تراژدی کرونایی خانواده کیوان نیکنفس
روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | کیوان نیکنفس، دروازهبان خوشنام تیم ملی و بازیکن پاس در دهه ۴۰ و ۵۰ هم قربانی این بیماری شد. نکته تلخ ماجرا این است که تقریبا همزمان همسر و یکی از فرزندان او هم به دلیل همین بیماری از دنیا رفتند. کیوان نیکنفس علاوهبر فعالیتهای فوتبالی یکی از افسران پلیس راهور کشور هم بود؛ بادیسیپلین و خوشرفتار.
خودش همین چندوقت پیش که کرونا وارد کشور شده بود، در یک مصاحبه توضیح داده بود که چون بیماری قند خون و ناراحتی قلبی دارد، خیلی از خانه خارج نمیشود. به دیگران هم توصیه کرده بود که رعایت کنند و در واکنش به ازسرگیری بازیهای لیگ تاکید کرده بود که الان سلامتی باید اولویت اصلی باشد. در این ماجرای اخیر هم ظاهرا ابتدا پیمان، پسر او به بیماری مبتلا شده و بعد از فوت پیمان و مادر پیمان نوبت به خود او میرسد.
گفته شده بود وضعیت دروازهبان پیشین تیم ملی بعد از بستری شدن در آیسییو بیمارستان ناجا رو به بهبود است و حتی خبر آمده بود که به بخش عمومی هم منتقل شده، اما ظاهرا دوباره بیماری اوج گرفته. یکی دیگر از فرزندان او نگار نیکنفس است که در زمینه تورگردانی و جهانگردی فعال است. رقبای نیکنفس در دوران فعالیت حرفهای چهرههایی مثل ناصر حجازی و عزیز اصلی بودند که آنها هم چندسال پیش از دنیا رفتند. از این نسل محمود یاوری هم هفته پیش بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت. یادداشت امروز ابراهیم افشار در مورد کیوان نیکنفس را بخوانید.
* یک: این بار مرگی شوم در شبح یک ویروس چرک به خانه گلر خوشخنده تیمهای پاس و کلنی تهران نظر انداخته بود. مردی ورزیده، رفیقباز و لوطیمسلک که خودش وقتی رئیس راهنمایی رانندگی تهران بزرگ بود همیشه انتظامات مراسم سوگواری قهرمانان قدیمی در امجدیه را به بهترین وجه عهدهدار میشد. خیابانهای هفتتیر و مفتح و بهار را برایشان میبست و بعدش در آیین تابوتگردانی ستارهها در امجدیه، نم اشکی هم بر چشمهای درشتش مینشست.
حالا کدامیک از ستارگان از دست رفته برای فاجعه «هتتریک مرگ» در خانواده کیوان پرچم سیاه برافراشتهاند. مردی که در تمام سالهای دروازهبانیاش دو قصه محشر از سر گذراند که در تاریخ فوتبال ما ماند. یکی آنکه با وجود خوردن ۵ گل از سانتوس و سلطان پله، یک دل سیر قربونصدقهاش رفت و دیگر اینکه در یک بازی مقابل تاج، ۱۵ موقعیت صددرصد را از تاجیها گرفت.
* دو: پیش از آنکه پاس در اولین دوره جام تخت جمشید ۱۳۵۲ حکم به استخدام رضا قفلساز برای دفاع از قفس توریاش بدهد کیوانخان گلرِ یک پاسیها بود. مردی با قامتی رعنا همچون سرو و آسمانخراش و البته با هیکلی توپُر و لبهایی همیشهخندان. آن پاس با بازنشستگی همزمان سه عنصرش «کیوان و حسنآقا و محمودیاوری» به جوانگرایی روی آورد و مالکالرقاب جام تخت-جمشید شد.
پاس در اواخر دهه چهل تیمی بود که در سیستم MW کیوان را در دروازه داشت و خط دفاعیاش با جنگندههایی چون حسن حبیبی، محمد رنجبر، مجید حلوایی، محسن هوشنگی و حسین گازرانی شکل میگرفت که اگر از سدشان میگذشتی قلم پایت را میدادند دستت. در خط هافبکش محمودیاوری و همایون شاهرخی بازی میکردند و خطحملهاش را پرویز میرزاحسن، مهدی مناجاتی، محمدعلی مالکیان و اصغر شرفی تشکیل میدادند. نیک نفس و یاوری که پریروز باهم در یک روز درگذشتند در جام باشگاههای ایران تمام بازیها را در کنار هم فیکس بازی کردند و البته نایبقهرمان شدند.
* سه: گلرها اگر موجوداتیاند که هرگز دوست ندارند سر به تن فورواردهای مقابل باشد او گلری بود که با وجود خوردن ۵ گل از حریف، نه تنها دست به ستایشش زد، نه تنها دورسرش گشت بلکه بعد از بازی هم کلی جزجگر زد تا با طرف عکس یادگاری بیاندازد. این بزرگترین افتخار زندگی او بود. خوردن ۵ گل سرخوشانه از سلطان پله. در روز ۱۵اردیبهشت سال ۱۳۵۱٫ گلر آبکش شدهای که از مروارید سیاه میخواست که افتخار بدهد باهم عکس یادگاری بیاندازند.
* چهار: سانتوس وقتی وارد تهران شد پایتخت علنا تعطیل شده بود. دهها هزار آدم ندیدبدید رفته بودند فرودگاه مهرآباد به استقبال برزیلیها که امضایی ازشان بگیرند و یک دل سیر هم آن زامبیهای آمریکای لاتین را نگاه کنند.
* پنج: آن شب گلر خوشتیپ ما کیوان نیکنفس پیراهن سبز یقهاسکیاش به رنگ سبز ساقهنرگسی را زیرتشکچهاش انداخته بود که چروک نخورد و سرشار از ذوقی کودکانه تا خود صبح پلک روی پلک نگذاشت. وقتی با پیراهن تیم منتخب تهران جلوی برزیلی ایستاد در عوالم دیگری بود. وقتی درهمان اوایل بازی پرویز میرزاحسن از فرط بدطالعی یک گل در دروازه حریف کاشت به تیم مهمان آنقدر سنگین آمد که به خروش آمد و پنج گل پی در پی زد.
گل اولشان یک محشر به تمام معنا بود. روی سانتر گوش چپشان توپ غلطانغلطان پر کشید تا جلوی دروازه ما و ناگهان بهترین فوروارد جهان با پرواز و شیرجهای زیبا چنان هدی به توپ زد که کیوانخان قاطی کرد که توپ را بگیرد یا سر حریف را؟ آن شیرجه را فقط سلطان پله میتوانست بزند. وقتی با یک ضربه سر شیرجهای دروازه ما را باز کرد فقط کلّهاش در دستهای دروازهبان ما بود و توپ درون دروزاه غلتیده بود.
کیوان آنقدر از خوردن این گل مسرور بود که تا چشم باز کرد فهمید سر پله به جای توپ توی دستهایش هست و قبل از آنکه توپ را از دروازه بیرون بکشد به سویش دوید تا از ته قلب تحسیناش کند. او حتی از ۴ گل دیگری که در نیمه دوم خورد دلشکسته نشد و از اینکه اولین دروازهبان ایرانی است که افتخار بازی جلوی سلطان پله را دارد به خود بالید. در نیمه دوم سانتوس عین دسته گرگهای وحشی حمله میکرد …
* شش: بازی که تمام شد همه خوشحال بودند و هیچکس به خاطر آبکش شدن دروازهاش شماتت نشد. آن روز فقط موسم برّهکشان عکاسان تهرانی بود که فیلمهای ۳۶ تایی کداک را برای عکسبرداری یادگاری از صورت عرقکرده واخموی سلطان سامبا عین ریگ بیابون هدر میدادند و خست نمیکردند. پله که دوست نداشت هیچرقمه پیراهناش را با جامه ستارههای پارسی تعویض کند با التماس بازیکنان ایرانی مجبور شد بارها و بارها با توپچیهای میزبان عکس یادگاری بیندازد و عکاسان این تصاویر اورجینال را به ده بیست برابر قیمت معمول آن روزها به ستارهها قالب کردند. این عتیقهترین و بهادارترین تصاویر تاریخ فوتبال ما بود.
در حالی که ستارههای تیم ملیمان به خاطر درگیری با مسابقات مقدماتی المپیک مونیخ (۱۹۷۲) در پیونگیانگ به سر میبردند پله تنها بازیکن هزارگله جهان در ورزشگاه آزادی به مصاف منتخب پایتخت آمده بود و هیچکس این موقعیت را از دست نمیداد. تهرانیهای تحقیرشده که با افتخار تمام این نتیجه را پذیرفته بودند لاجرم در مصاحبه به زبان ایما و اشاره به برزیلیها میفهماندند که این تیم ملی دوم ایران هم نیست چه رسد به تاپترین تیم ما.
حتی تیم منتخب پایتخت ما هم نیست. بلکه تیمی هشلهف از تاج تقویتشده است که حسنآقا و پرویز و کیوان و حسین و رضا را از پاس و حسین باباخانلو را از عقاب قرض کرده و به بازی دوستانهای تن داده که در آن شکست خوردن هیچ سرشکستگی ندارد. آن روز حسن حبیبی در حالی که تصمیم به خداحافظی از تیم ملی گرفته بود به درخواست مربیان تیم ایرانی در مقابل پله و یاران او ایستاد و الحق هم بچهها نیمه اول را خوب مقاومت کردند.
حسنآقا که هیچوقت در زندگیاش هیچگونه باختی -حتی شکست از سلطان پله- را هضم نمیکرد بعد از چهل سال به من گفت که «رایکوف اگر نیمهدوم هی دم به دم تاجیهای تیم خودش را به عنوان یار تعویضی به میدان نیاورده بود ما به این راحتی ۵ تا نمیخوردیم و مثل نیمه اول مقاومت میکردیم.»
* هقت: اگر بامزهترین روز گلری کیوانخان مصاف با سلطان پله بود بهترین روز گلریاش زمانی بود که او به عنوان نگهبان دروازه تیم شهربانی به مصاف تاج رفتند و بهترین دروازهبانی عمرش را ارائه داد. کیوان در این بازی مجموعا ۱۵ موقعیت صددرصد گل حریف را گرفت و از تک گل تیمشان محافظت کرد. آخر بازی بلندگوی امجدیه با خشخش زیاد به تماشاگران اعلام کرد که: «توجه توجه… آقای کیوان نیکنفس خود را به اردوی تیم ملی معرفی نمایید!»
* هشت: امجدیه هرگز درخشش سرهنگ نیکنفس و سرهنگ یاوری -این دو مرد پاسی که در یک روز به قبرستان رفتند- را در مسابقات سراسری باشگاههای ایران جام منطقهای دی ماه ۱۳۴۹ از خاطر نخواهد برد. آن دو با پیراهن پاس ابتدا در مسابقات منطقهای رشت شرکت کرده و با عبور از سد تیمهای گیو انزلی، تاج گنبد، آریای مشهد و تاج رشت به عنوان تیم اول به مرحله نهایی صعود کردند.
پاسیها در این مرحله در امجدیه به مصاف همگروههایشان تاج شیراز، پرسپولیس و برق تهران رفتند. شیرازیها را در یک هوای مهآلود با گلهای محمودیاوری و همایون شاهرخی ۲-۱ شکست دادند. یاوری دقیقه ۲۳ پشت نقطه پنالتی ایستاد و زارپ شوت محکمی ول کرد که نورافکن گلر شیرازی توپ را برگرداند و محمودخان در برگشت توپ را گل کرد.
پاس در ادامه مسابقات، ۲۰ دی ماه ۴۹ با نتیجه ۳بر یک از سد پرسپولیس گذشت پاس در ادامه ۴بر۲ از سد تاج آبادان گذشت. پاس بازی آخر را دوم بهمن ۴۹ با نتیجه ۲بر یک به تاج باخت و نایبقهرمان کشور شد. در هر ۵ بازی پاس یاوری و نیکنفس فیکس بازی کردند. هنوز صدای غشغششان از عمق شبهای تهران دهه چهل میآید. باید به احترام هر دو سرهنگ پا جفت کنیم امشب. مخصوصا برای سرهنگ کیوان که عمق اندوه دودمانیاش در تاریخ خواهد ماند.