گفتگو با محمدحسین مهدویان، کارگردان درخت گردو
محمدحسین مهدویان، کارگردان «درخت گردو» مهمان برنامه کافه آپارات با اجرای همایون اسعدیان بود. او فارغالتحصیل رشته سینما از دانشگاه سوره است.
*** تصمیم داشتم امسال فیلم سخت نسازم
او در ابتدای این برنامه گفت: واقعیت این است که بعد از جشنواره فجرسال گذشته تصمیم گرفته بودم فیلم سادهتری بسازم. چند فیلم سخت ساخته بودم و به لحاظ روحی و جسمیخیلی خسته بودم. توان اینکه باز یک پروژه بزرگ را شروع کنم نداشتم. دوست داشتم که با سرمایه یک تهیه کننده بخش خصوصی کار بکنم.دوطرح جمع و جور داشتم برای کار کردن. از طریق یک دوست، خانمیبا من تماس گرفت که من ایدهای برای یک فیلم سینمایی دارم. اول خیلی جدی نگرفتم اما بعد قراری گذاشتیم. ماجرای قادر مولاپور را برای من تعریف کرد. یک قصه واقعی که روی آن پژوهش کرده بود و یک نمایشنامه هم براساس آن نوشته بود. البته نمایشنامه در فضای دیگری بود و قصه دیگری داشت.
احساس کردم ماجرای مهیب و تکان دهندهای است و وجوه عجیبی دارد و جزئیات زیادی داشت که میتوانست مفاهیم زیادی را در خودش داشته باشد. غیر از اینکه یک موضوع انسانی قابل درک برای همه مردم دنیا است؛ مسئله رنجی که شنیدم و خیلی تکان دهنده بود، نکته دیگر این بود که یک مسئله فراموش شده بود. چرا ما راجع به اینها کار نکردهایم و هیچ وقت راجع بهشان حرف نزدیم. اول کمیمقاومت کردم و گفتم این موضوعی است که میشود بعدها رویش فکر کرد و حرف زد. با رفقایی که در این سالها همیشه با هم کار کردهایم و با همفکری هم راجع به پروژهها تصمیمگیری کردهایم، همگی گفتند کارهایی که ما داریم میکنیم در مقابل این کار هیچی نیست. کار پردردسری است اما بیایید این کار را انجام بدهیم.
*** اوج دلزدگیام در « ردخون» اتفاق افتاد
تصمیم گرفتم بروم سمت فیلمهای سادهتر.« درخت گردو» اولین فیلمیاست که از ابتدا تا انتها محصول فکر خودم است. کارگردان«ماجرای نیمروز» در ادامه درباره مصاحبهای که درباره فیلم «لاتاری» در برنامه هفت داشت، توضیح داد: واقعیت این است که صادقانه بخواهم بگویم در فیلمهای قبلی قصهها را دوست داشتم و فضای فیلمها را خیلی دوست داشتم.الان که فکر میکنم میبینم یک چیزهایی کم و زیاد میشود در یک فرایندی که دوست ندارم خیلی راجع به جزییاتش حرف بزنم. اسمش را میگذارم نظارت و فقط به معنی نظارت دولتی در نظر نگیرید که آنهم جزئی از این ماجرا است اما به هر حال من فیلمسازی هستم که ۵ سال است در فضای حرفهای سینما کار میکنم و خیلی فیلم ساختهام.سالی یک فیلم کار کردهام.
الان خیلی باتجربهتر از سه سال پیش هستیم. اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردهام. گاهی اوقات اینها به دلیل اختلال لحظهای در اعتماد به نفس به وجود میآید.یک چیزهایی تغییر میکند. گاهی اوقات احساس میکنی فیلمت دارد به خطر میافتد. همیشه سینما حرفهام بوده است و فیلم ساختهام. چه در حوزه داستانی چه مستند و سینما خیلی برایم اهمیت دارد و شغلم است. یک جاهایی فیلم دقیقا در مسیری که دوست داری پیش نمیرود و همان شکلی که میخواهی نمیشود و اوج آن شاید در« ردخون» اتفاق افتاد که کمیدلزدگی پیدا کردم نسبت به کاری که دارم میکنم و احساس کردم باید کاری که دوست دارم را انجام بدهم. بروم جایی ولو اینکه فیلم سادهتر و جمع و جورتر بسازم. خیلی حال خوبی بعد از ساخت « درخت گردو» دارم.
همسرم از من پرسید این رضایتی که داری از چیست. اوگفت بیشتر از همه حالات من را درک میکند.احساس میکنم اولین بار است که با همه خوبیها وبدیهایش لحظه به لحظه فیلم از ابتدا تا انتهایش محصول فکر خودم است. کلمهای در فیلم نبوده است که غیر از این باشد. چون گاهی واقعا بحثها به کلمه میرسد. میگویند آقا این کلمه نباید باشد. چرا این را میگوید. یا باید توضیح بدهی یا بجنگی و یا به خودت بگویی برای یک چیز بزرگتر از این کلمه صرف نظر میکنم. «درخت گردو» فیلمیاست که احساس میکنم همه فرایندی که باید در آن طی میشد، طی شده است و قصه جوری پیش رفته است که خودم دوست داشتم.
*** «درخت گردو» یک خطر بزرگ داشت/ فیلم میتوانست زود به اوج برسد و تمام شود
من در همه فیلمهای قبلیام در شهرهای کردنشین کار کردهام. آن منطقه منطقه جذابی است برای سینما. مردم دوست داشتنی و فرهنگ غنی دارد و برای سینما درجه یک است. به نظر میآید دقیقا آنچه در این فیلم هست تحت عنوان هنرور یا حجم صحنه چیزی نیست که تجربه نکرده باشم. چیزی که در این فیلم برایم به شدت سخت بود و من از روز اول فکر میکردم همه کار من به عنوان کارگردان این است که باید انجام بدهم.چون ما گروهی هستیم که ۵ یا ۶ فیلم با هم کار کردهایم. راجع به میزانسنها و نوع عملکرد دوربین بچهها دیگر میدانند باید چطور انجام بدهند. خیلی طول نمیکشد برای اینکه به این چیزها برسیم. فیلم و کاراکتر اصلی یک حرکت حسی دارد. چیزی که از لحظه اول مسئله من بوده است تا همین چند روز پیش که فیلم را به جشنواره آوردم، این بود که چطور باید کنترل شود.
چطور باید جلو برود. باید بگویم دوستان من در بخش فیلمنامه و پیمان معادی مهمتر از همه در اجرای این نقش و در وقت مونتاژ خیلی کمک کردند که این اتفاق بیفتد. فیلم یک خطر بزرگ داشت و میتوانست خیلی زود به نقطه اوج برسد و دیگر ادامه پیدا نکند. چون فیلم بسیار سختی بود.این رنج پی در پی که بر تماشاگر حادث میشود ممکن است او را سرد و بیحس کند و یا فیلم تمام شود. یعنی با آن اتفاق اول دیگر فیلم ارزش ادامه دادن نداشته باشد. این چیزی بود که خیلی راجع به آن حرف زدیم و اینکه چه اندازه ببینیم و هر لحظه را ادامه یا کش بدهیم.
*** فیلمبرداری سختی داشتیم/در سه فرم فیلمبرداری شد
کارگردان «ایستاده در غبار» در ادامه توضیح داد: یکی از سختیهای فیلمبرداری این کار این بود که در سه تا فرم باید فیلمبرداری میشد. زمان حال دیجیتالی است. دهه ۸۰ فیلمبرداری ۳۵ میلیمتری است و بدنه فیلم که در سال ۶۶ است فیلم ۱۶ میلیمتری است و سه به چهار هم ساخته شده است. در رد خون یک کاری کردیم. فیلم اتوبوس شب آقای پوراحمد که سیاه و سفید است با دیجیتال فیلمبرداری شده است ولی بعد سیاه و سفید نشده است. روی همان تنظیم شده است.گفته بودند رنگی بگیر شاید بعدا نظرت عوض شد.گفته بود نمیخواهم نظرم عوض شود.
استفاده از فیلم ۱۶ میلیمتری هم برای ما با توجه به قصهای که در سال ۶۶ تعریف میشود همینطور بود. خود دوربین فیزیک دوربین و نوع لنزهایی که به ما تحمیل میشود برای سوار کردن و جنس زومیکه استفاده میکنیم چیزی را به ما تحمیل میکند که در دوربین دیجیتال نداریم.دوربین دیجیتال با لنز نرم و شفافیت بینظیری که دارد اصلا شبیه تصاویر آن موقع نیست. این چیزی نیست که در فرایند تصویربرداری بشود به آن رسید. چیزی است که در یک فرایند مکانیکی تحمیل میشود به ما. خیلی نوستالژی دارم و خیلی دوستش دارم. با اینکه خیلی سختی دارد و من در بخش زیادی از فیلم اصلا مانیتور استفاده نکردم. نمیدانم یک دلبستگی دارم به آن که هنوز نتوانستهام از آن دل بکنم. با اینکه در رد خون تصمیم گرفتیم سمت دیجیتال برویم.
*** تلخی این فیلم از جنس پوچی و افسردگی نیست / رنجی است که جلا میدهد
مهدویان درباره اینکه چرا با وجود تلخیها تماشاگر دیدن این فیلم را از دست نمیدهد، گفت: فیلم درباره انسان است و یکی از مسائلی که انسان همیشه درگیر آن بوده است رنج است. این فیلم درباره افسردگی و تباهی و پوچی نیست. تلخی این فیلم از جنس رنج است. یعنی چیزی که انسان را درگیر تباهی نمیکند. وضعیتی که دارد تو را گرفتار تباهی میکند و تو به آن تن میدهی تلخی منفعلانه است. من فکر میکنم قادر مبارزه میکند و این انگار تقدیر قادر است.
خیلی از ما رنج میکشیم در زندگی مان. مشکل اینجاست که وقتی رنج میکشیم در زندگی احساس میکنیم زندگی از ما رو برگردانده است و ما هم از زندگی رو برمیگردانیم. این دو جور نگاه است. این تلاش قادر برای نجات خانوادهاش ازجنس دوم است و آدم را جلا میدهد. همه آدمها در زندگیشان مصیبت و رنج کشیدهاند و اینکه حالشان در برابر این رنج خوب یا بد باشد عملکرد خودشان در برابر آن اتفاق است. دیروز با پیمان صحبت کردم. گریه میکرد و میگفت مردی با من تماس گرفت و خوشحالم که این فیلم را ساختید. همین یک دستاورد هم برای فیلم کافی بود.گفت بچهای داردکه بیماری نادری دارد و میخواهد از دنیا برود.
وقتی بچه خیلی کوچک بوده است گفتهاند بچه تا ۱۲ سالگی بیشتر زنده نمیماند و پدر بچهای را بزرگ میکرد که میدانست تا ۱۲ سالگی بیشتر زنده نیست. به پیمان پیغام داده بود که من یک زندگی سیاه و پر افسردگی داشتم. شما نمیدانید چه فیلمی ساختید. من درخت گردو را در جشنواره دیدم ودیگر به ۱۲سالگی این بچه فکر نمیکنم که قرار است بمیرد. به الان فکر میکنم که این بچه یک روز بیشتر از زندگیاش لذت ببرد. این تلخی و این رنج به زندگی معنا و امید میبخشید.