گفتگو با کاوه آفاق بازیگر سریال خانه امن
روزنامه هفت صبح، احمد رنجبر | این اتفاقی سابقهدار در حوزه بازیگری است؛ گاهی بازیگران به عرصههای دیگر سرک میکشند و گاهی دیگران پا به میدان بازیگری میگذارند. درباره این رفتوآمدها بارهاوبارها صحبت شده است و موافقان و مخالفان نظرشان را بیان کردهاند. در پرونده امروز هفت صبح، دنبال تحلیل این ماجرا نیستیم، بلکه به بهانه بازی کاوه آفاق در سریال «خانه امن» عملکرد خوانندهها در حوزه بازیگری را بررسی کردهایم.
پیش از آن درباره چهار بازیگر مطرح که خوانندگی کردهاند، نوشتهایم. گفتوگوی مفصل با کاوه آفاق بخش اصلی پرونده را شکل میدهد. حرفی نمیماند جز اینکه «خانه امن» تازهترین سریال شبکه یک است که از ابتدای هفته پخش آن شروع شده. این سریال، تلاش نیروهای امنیتی برای مبارزه با تهدیدهای خارجی و مفاسد اقتصادی را به تصویر میکشد. آفاق در دو قسمت از این سریال بازی کرد و عملکرد خوبی از خود بهجا گذاشت.
آنها که کاوه آفاق را از نزدیک میشناسند متفقالقول میگویند، هنرمندی محجوب است. آفاق برای عامه مخاطبان به عنوان خواننده شناخته میشود، اما تسلطش در موسیقی فقط خوانندگی نیست. او نوازنده گیتار الکتریک است، ترانه میگوید و آهنگسازی میکند. آفاق در سبک موسیقایی راک فارسی به شهرت و محبوبیت رسید و جزو کسانی است که توانست این ژانر را در ایران جا بیندازد. این موزیسین، در هنرهای دیگر مثل نقاشی و بازیگری هم صاحب تجربه و تسلط است.
بااینهمه از هیاهو دوری میکند و تمرکزش را بر فعالیت هنریاش گذاشته. به این خاطر است که از او به عنوان هنرمندی محجوب یاد میشود. بخشی از توانایی بازیگری آفاق را این شبها در قالب سریال «خانه امن» دیدیم. کاوه آفاق در این سریال نقش مردی به نام فرزاد را بازی کرده که در گروهی مافیایی مشغول انجام کارهای خلاف است. با گذشت یک قسمت از سریال شاهد واکنشهای مثبت زیادی درباره بازی آفاق بودیم.
او بهخوبی توانست شمایل یک مرد خلافکار را به باور مخاطب بنشاند؛ بدون آنکه دست به کار اضافه بزند. نوع راه رفتن، لبخند زدن، حرکت دست و دیگر واکنشهای آفاق همه در خدمت نقش هستند. «خانه امن» نخستین تجربه بازیگری آفاق نیست و پیشتر هم تجربه حضور مقابل دوربین و روی صحنه را داشته است. بااینحال «خانه امن» فرصتی شد تا مخاطب گسترده بازی او را به تماشا بنشینند. با کاوه آفاق درباره این تجربه، نگاهش به بازیگری و البته ذات هنر گفتوگو کردهایم.
* میدانیم که به واسطه حرفه پدرتان در کودکی بازیگری را تجربه کردهاید. امکان دارد از این تجربه بگویید؟
اولینباری که جلوی دوربین رفتم در سال ۶۸ و در ششسالگی در تلهتئاتر بود. فقط هم شبکه یک و شبکه دو تلویزیون، تا جایی که یادم هست، وجود داشتند. یکی با نام «پیامبری با دوازده درهم»، پس از آن هم در یک تلهتئاتر دیگر و… شروع بازیگری من آنجا بود؛ نویسنده و کارگردانش مهدی آفاق، پدرم بود.
خوب ایشان بههرحال از باسابقههای تئاتر بودند و کار حرفهایشان را با استاد بزرگ مرحوم محمود استادمحمد در انجمن حکمت و فلسفه فعلی از پیش از انقلاب آغاز کردند؛ به عنوان مثال یکی از آثار پرآوازه قدیم پدرم (مهدی آفاق) در دهه ۶۰ تئاتر بسیار بسیار موفق «عنکبوت» بود که در تالار رودکی (وحدت فعلی) روی صحنه رفت. نویسنده مهدی آفاق بود و کارگردانی را استاد مجید جعفری و ایشان برعهده داشتند.
با بازی بزرگانی که همه آن روز جوان، اما استاد بودند؛ از مرحوم استاد خسرو شکیبایی و استاد فریماه فرجامی تا استاد مرحوم سیروس گرجستانی و مرحوم استاد کریم اکبریمبارکه که چند روز پیش به علت کرونا درگذشتند، تا دهها استاد و نام بزرگ دیگر در این تئاتر با هم روی صحنه بودند. چنین گروه ستارگانی دیگر کم روی صحنه رودکی رفت؛ متاسفانه. خوب من قاعدتا زاده چنین محیطی هستم و از نوجوانی پابهپای ترانه نوشتن، در کنار پدرم نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه را هم آموختهام.
اگر در سینما یا تئاتر به صورت جدی وارد نشدم علت آن بود که سبک موسیقی که شروع کردیم، آنقدر به طور جدی و ناگهانی مورد استقبال قرار گرفت که از بستر اصلی کار خانوادگی و مورد تحقیق سالهای نوجوانیام؛ یعنی حوزه فیلمنامهنویسی، بازیگری و کارگردانی مدتی دور ماندم. در ضمن مادر و داییهای بنده هم هر یک اساتید بنام هنری در حوزه تجسمی و معماری و شهرسازی هستند و از این محیط هر کسی جز من هم بود نهایتا به همینجا که هستم سوق مییافت.
* بعد از آن بازیگری را چگونه ادامه دادید؟
خب، من و همکارانم جزو کسانی بودیمکه نوعی فرم ترانهسرایی به نام راک فارسی را ایجاد کردیم و آنقدر مورد استقبال ناگهانی قرار گرفت که تمام جهت بنده را مثل سیل درگرفت و عوض کرد. تا به خود آمدیم که چه شد، یکدفعه راک فارسی آغاز شد و دیگر کار جدی بازی و آن نوشتنها برای تئاتر و سینما تمام شد. گذشت تا سال ۹۱ که روی صحنه سالن ایرانشهر با وحید رهبانی «درخت بلوط» را اجرا کردیم. بعد از آن در سال ۹۲ با محمدرضا علیمردانی، علی حضرتی و شایان افکاری یک متن زیبا از هارولد پینتر را روی صحنه سالن پارین رفتیم. بعد از آن تور کنسرتها و آلبومها را تا سال ۹۸ که اثر سپیده میرحسینی است، در سالن شهرزاد بازی کردم.
* «لامینور» چی پس؟!
ای وای چرا یادم رفت؟ (با خنده) من در این میان یک فیلم سینمایی خیلیخیلی مهم هم بازی کردم، کارگردانش هم کسی است که از سوی منتقدین در دهه ۹۰ به عنوان بهترین کارگردان تمام تاریخ ایران تا دهه ۹۰ انتخاب شد: استاد مهرجویی و فیلم «لامینور» که هنوز اکران نشده و خیلیخیلی برای موسیقی ما اثر مهمی است. خواستم عرض کنم یعنی از هنر خانوادگی دور نبودم. تا ثانیهای وقت پیدا کردم سعی کردم به ریشهها برگردم.
* حالا که به عنوان خواننده چهرهای مشهور و البته محبوب هستید، بازیتان طبعا بیشتر توی چشم است. بازخوردی که از سریال «خانه امن» به دست آمده موید این مسئله است. چه شد که همکاری با این سریال را پذیرفتید؟
خب من با تهیهکننده و مدیران تولید این اثر دوست بودم. بعد از تجربه سریال «سارق روح» که تیتراژ آن را به نام «عطر تو» خواندم و دیدیم که اثر زمزمهپذیر و ماندگاری شد، بحث بر سر بازی شد و احمد (معظمی) گفت وقت میکنی یک نقش کوتاه، اما متفاوت بازی کنی؟ با پدرم مشورت کردم؛ ایشان گفتند برو تجربهاش کن. من هم رفتم برای تجربه چنین نقشی.
* نقش فرزاد، آدمی به ظاهر عاشقپیشه اما مرموز است. درباره طراحی شخصیت توضیح بدهید و اینکه چطور به این کاراکتر رسیدید؟
اول نکتهای درباره کارگردان اثر عرض کنم. این نقش را کارگردان به اندازه کافی پروبال داده بود و به شکل آماده به من واگذار شد. به طور خلاصه و ساده بگویم که احمد گفت فقط از خودت یک تیپ پولدار خوشتیپ و مغرور و متکبر درست کن. دقیقا ۱۸۰ درجه مخالف خودت و من تیپ شدم و طبق یکی از تئوریهای مدرن فیلمنامهنویسی سعی کردم کاراکتر من را، رفتار و ریاکشنهای استاد سیما تیرانداز به منصه ظهور بگذارد.
اگر استادی مثل او مکمل این تیپ نبود، خلق کاراکتر هم با خود حامل این تیپ که فرزاد نامی بود میشد. اما وقتی یک استاد کلاسیک تئاتر کنارت باشد خیالت راحت میشود که بهتر است به فرم بپردازی و آن تیپ آزاردهنده را ادامه بدهی. اصلا یکی از تعاریف مدرن بازیگر مکمل همین است که متاسفانه در ایران به نقش اول و نقش دوم مصطلح شده. مکمل در بسیاری مواقع شخصیتپرداز تیپ مقابل است.
* و تاثیر کارگردان در این میان چه بود؟
احمد معظمی کلا کارگردانی است که حیف است از سینمای ایران گرفته شود و مدیوم او فقط سریال داخلی باشد. بنده از کودکی در بین شاعران، موسیقیدانان، کارگردانها، نویسندهها و بازیگران هنرمند کشور نفس کشیدهام و دوستان کارگردان و رفیق نامدار هم کم ندارم. اما جای احمد خیلیخیلی در سینما خالی است، چون بسیار فرمگراست و سینمای ایران بسیار به افرادی که از درون فرم به محتوا میرسند نیاز دارد. امیدوارم که متوجه این توانایی باشد و سعی کند کارش را رشد بدهد تا خدماتش بیشتر به چشم بیاید و آثارش ماندگارتر شود. بهرغم برخی دلگرفتگیها از گروه، نمیتوانم به این مسئله اشاره نکنم که این اکیپ و تیم تولید و تهیه در فرم بسیار کاربلد هستند و از همکاری با آنها لذت میبرم و حیف است حتی وارد سینمای بینالملل نشوند.
* بدون تعارف میگویم. در «خانه امن» فراتر از انتظار بازی کردید! خیلی زود چهره واقعی کاوه آفاق کنار رفت و با شخصیت فرزاد مواجه شدیم. حتما دلایلی پشت این اتفاق وجود دارد. به آنها اشاره میکنید؟
اول، این نظر لطف شماست. دوم عرض کردم که تیرانداز و معظمی و مدیر تصویربرداری خبره هم در این ماجرا موثرند. گریم هم بههرحال فرم اطراف و خطوط محیطی صورت بنده را بسیار از حالت معمول درآورده و دلزننده کرده و همان شخصی شده است که میخواستیم؛ یعنی یکی که از اعضای مافیاست و در این حوزه فعالیت میکند.
* نگران منفی بودن شخصیت نبودید؟ شاید روی وجهه هنریتان تاثیر منفی بگذارد!
بله بودم. در مشورت با پدرم ایشان گفتند چون نقش کوتاه است و در سریال به شکل افتخاری حضور داری بحرانش در مخاطب گذراست، اما تجربههایی که از این نقش توشه خواهی کرد تا ابد با تو خواهند بود. درست گفت.
* بله، نقش کوتاه اما تاثیرگذار بود. با احمد معظمی به این نتیجه نرسیدید که تداوم حضور شخصیت فرزاد بیشتر شود؟
اگر بیشتر میشد، دیگر امکان حضور افتخاری نبود و قضیه جدیتر میشد. به همین علت هر دو به سمتش نرفتیم. (با خنده)
* پیشتر با گروه سازنده «خانه امن» در «سارق روح» به عنوان خواننده تیتراژ همکاری داشتید. اتفاقا جزو یکی از کارهای خوب شما و اساسا تیتراژهای این چندسال تلویزیون شد. چرا تیتراژخوانی را ادامه نمیدهید؟
خب من تیتراژ «سارق روح» احمد معظمی که سریالی برگزیده بود را خواندم، «رخ دیوانه» استاد ابوالحسن داوودی که آن هم فیلم برگزیده بود خواندم و حالا «لامینور» استاد مهرجویی که در آن هم بازی کردهام و استاد کریستف رضاعی ساختند را من خواندم. متاسفانه گاهی مدیران برنامه، برای خنده با من مطرح میکنند و میگویند بعضیها از اینکه هر اثری را به من پیشنهاد بدهند، ابا دارند و خجالت میکشند. از دور فکر میکنند حتما پاسخ منفی است یا خیلی هزینهبردار خواهد بود. اما کسانی که من را از نزدیک میشناسند میدانند که فقط و فقط کیفیت اثر مهم است و بس.
* «خانه امن» را بعد از «لامینور» بازی کردید؟
بله.
* میدانیم داریوش مهرجویی و رضا درمیشیان تا حالا مواظبت کردهاند که نقش شما لو نرود. ولی میتوانیم به خود مهرجویی بپردازیم. اساسا او را چگونه هنرمندی میبینید؟ و به طور مشخص از همکاری با او بگویید.
اول از استاد داریوش مهرجویی بگویم. تاروپود سینمای فعلی به نوستالژیِ امثالِ مهرجویی بافته شده است. بسیاری به عشق آثار او کارگردان یا بازیگر شدهاند. اگر شما روند فعالیت استاد مهرجویی را از اولین اثرشان «الماس ۳۳» تا آخرین آن که «لامینور» است رصد کنید متوجه میشوید که مهرجویی تنها یک کارگردان نیست.
او عارف و روانکاو ماهری است که ناشر کتابش سالن سینماست. به همین علت فیلمهای ایشان را با نقد کلاسیک تکنیکال نباید سنجید؛ بلکه با تطبیق متن فلسفی هنر و روانکاوانه باید مورد مداقه قرار داد. من به عنوان آخرین نسلی که تا امروز با ایشان کار کرده و از نقطهنظراتشان در فیلمسازی مطلع شده، داریوش مهرجویی را اینگونه یافتم. اما رضا درمیشیان. (با خنده) شاید بد نباشد بدانید که او هم مثل من از سری ورودیهای تیزهوش دبیرستان البرز است.
ما با هم هممدرسهای بودیم و در البرز هر کسی را آن زمان ثبتنام نمیکردند. درباره ایشان همه میدانند. من او را بیش از هرچیزی یک تیزهوش و نابغه زیستی یافتم. بعدها این معنی نابغه زیستی را توضیح خواهم داد. به نظرم رضا درمیشیان هنرمند بزرگی است، چون زندگی را بلد است و البته تاریخ سینما را هم خوب میداند. رضا بسیار خوشصحبت و دوستداشتنی است.
* تا همینجا «خانه امن» ثابت کرده که کاوه آفاق میتواند بازیگری موفق باشد. برنامهتان برای بازیگری چیست؟
واقعا همان است که اول بحث در صحبتهای پیشین هم عرض کردم؛ یعنی هرگاه فرصتی باشد که شرایط اثر آبرومند و با کیفیت اعلا باشد و فرصت برای مطالعه روی نقش هم در اختیارم قرار گیرد، از تجربه بازیگری لذت میبرم، اما همچنان جدای از موسیقی و نقاشی و ترانهسرایی مثل قدیم نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه دغدغه شخصی و خصوصیام مانده است و روزی نیست که مشغول کار روی ایدههای فیلمنامههایی که سالها نوشتهام و تلنبار کردهام نباشم.
* برنامهای برای ساخت این فیلمنامهها و نمایشنامهها ندارید؟ آنها را به تهیهکنندهای، کارگردانی، جایی ارائه نکردهاید؟
نه فعلا نه. شاید برایتان جالب باشد از هر پنج ایده و متنی که من از نوجوانی تا همین الان روی کاغذ میآورم چهارتای آن کُمدی است. چون حوزه همیشگی مطالعهام بود. اولین کسی هم که این چراغ را در نوجوانی در ذهن من روشن کرد با خواندن یک مصاحبه بلیک ادوارد و جولی اندروز در یک روزنامه بود. دیدم چقدر این شخص عمیق است و وقتی نخ کمدی را کشیدم، به اشخاص و فلاسفهای رسیدم که بارها عمیقتر از تراژدیکاران بودند. عموما کمدی به معنای غایتِ تراژدی را عرض کردم و نه لودگی که در کشور ما برخی از لودگان ایجاد کردند.
*** فعلا کار همه ما زنده ماندن است
* کمی از علایق سینمایی خود در میان فیلمهای ایرانی و خارجی بگویید.
بهتر است در این مورد چیزی نگویم، چون شاید خیلی سوءبرداشتها پیش بیاید و دوستانم را برنجانم.
* کارنامه همصنفانتان در عرصه بازیگری را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر منظورتان رضا یزدانی است بدانید که عموما حرفهایها در هر حالتی هوای همصنفهایشان را دارند. پس من هم هوای ایشان و استاد کاوه یغمایی را دارم و هرجا هم لازم باشد همدیگر را حمایت میکنیم.
* به نظرتان بازیگری سختتر است یا کار موسیقی؟
واقعا نمیشود گفت. این دو مقوله خیلی متفاوتند. مثل این است که بگوییم کار پرستاری که در دوران کرونا بین کروناییها دارد میجنگد سختتر است یا سربازی که توی جبهه است. در هر دو، امکان قهرمان شدن هست؛ در هر دو امکان مرگ هست؛ در هر دو امکان رسوایی و خیانت و کشتن اشتباه افراد هست؛ در هر دو هم امکان ایثار و نادیده گرفته شدن هست و …
* کدامیک شخصا برای شما جذابیت بیشتری دارد؟
بیشک بارها دیدهایم خوانندگی. کافی است به مقایسه تشییع پیکر خوانندگان جهان با بازیگران جهان نگاهی بیندازید؛ از مایکل جکسون تا امالکلثوم، از استاد شجریان تا بانو مهستی تا حتی مرتضی پاشایی. هیچ جایگاهی برای مردم والاتر از منزلت خوانندههای موسیقی نیست. نمیدانم چرا اینطور است، اما واقعیتی عجیب است.
* این روزها چه میکنید و برنامهتان برای آینده چیست؟
این روزها تنها برنامه واقعی مردم دنیا زنده ماندن است. کار همه ما زنده ماندن است.