌ها را «لیف» می‌کشید.

چهار: بعد از غذا قرار بود که با اتوبوس کنار رودخانه برویم. عده‌ای «تو» زدند و گفتند اگر اجازه بدهی در هتل می‌مانیم و استراحت می‌کنیم. گفتیم بمانید، به‌شرط آنکه همه در اطاق‌های خود باشید. قبول کردند. آقای صدر دائم دنبال لیدر پاکستانی‌ها می‌گشت که تصادفا، لیدر و یاران فدراسیونی‌اش به هتل آمدند. صدر با دیدن آنها، گل از گلش شکفت و ضمن گله از وضع تمرین امروز، درخواست کرد که وسیله تمرین فردای ما را جور کند.

لیدر پاکستانی خیلی زبان‌دار و زیرک بود. حرف‌های دیگران را تصدیق می‌کرد ولی چای خودش را می‌خورد. قول داد که فردا چند عدد توپ برای ما تدارک ببیند، منتها تکلیف کرد که تمرین باید صبح انجام بگیرد، چون بعد از ظهر فردا فینال مسابقات باشگاه‌ها در استادیوم داکا انجام می‌شود، با قدری چانه زدن قرار شد ساعت ۱۲، نیم‌ساعت تمرین کنیم و عصر هم به‌تماشای مسابقه برویم.

پنج: فردا به محض رسیدن به هتل لباس‌ها را عوض کردیم و برای تمرین روزانه روانه میدان شدیم. مجددا کمبود توپ و بازی در‌آوردن میزبان شروع شد. اما هر طوری بود توپی جور کردیم و بچه‌ها را تمرین دادم. بعد از استحمام، ناهار که عبارت از ماهی و گوشت سرخ‌کرده و مخلفاتش بود، با ولع خاصی صرف شد و بعد از ناهار به تماشای مسابقه فوتبال رفتیم.

مسابقه‌ای بود در نوع خود بی‌نظیر و جالب؛ دو تیم که در جلوی ما مسابقه می‌دادند یک مرتبه دیگر با هم روبه‌رو شده بودند ولی چون نتیجه‌ای نگرفته بودند مجددا بازی می‌کردند. تیم محمدان اسپرت کلوپ یکی از تیم‌های تراز اول و ریشه‌دار شهر داکاست که طرفداران پر‌و‌پا قرصی دارد.

این تیم سال‌هاست که کباده‌کش فوتبال داکاست. اغلب روسای ادارات یا هیات فوتبال داکا عضو این کلوپ هستند. این تیم در مقابل تیمی به‌نام E.P.I.D.C که باید حروفش را دانه‌دانه خواند، قرار گرفت.‌در این مسابقه هر آن بیم آن می‌رفت که پای یکی از بازیکنان شکسته شود و یا لااقل برای مدت مدیدی از بازی معاف گردد. واقعا هجوم‌هایشان وحشتناک و خطرناک بود. طوری به‌هم حمله می‌کردند که ترک‌ها که به‌خشونت معروفند، جلوی آنها لنگ انداخته بودند…

کدخبر: ۴۶۵۵۲۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر