رمز تداوم موفقیت هدیه تهرانی در سینمای ایران
روزنامه هفت صبح، احمد رنجبر | نام هدیه تهرانی این روزها زیاد به گوش میرسد. حتی کسانی که فیلم بیهمهچیز را دوست ندارند و منتقد آن هستند، از بازی تهرانی تعریف میکنند. کار تا جایی پیش رفته که از حالا اسم تهرانی به عنوان برنده سیمرغ جشنواره سی و نهم فجر سر زبانها است. تهرانی در بیهمهچیز، نقشی سخت برعهده داشت و همگان را مسحور بازیاش کرده.
از بازیگری چون تهرانی این درخشش عجیب نیست. وقتی کارنامهاش را ورق میزنیم به شاه نقشهایی میرسیم که فقط او از پس آنها برمیآید. هدیه تهرانی بعد از سالها نه گفتن به پیشنهادها، با سلطان مسعود کیمیایی به سینمای ایران معرفی شد. پس از آن انتخابهایش توام با وسواس بود و هر چه بازی میکرد، تبدیل به اثری موفق میشد.
در این مسیر فیلمهایی مثل دستهای آلوده، آبی و زمانه کمی بر کارنامهاش خدشه انداخت اما او خیلی زود به اوج بازگشت. از سال ۷۵ تا امروز، کارنامه هدیه تهرانی فراز و نشیب زیاد داشته. نقش و فیلم خوب و بد در آن دیده میشود اما این بازیگر یک ویژگی مهم دیگر دارد و آن رسیدن به شخصیتی منحصربهفرد است.
شمایلی که تهرانی بیرون از دنیای سینما برای خود ایجاد کرده، هنرمندی دغدغهمند است که میانهای با شلوغ کاریهای سینما ندارد. او برخلاف دیگر همکاران از حاشیه دوری میکند؛هر چند گاه حاشیهها به استقبالش رفتهاند… در پرونده امروز به حواشی این بازیگر پرداختهایم اما بار اصلی مطلب درباره کارنامه تهرانی است که در جشنواره سی و نهم تولدی دوباره داشته.
*** بازگشت باشکوه خانم سوپراستار
وحید سعیدی | یک: یک فیلم وقتی فیلم میشود که کارگردان قدر همه داشتهها برای به سرانجام رساندن کارش را بداند. از فیلمنامهای که دست اوست؛ تا تک تک بازیگرانی که قرار است به فیلمش جان بدهند؛ تا عوامل فنیاش. او وقتی ارزش این داراییها را بداند، نتیجهاش میشود یک فیلم تمام عیار. بیهمهچیز فیلمی است که کارگردان قدر همه عناصری که در اختیارش قرار گرفته را میداند.
* دو: محسن قرایی بیش از هر چیز قدردان حضور هدیه تهرانی است. او برخلاف تمام کارگردانانی که طی ۱۲،۱۰ سال در سینما امکان همکاری با این بازیگر را داشتهاند، فرصت سوزی نکرده است. او فقط به ویترین فکر نکرده و متوجه بوده که قرار است این همکاری با بازیگری اتفاق بیفتد که به جرات تنها بازیگر زن سوپراستار ایران است. بازیگری که شاه نقشهای ماندگاری چون سیما ریاحی (شوکران)، مژده(چهارشنبه سوری) و رویا رویایی (کاغذ بیخط) را در سینمای ایران به یادگار گذاشته است.
* سه: قرایی بیش از همه به این موضوع واقف بوده که بیهمهچیز بعد از خسته نباشید و سد معبر یک بزنگاه حیاتی برای اوست؛ بزنگاهی که در صورت عبور سلامت از آن، دوباره متولد میشود و جایگاه دیگری در بین کارگردانان سینمای ایران پیدا میکند. از همین رو است که همه گامهایش را از همان ابتدا درست برمیدارد و با آنالیز کامل، عواملش را میچیند و با تحلیل دقیق، نقشها را به بازیگران منتخبش واگذار میکند.
* چهار: موتور محرک درام فیلم بیهمهچیز زنی است به نام «لیلی»؛ مقتدر، جذاب و البته پر از عقده و حقارت. سختی کار قرایی جایی است که باید بلافاصله بعد از نمایش جلال و شکوه قهرمان زن فیلمش، روی دیگر او را عیان کند؛ رویی که مخاطب را بلافاصله رودرروی لیلی قرار میدهد و این یعنی پایان همراهی مخاطب با این کاراکتر در همان ابتدای ماجرا. تماشاگر باید همه جانبه کنار قهرمان قصه ( امیر/ پرویز پرستویی) بایستد.
ولی همچنان با لیلی همراه است و حتی در جاهایی از قصه حق را به او میدهد. این یعنی قدرت بازیگر در ترسیم همه جانبه شخصیت پیچیدهای که نبض درام را در دست دارد و اگر ذرهای اشتباه کند تمام داشتههای کارگردان نقش برآب میشود. اینجاست که مشخص میشود قرایی چرا به انتخاب هدیه تهرانی رسیده، چون هیچکس غیر از او توانایی رقم زدن این اتفاق را نداشته و قادر نبوده چنین رنگ و جلایی به کاراکتر لیلی ببخشد که توامان حس نفرت و دلبستگی را در درون مخاطب متبلور کند.
* پنج: محسن قرایی هم در این مسیر سنگ تمام میگذارد. نمای معرفی لیلی در ایستگاه قطار تمام آن چیزی است که یک کارگردان میتواند برای معرفی شخصیتش رو کند. نمای اینسرت پاها که گام بر پلکان قطار میگذارد، چشمان خیره حاضران در ایستگاه، نمایی از پشت سر و بعد نمای بسته از صورت لیلی در هالهای از دود اسپند که تصویر را پر کرده است.
این سکانس ِمعرفی، پاس گل کارگردان به بازیگرش است، بازیگری که به بهترین شکل ممکن قدر آن را میداند و در نهایت یکی دیگر از بینظیرترین و تکنیکیترین گلهای دوران بازیگریاش را به ثمر میرساند. هدیهتهرانی با «بیهمهچیز» نشان میدهد که اگر بخواهد، دست نیافتنیتر از چیزی که هست خواهد شد. او ستاره پرفروغ سینماست که حالا حالاها باید بدرخشد و با شاه نقشهایش همه را متحیر کند.