کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۴۰۸۹۰
تاریخ خبر:

‌از فرار غزل عروس ۱۷ساله به ترکیه تا قتل در اهواز

روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری| داستان قتل مونا حیدری معروف به غزل، عروس هفده ساله در اهواز به دست شوهرش که به طرز فجیعی رخ داد و فیلم ترسناک قتلش در فضای مجازی وایرال شد، به‌قدری فاجعه‌آمیز بود که واکنش دو چهره سیاسی را به‌دنبال داشت. علی مطهری، فعال سیاسی و نایب‌رئیس مجلس دهم خواستار برخورد شدید با عوامل دو حادثه تلخ در شیراز و اهواز شد.

او در صفحه توئیتر خود نوشت: «‌دو حادثه شرم‌آور برای ایران، یعنی بریدن سر همسر ۱۷ ساله و با آن دور افتخار در اهواز زدن و دیگری قتل مامور پلیس با قمه در شیراز، قوه قضائیه را در آزمون سختی قرار داده است، باید هر دو جانی و هر دو حیوان آدم‌نما حداکثر ظرف یک هفته در ملأ‌عام به دار مجازات آویخته شوند.»

از دیگر سو انسیه خزعلی، معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری نیز در توئیتر اعلام کرد: «یکی چون شهید حججی بابت حفاظت از ناموس سر می‌دهد و دیگری به‌نام ناموس داعش‌وار جنایت می‌کند!» حالا جزئیات بیشتر این حادثه منتشر شده است؛ خبرنگار فارس که خودش ساکن اهواز است به خانه مادر قاتل یعنی سجاد همسر مونا و پسرعمویش رفته است تا درباره جزئیات بیشتر این فاجعه بپرسد. این‌که چرا مونا به ترکیه رفت؟ ماجرا چه بود و آیا راست است مردی اهل سوریه او را گروگان گرفته بوده؟!

حرف‌های مادر سجاد، قاتل مونا
در حرف‌های مادر سجاد مشخص شده است که او از طریق مردی سوری در اینستاگرام اغفال شده و به ترکیه فرار می‌کند. این مرد طلاهای او را گرفته و حتی درخواست مبلغی از خانواده مونا نیز داشته است. مرد، مونا را عقد می‌کند و عکس‌ها برای سجاد، همسر مونا ارسال می‌شود و همین باعث خشم او می‌شود. وقتی مونا با کمک عمو و پدرش به ایران بازمی‌گردد، سجاد او را می‌کشد.

به گفته مادرش او سر مونا را در محله‌هایی که به پسرش گفته بودند بی‌غیرت چرخانده تا ثابت کند بی‌غیرت نیست! مادر سجاد که به‌نظر می‌رسد دقیقا از عمق فاجعه خبردار نیست و اسیر عقاید کهنه و قدیمی خود است، اینگونه داستان را شروع کرد. قبلش بگوییم خواندن حرف‌های مادر سجاد شاید حاوی اطلاعاتی از برخی جزئیات ماجرا باشد اما می‌تواند هر شنونده‌ای را به‌شدت عصبانی کند. این‌که چطور قبح جنایت اینگونه در برخی جوامع ما ریخته شده است…

او به خبرنگار فارس می‌گوید: «حدود چهار ماه پیش غزل (مونا) از منزل خارج شد، مثل همیشه که به خانواده پدرش و یا دوستانش سر می‌زد، هیچ‌کس به رفت و آمدش نه حساس بود و نه شک می‌کرد اما آن روز به خانه بازنگشت، نگران که شدیم سراغش را از خانواده‌اش گرفتیم، آنجا هم نرفته بود، به هر کسی که احتمال می‌دادیم ممکن است غزل آنجا رفته باشد گفتیم اما خبری از غزل نبود، تا اینکه بعد از یک هفته به دوستان خودش اطلاع داد که در ترکیه است.

نمی‌دانم کی و چطوری پای غزل به ترکیه رسیده است، تمام اطلاعاتی که از غزل دریافت می‌کردیم از طریق دوستانش بود و هر بار که خبری می‌رسید پسرم می‌مرد و زنده می‌شد، خیلی تلاش کردیم کسی متوجه این قضیه نشود اما هر‌چه از نبودن غزل می‌گذشت اطرافیان بیشتر کنجکاو می‌شدند که عروس خانواده کجاست و چرا از او خبری نیست. غزل در زمان آشنایی با این مرد سوری باردار بود و چند روز قبل از اینکه خانه را ترک کند، بچه سقط شد، وقتی من و مادرش گفتیم چرا و چطور این بچه سقط شد، جواب می‌داد دبه آب را بلند کردم و سقط شد.

مادر سجاد در پاسخ به این سوال که غزل با شوهرش مشکلی داشت؟ می‌گوید: «اتفاقاً غزل و شوهرش خیلی همدیگر را دوست داشتند، نباید از حق بگذرم ارتباط غزل با ما هم خیلی خوب بود و با هم‌عروسش مثل خواهر بودند و هیچ اجباری در ازدواجشان وجود نداشت، ما هم برایش کم نگذاشتیم، برای دو پسرم یک شب عروسی گرفتم (با اشاره دست عروس دومش که هرازگاهی صحبت‌های مادرشوهر را تایید می‌کرد را نشانم داد).»

ماجرای قتل غزل را از زبان مادر سجاد پسرعمو و همسر او باید دنبال کرد. مردی که همسرش را به طرز فجیعی به قتل رساند و حالا مادر سجاد به فارس می‌گوید:« خانه ما بزرگ است، بالای خانه دو واحد ساختم یکی برای سجاد و دومی برای آن یکی پسرم. مادرسجاد از من می‌خواهد وارد خانه بشوم و زندگی که برای غزل درست کردند را نشانم بدهد، می‌خواهد بگوید که به لحاظ زندگی همه چی را برای عروس‌ها فراهم کردیم.

جریان ترکیه رفتن غزل را می‌پرسم و وی توضیح می‌دهد: طبق صحبت‌هایی که غزل برای دوستانش کرده و به ما منتقل می‌‌کنند، با شخصی از طریق اینستاگرام آشنا می‌شود که این شخص اهل سوریه است، این مرد به غزل ابراز علاقه زیادی می‌کند و این دختر را وابسته خود می‌کند تا آنجایی که غزل بابت این مرد زندگی خودش را رها کرد، به محض اینکه غزل به ترکیه می‌رود این مرد غزل را به عقد خودش در می‌آورد و زندگی جدیدی را شروع می‌کنند.

غزل که همه جوره به این مردسوری اعتماد کرده بود کم کم شروع به ارسال عکس‌های خود با آن مرد می‌کند، دوستانش که ما را در جریان تمام جزئیات می‌گذاشتند پسرم هر روز بیشتر از دیروز کنترل خود را از دست می‌داد و نمی‌توانست بر اعصاب خود مسلط شود مخصوصاً که بازاری بود و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگی وی را تحریک می‌کردند.»

طعنه اطرافیان پسرم رو غیرتی کرد
مادر سجاد می‌گوید:«در محله و خیابان کمترین بحثی که بین بچه‌ها اتفاق می‌افتاد مستقیم و غیر مستقیم با طعنه، آبروریزی غزل را به رخ ما می‌کشیدند و بابت این مسئله بحث و دعوا کرده بودیم و این در حالی است که همسایه‌ها کاملاً از شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند اما به جای دلداری احساسات پسرم را تحریک می‌کردند.»خواهر سجاد صحبت‌های مادر را قطع می‌کند و می‌گوید: به نظرم ۱۷ سال سنی نیست که کسی بتواند درست تصمیم بگیرد، غزل گول خورده و تحت تاثیر صحبت‌های مرد سوری قرار گرفته وگرنه چه کسی زندگی خودش را ول می‌کند و سراغ کسی دیگر می‌رود، تازه این مرد همه طلاهای غزل را برده بود.

مادر سجاد درباره نحوه بازگشت غزل به ایران می‌گوید: ما از طریق پلیس بین‌الملل اقدام کرده بودیم که فردی دختر ما را دزدیده و… اما خودِ غزل هم ظاهرا پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت: بیایید من را به ایران بیاورید که بعد از آن پدر غزل و شوهرم تا ترکیه دنبالش رفتند و روز جمعه ظهر به اهواز رسیدند.پسرم به دایرکت مرد سوری(همسر جدید غزل) وویس تهدیدآمیز فرستاده بود و او در جواب عکس‌های عروسی را می‌فرستد و برای اینکه سجاد را عصبی کند گفته بود خودم به غزل گفتم بچه را سقط کند.

پسرم تهدید کرده بود غزل را می‌کشم برای همین پدر غزل و پدر سجاد درصدد مخفی کردن غزل تا تحویل آن به کلانتری بودند چرا که از تهدیدهای سجاد می‌ترسیدند و زمانی که غزل را تحویل شوهرش ندادند عصبانیت و تهدید سجاد دو چندان شد، برای همین روز یکشنبه غزل را سوار ماشین کردند تا ببرند و تحویل کلانتری بدهند اما از آنجایی که سجاد حرکات پدر و عمویش را زیر نظر داشت به اتفاق برادرش جلوی ماشین را می‌گیرند و غزل را از آنها می‌گیرد که ظهر همان روز آن اتفاق افتاد و سجاد غزل را با قمه کشت. مادر سجاد درباره علت گرداندن سر غزل در محله می‌گوید:«در هر محله‌ و خیابانی که به سجاد انگ بی‌غیرت زده بودند سر غزل را گَرداند تا مثلاً به همه بگوید من آدم بی‌غیرتی نیستم.»

غزل یک پسر دارد
غزل یک فرزند پسر دارد. زن عموی پسربچه با جمله این پسرم است و من آن را بزرگ کردم می‌گوید:«من بچه‌دار نشدم، برای همین پسر غزل که به دنیا آمد همه جوره تروخشکش کردم، غزل هم کاری به کارم نداشت و بیشتر اوقات پسرش پیشم بود، این چند ماهی هم که مادرش نبود اصلاً دلتنگی نکرد و من از او نگهداری کردم.» می‌گویند غزل از طریق کرمانشاه از کشور خارج شده و به مرسین ترکیه رفته است. آن مرد سوری حتی قصد اخاذی از خانواده غزل را داشته و پنج هزار دلار هم از خانواده او خواسته و حتی غزل را کتک زده بوده است. حتی می‌گویند مادر غزل از این اتفاق به قدری ناراحت است که قهر کرده و به خانه پدری‌اش رفته است. سجاد و برادرش به جرم این قتل در بازداشت هستند.

کدخبر: ۴۴۰۸۹۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر