کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۲۲۱۴۵
تاریخ خبر:

گفتگو با کارگردان فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان»

روزنامه هفت صبح، مرجان فاطمی| جمشید محمودی، نویسنده فیلمنامه و کارگردان فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان»، تجربه زیادی در همکاری با بازیگران ایرانی و افغانستانی دارد. با او درباره این فیلم و چالش همکاری با این بازیگران گپ زده‌ایم.

برادران محمودی، تا‌به‌حال چهارفیلم سینمایی ساخته‌اند که هر چهارفیلم درباره مشکلات مهاجران افغانستانی در ایران بوده است. «شکستن همزمان بیست استخوان»، سومین فیلمی ‌است که با فیلمنامه و کارگردانی جمشید محمودی تولید می‌شود. فیلمی ‌که در زمان اکران، موفقیت زیادی در فروش به‌دست نیاورد اما حالا در شبکه نمایش خانگی، با استقبال خوبی روبه‌رو شده.

محمودی در این فیلم، روی مسئله بسیار مهمی ‌دست می‌گذارد. یک مهاجر افغانستانی که بر اثر یک اتفاق متوجه بیماری مادرش می‌شود و می‌فهمد برای نجات مادرش، باید از جان خودش بگذرد. محسن تنابنده به‌عنوان بازیگر نقش اصلی این فیلم، یکی از بهترین بازی‌هایش را در نقش یک افغانستانی به تصویر کشیده است. او به‌درستی در قالب یک مرد رنج‌کشیده درمی‌آید و چالش درونی عمیقش را با این مسئله به‌تصویر می‌کشد.

برادران محمودی در این فیلم هم احساسات مخاطبانشان را درگیر می‌کنند. جالب اینجاست که آنها در فیلمسازی، به امضای واحدی رسیده‌اند اما هنوز در سریال‌سازی به چنین جایگاهی نائل نشده‌اند. در این بخش درباره ایده اولیه این فیلم و انتخاب محسن تنابنده برای نقش اصلی و به‌طور کلی همکاری با بازیگران ایرانی و افغانستانی، با جمشید محمودی گفت‌وگو کرده‌ایم. به‌دلایل شرایط فعلی جامعه، این گفت‌وگو به‌صورت کتبی انجام شده است.

* داستان اصلی فیلم، درباره مرگ مادر است؛ دردناکترین داستانی که می‌تواند در کل دنیا روایت شود. شاید تنها موقعیتی است که انسان حاضر می‌شود به مرگ خودش به بهای از دست ندادن فردی دیگر فکر کند و این چالش تا آخر عمر دست از سرش برنمی‌دارد. به همین‌دلیل هم باید گفت، فیلم سوژه بسیار جذابی دارد و این چالش، ممکن است برای هرکسی به وجود بیاید. ایده اولیه آن از کجا شکل گرفت؟

این ایده بعد از درگیری سخت مادرمان با بیماری سرطان و از دست دادنش در ذهن من و نوید شکل گرفت و بعد از گفت‌وگوهای طولانی و پراکنده طی ماه‌ها به یک خط اصلی رسید. و بعد من مشغول نوشتن فیلمنامه شدم.

* شما در فیلم از قانونی صحبت به میان آوردید که به‌واسطه آن هیچ فرد ایرانی نمی‌تواند اعضای بدنش را به افغانستانی‌ها پیوند بزند؛ یک قانون عجیب که کاملا غیرانسانی به‌نظر می‌رسد اما توان مقابله با آن وجود ندارد. آگاهی شما از وجود این قانون، باعث شد سراغ چنین سوژه‌ای بروید یا بعد از شکل‌گیری ایده اصلی(یعنی تلاش پسر برای اهدای عضو به مادر) به چنین قانونی رسیدید؟

بعد از شکل‌گیری ایده سراغ این قانون رفتم. از قبل درمورد این قانون اطلاع داشتم و وقتی خط اصلی فیلمنامه اجازه داد که درباره‌اش حرف بزنم، مطرحش کردم. چون این قانون همیشه ذهنم را درگیر می‌کرد و فکر می‌کردم اگر یک مهاجر ساکن ایران با این بحران مواجه شود، باید چه‌کار کند؟ البته این قانون، فراگیری بیشتری دارد و پیوند اعضا از یک ایرانی به همه اتباع خارجی ممنوع است، نه فقط افغانستانی‌ها که در فیلم هم به این موضوع اشاره می‌شود.

* تردید شخصیت اصلی داستان برای اینکه بین خودش و مادرش یکی را انتخاب کند، چالش بسیار عمیقی است اما به نظر می‌رسد این تردید با وجود اهمیتش در فیلم، آنطور که باید پرداخته نشده است. مدت زمانی که عظیم برای تصمیم‌گیری لازم دارد، کوتاه است و انگار مخاطب انتظار دارد، پیش از اینکه راز ماجرا برای فاروق برملا شود، با درگیری‌های ذهنی عظیم برای این انتخاب بیشتر مواجه شود. این مسئله به نگرانی‌تان از کند شدن ریتم داستان برمی‌گشت؟

شاید دلیل اصلی‌اش همین موضوع ریتم باشد. چون در فیلمنامه‌ای که در ابتدا نوشته بودیم، این روند کمی ‌طولانی‌تر است. حتی در هنگام ضبط فیلم، سکانس‌هایش هم فیلمبرداری شد اما درنهایت به‌دلیل از نفس نیفتادن فیلم، کنار گذاشته شد.

* انتخاب محسن تنابنده برای بازی در نقش عظیم، بسیار هوشمندانه است. تنابنده یکی از بهترین بازی‌هایش را در فیلم به نمایش می‌گذارد و آنقدر با نقش یکی شده که به‌هیچ‌عنوان مشخص نیست که درحال ایفای نقش است. بازیگران زیادی در نقش افغانستانی‌ها ایفای نقش کرده‌اند اما به جرأت می‌توان گفت تنابنده، یکی از بهترین‌هاست. چطور شد به انتخاب تنابنده برای این نقش فکر کردید؟

از زمانی که مشغول نوشتن فیلمنامه بودم، انتخاب اول‌ در ذهنم محسن تنابنده بود. هم به‌دلیل توانایی خارق‌العاده و هوش فراوانش و هم به‌دلیل نزدیک بودنش به نقش، به لحاظ فیزیکی و سن و سال.

* شما در فیلم «چندمتر مکعب عشق» هم از نادر فلاح برای ایفای نقش یک افغانستانی استفاده کردید؛ نقشی بسیار جذاب که باعث شد فلاح به‌عنوان یک بازیگر درجه‌یک به چشم بیاید. به‌طور کلی انتخاب بازیگران ایرانی برای ایفای این نقش‌ها چه سختی‌هایی دارد؟ چه فرآیندی طی می‌کنید تا علاوه بر اینکه بازیگران ایرانی بتوانند روی زبان مسلط شوند، در رفتار هم مشابه افغانستانی‌ها عمل کنند؟ این فرآیند با مشکلات زیادی همراه است؟

طبیعتا بزرگترین سختی‌اش دیالوگ گفتن به زبان افغانستانی(فارسی ‌دری) است. چون مخاطب در اولین مواجهه‌اش با این بازیگران، به دیالوگ‌ها توجه می‌کند که درست از آب درآمده یا نه. و این کار را برای ما سخت و حساسیت‌مان را بسیار بالا می‌برد. البته همیشه با کمک گرفتن از مشاور زبان افغانستانی و تمرین‌های فراوان و توانایی بازیگران این مشکل را چاره می‌کنیم. از سوی دیگر شناخت یک مهاجر افغانستانی‌ برای یک بازیگر ایرانی ممکن است بسیار کلی باشد که در این مورد هم قبل از فیلمبرداری با گفت‌وگوهای طولانی سعی می‌کنیم بازیگر را به شناخت واقعی و دقیق‌تری برسانیم.

* شما تجربه همکاری با بازیگران افغانستانی را هم در اکثر فیلم‌هایتان دارید. فیلمسازی با کدام یکی از بازیگران راحت‌تر است؟

با هرکدام سختی خودش را دارد. در مورد بازیگر ایرانی مسئله زبان بسیار وقت‌گیر و طاقت‌فرساست. در مورد بازیگر افغانستانی مشکلات دیگری وجود دارد. چون در اکثر موارد تجربه بازیگری ندارند، رساندن آنها به نقش و هم‌سطح کردن‌شان با یک بازیگر حرفه‌ای کار بسیار دشواری است.

* «شکستن همزمان بیست ‌استخوان» مانند دو‌فیلم قبلی‌تان، درباره مشکلاتی است که افغانستانی‌های مقیم ایران با آن روبه‌رو هستند. شما یک زمان مثل فیلم «چندمتر مکعب عشق»، تلخی‌ها را با لحظات درخشانی مانند قرارهای عاشقانه دختر و پسر جوان یا مراسم ختنه‌سوران همراه می‌کنید و ماحصل کارتان تا حدودی تعدیل می‌شود اما گاهی اوقات مثل «شکستن همزمان بیست استخوان»، تا پایان مخاطبان را با یک بغض مدام همراه می‌کنید. به‌طور کلی چرا فیلم‌هایتان اینقدر تلخ است؟

طبیعت‌مان به‌گونه‌ای است که این نوع قصه‌ها بیشتر درگیرمان می‌کند. ولی چیزی که برای ما مهم است، این است که فیلم تلخی بیش از حد و سیاهی نداشته باشد. برگرفته از واقعیت باشد، درگیرمان کند و بااحساس باشد و در پایان نگاه‌ انسانی‌ را در ما تقویت کند.

* در هر چهارفیلم‌تان(بخش مهمی‌ از مخاطبان، هنوز فیلم آخرتان «مردن در آب مطهر» را ندیده‌اند) از سختی‌های مهاجرت گفته‌اید و تاکید دارید که این مهاجرت، زندگی افغانستانی‌ها را در هر شرایطی که باشند تحت تاثیر قرار می‌دهد. در فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» با اینکه به‌طور مستقیم ارتباطی به مهاجرت ندارد اما داستان با مهاجرت شروع می‌شود. این مسئله جزو امضای کارهای شماست؟ یعنی به طور کلی قصد دارید در سینما فیلم‌هایی با این موضوع بسازید؟

تا به اینجای مسیر کاری‌مان، ماجرای مهاجرت برایمان بخش جدایی‌ناپذیری بوده است و در موردش حرف زده‌ایم. ولی ممکن است از این به بعد سراغ قصه‌های دیگری برویم تا دنیای قصه‌هایمان را متفاوت کنیم.

* ابتدای فیلم توضیحی نوشته‌اید که یک انسان در حالت طبیعی می‌تواند تا ۴۵واحد درد را تحمل کند اما یک زن هنگام زایمان دردی معادل ۵۷واحد را احساس می‌کند، در واقع این میزان درد، معادل شکسته‌شدن همزمان ۲۰ استخوان است. چه شد از این واقعیت علمی، به این نام برای داستان رسیدید؟

شکستن همزمان بیست استخوان هم واژه مادر را در خود دارد و هم رنجی را که برای زایش به‌ جان می‌خرد. وقتی برای اولین‌بار با این مطلب علمی روبه‌رو شدم، شگفت‌زده شدم. و به‌سرعت در گوشه‌ای یادداشتش کردم و مطمئن بودم که اسم فیلمم را پیدا کرده‌ام. چون هم تاثیرگذار و کنجکاوی‌برانگیز بود و هم در ذهن می‌نشست و مخاطب را به فکر وامی‌داشت.

* بله واقعا هم با همان جملات ابتدایی فیلم، ذهن مخاطب درگیر می‌شود و می‌داند قرار است اثری درباره مادر ببیند اما شما با اینکه به ‌نام این فیلم علاقه زیادی داشتید، در جشنواره‌های جهانی آن را تغییر دادید. این فیلم با نام «رونا، مادر عظیم» به جشنواره‌های جهانی راه پیدا کرد. علت تغییر نام چه بود؟

«شکستن همزمان بیست استخوان» در ترجمه به زبان دیگر معنای به‌هم‌ریخته‌ای پیدا می‌کرد و باعث به‌هم‌ریختن ذهن مخاطب می‌شد، به همین دلیل برای بخش بین‌الملل سراغ اسم دیگری رفتیم.
بعد از ساخت چهارفیلم سینمایی و دوسریال تلویزیونی، در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در حال نوشتن فیلمنامه‌ای هستم که به امید خدا امسال درگیر ساختش خواهم شد.

کدخبر: ۳۲۲۱۴۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر