گزارشی پرجزئیات از جنایات هولناک زوج مخوف
روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری | پدر ارتشی با همسرش از اواخر دهه چهل در شهرک اکباتان ساکن میشود. از همان اولین روزهای راه افتادن این شهرک. متولد سراب است و همسرش هم متولد هرسین. نامش را در سال ۱۳۴۱ به خرمدین تغییر داده است. به یاد مرد مشهوری که علیه خلیفه عباسی جنگید. حالا هم میگوید از اعراب نفرت دارد. چهار بار بچهدار میشوند. آرزو متولد ۵۱، بابک متولد ۵۳، افشین متولد ۵۷ و آذر متولد ۶۱. جالب است که دو پسرش بابک و افشین نام دارند. افشین همان کسی بودکه بابک خرمدین را طبق متون تاریخی تحویل خلیفه معتصم داد.
همسایههایشان به نیکی ازآنها یاد میکنند اما حالا روایتهایی آمده که برخی رفتارهای عجیب پدر خانواده را بولد میکنند. مثل تسلطی که بر فرزندانش داشته و آنها را مجبور میکرده در جلوی مهمانان سرود ای ایران سر دهند، مثل پوستر کردار نیک و گفتار نیک و پندار نیک که در اتاق خوابش به دیوار زده بود و مثل کلکسیون نمکدانهایشان و مثل رفتارهای تحقیرآمیزی که با همسرش جلوی جمع داشته است. میگفتند که در برخی ایام مسافرکشی میکرده و اهل ورزش و پیادهروی بوده، میگفتند مدتهاست بیماری پروستات دارد و زمان زیادی را صرف مطالعه بهخصوص درباره عظمت ایران باستان میکرده است.
او اکبر خرمدین با چنین خصوصیاتی به کشتن دو فرزند و داماد خود و مثله کردنشان اعتراف کرده است. با کمک و همدستی همسرش. میترسیم. وقتی او را میبینیم که وقتی اعترافات ترسناکش تمام میشود و قاضی میگوید او را ببرید خیلی رسمیاز قاضی میپرسد: فرمایشی نیست؟ و قاضی هم که در مقابل چنین پرسش عجیبی ناخودآگاه میگوید: موفق باشید! میترسیم وقتی او رامیبینیم که در راهروی دادسرا انگشتانش را به نشانه پیروزی جلوی عکاسها میگیرد، یا وقتی که میگوید حرفی به من بزنید، شکلکی دربیاورید تا بخندم و عکسم بهتر شود! حتی مادر میگوید مگر عروس میبرید که همه جمع شدهاید و عکس میگیرید!
داستان از کشف جسد مثله شده بابک خرمدین شروع شد. فیلمساز ۴۷ ساله . پدر میگوید او را به خاطر فساد اخلاقی کشته است اما دانشجویان و همکارانش این حرف را بعید میدانند. نگهبان ساختمان از رفت و آمد تنها یک خانم به منزل آنها خبر میداده و دوچرخه سواری بابک و او در شهرک. فیلمهایی از بابک خرمدین منتشر شده که او را در قامت یک روشنفکر نشان میدهد. وقتی برای شاگردانش فیلمهای صامت از تجربه گرایان فرانسوی پخش میکند و با حرارت از سینمای لویی دلوک میگوید. انتزاعیترین هنرمندان تاریخ سینما. یا در یک جشن تقدیر با سخنانی پرآب و تاب درباره نقش و رد انسانیت در آثار ناب سینمایی میگوید و جمعیت که چند صدنفری هم میشوند و به احترامش ایستادهاند برایش کف میزنند.
اما کشف جسد مثله شده بابک پیوند خورد به اعترافات پدر و مادرش در این مورد که قبل از بابک، آرزو و همسرش فرامرز را نیز کشتهاند. بگذارید ترتیب را درست رعایت کنیم:در همان خانه ابتدا فرامرز دامادشان را میکشند. آرزو در سال ۱۳۸۸ و در سن ۳۷ سالگی با مردی ازدواج میکند و به سرعت از او جدا میشود. آن مرد نجات یافته حال در قم زندگی میکند و شاید حیرت کرده از خطری که از بیخ سرش گذشته است. آرزو که به بیماری ام اس هم دچار است به ازدواج فرامرز در میآید. خواهرزاده ۵۵ ساله اکبر. یعنی پسر عمه و دختر دایی با یکدیگر ازدواج میکنند.
اما این ازدواج هم شش ماه به طول میانجامد و آرزو به منزل شوهر برمیگردد بیآنکه طلاق بگیرد. چند ماه بعد اکبر و همسرش به اولین قتل خود دست میزنند و داماد را میکشند و مثله میکنند. اکبر میگوید:« سال ۱۳۹۰ به دلیل روابط غیراخلاقی دامادم، اعتیاد و مصرف مشروبات الکلی و همچنین فاسد کردن اخلاق آرزو و همچنین آزار و اذیت او با همسرم تصمیم به قتل او گرفتیم. یک شب او را به منزلمان دعوت کردیم زرشک پلو با مرغ پختیم و همسرم قرصهای خوابآور را داخل غذای او ریخت و سپس با ضربات چاقو او را به قتل رسانده و جسدش را در حمام مثله کردم و مثل بابک تکههای جسد را در سطل زباله اطراف اکباتان انداختم.»
کسی خبردار نمیشود؟ نمیدانیم. برخی شایعات میگویند آرزو هم در صحنه قتل شوهرش حضور داشته ! هرچه هست خانواده میتواند مرگ دامادشان را لاپوشانی کنند و با صحنهسازی بگویند که او از کشور خارج شده:« برای دامادم پرونده فقدانی تشکیل شد که البته بعدش اعلام کردم او به خارج از کشور پیش دخترم رفته است! اما ماشین دامادم سمت مهرآباد پیدا شد و من گفتم او در کار قاچاق انسان بوده است!»
«بعد از آن نوبت آرزو رسید. سال ۱۳۹۷ تصمیم به قتل آرزو گرفتیم چون او هم دچار اعتیاد و روابط نادرست شده بود تا جایی که به من میگفت شب به خانه نیا چرا که دوستان پسرم اینجا هستند! در غذای آرزو که کلهپاچه بود همسرم داروی خوابآور ریخت بعد هم او را با ضربات چاقو زدم و جسدش را در حمام مثله کرده و بعد در سطل زباله اطراف اکباتان ریختیم. درباره دخترم هم که گفتیم به استانبول برای زندگی رفته و مایل به ارتباط با کسی نیست.» این موضوع در حالی است که آرزو از اماس شدید رنج میبرده و دوستانش حتی فکر کرده بودند او را به آسایشگاهی در کهریزک منتقل کردهاند تا جایی که به قدری بیماری آرزو شدید بوده که قدرت درست کردن صفحه در اینستاگرام را هم نداشته است و دوستانش برایش صفحه راهاندازی میکنند!
آیا بابک از این جنایات مطلع بوده است؟ مادر خانواده درباره اینکه بابک به نبود خواهرش شک نکرده بود میگوید:«برایش مهم نبود اما چندباری پرسید میگفت آرزو نه زنگ میزند، نه خبری ازش هست، نکند بلایی سر آرزو آمده و کشته شده. اینها را میگفت ولی هیچ چیز دیگر برایش مهم نبود.»میگویند در دورهای او در انگلیس بوده و در بازگشت پدر و مادرش را در مراسمیروی سن برده و دست پدر و صورت مادرش را در جمع بوسیده است. آیا او خبر داشته؟نمیدانیم.
روایتی هست که میگویند بابک به دوستش درباره لکههای خون در حمام گفته و این که به غیبت طولانی خواهرش مشکوک شده. خواهری که پدر و مادرش به دروغ گفته بودند به استانبول رفته است. بابک میدانسته ؟یا نه ؟آیا بو برده بوده ؟ چقدر همه چیز رازآلود و ترسناک است.
دیروز در دادسرا دو فرزند دیگر خودشان را نشان دادند. آذر و افشین. اکبر دیروز در جلسه بازپرسی گفت: « از رفتار دختر کوچکم با نوههایم هم راضی نیستم شاید اگر آزاد بشوم او را هم به قتل برسانم! حتی اگر آزاد میشدم افشین را هم به قتل میرساندم.» اول وقت آنها به دادسرای جنایی برای بازپرسی آورده شدهاند.
اکبر پیرمرد ۸۱ساله مانند دفعه قبل صاف و کشیده ایستاده و ایران هم به سختی راه میرود. خبرنگاران پشت در اتاق محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی به انتظار نشستهاند تا اجازه ورود به جلسه را پیدا کنند و جزئیات جدید را بشنوند. اول اکبر را داخل میبرند و ایران ۷۰ ساله پشت در روی صندلی نشسته است. بعد جایشان عوض میشود، اکبر روی صندلی نشسته و سرش را به پشتی تکیه داده و به دیوار روبهرو خیره شده است. معلوم نیست به چه فکر میکند.
حالا هر دو در اتاق، نزد محمد شهریاری هستند و کنار یکدیگر نشستهاند. پدر خانواده به شدت خودش را درباره فساد اخلاقی فرزندانش البته به گفته خودش، مسئول میدانسته تا جایی که با قتل آنها دست به اعمال قانون بزند! اگرچه تمام دوستان این فرزندان متفقالقول میگویند بابک و آرزو هیچ رابطه عجیبی نداشتند و این حرفها دروغ است! اما درباره مادر خانواده، انگار چشمانش به دهان پدر دوخته شده است. وقتی از اکبر میپرسیم احساس عذاب وجدان داری؟
محکم میگوید:« خیر؛ اصلا! از هیچ کدام از قتلهایی که کردم عذاب وجدان ندارم. کابوسی به سراغم نمیآمد چون احساس گناهی نمیکردم و کسانی را که کُشتم فساد اخلاقی بالایی داشتند.» و مادر هم پشت سر هم سرش را رو به بالا تکان میدهد که نه عذاب وجدان نداریم. مادر فرزندان هم احساس پشیمانی ندارد و میگوید:« اصلا ناراحت نیستم چون خیلی من زجر کشیدم و از دستشان اذیت شدم. اگرنه کدام مادری راضی میشود بچهاش را بکشد.»
او درپاسخ به اینکه سوال همه این است که چطور یک مادر راضی به قتل شده؟ میگوید:« راضی شدم دیگر. اصلا هم ناراحت نیستم.»حتی وقتی پرسیده میشود اگر به عقب بازگردید باز هم همین کار را تکرار میکنید، میگوید:« بله. البته اگر خوب و مهربان باشند نه این کار نمیکنم. اصلا بابک من را میگرفت میزد. رویم نمیشود بگویم با من چه کار میکرد.» درباره رابطهاش با شوهرش هم میگوید:«شوهرم خیلی هم خوب است. اینکه شوهرم من را بگیرد بزند یا فحشهای بد بدهد، نه! اصلا اینطور نیست.» دست آخر هم میگوید:« دوتایی با هم و شریکی در این ماجراها بودیم. شوهرم گفت و من هم گفتم باشد. یعنی با هم قبول کردیم.»
شهریاری میگوید:« متهمان این پرونده مخصوصا پدر بابک بیش از ۹۵ درصد از سلامت عقلی و روانی برخوردار هستند، به نظر میرسد پدر بابک در سلامتی کامل به سر میبرد و جنون نداشته است هرچند باید معاینات مجدد انجام شود. پدر بابک جزئیات قتلها و اسامیو مطالب دیگر را به خوبی بیان میکند و این میتواند دلیلی بر صحت روانی او باشد.» اگرچه این همه تناقض در گفتار هم عجیب است. این ماجرای مخوف درباره مردی است که به قول خودش در جلسه بازپرسی میگوید:
«هیچ کس به اندازه من مطالعه نکرده است. ۱۷سال شبانهروزی تنها مشغولیت من خواندن کتاب بود و از زمانی هم که کرونا آمده، در خانهام واقع در چمخاله حدود سه ماه و بقیهاش را در خانه اکباتان، تمام خاطراتم را پاکنویس کردم و از پنج سالگی تا الان که ۸۱ سالهام همه را نوشتهام.» و زنی که به قول همسایهها و با بررسی رفتارهای خودش بسیار آرام است و چند دقیقه یکبار میگوید بله، چشم و همسرش را اکبرآقا صدا میزند. و افشین کنار دیوار دادسرا ایستاده بود آرام و سربهزیر با شانههای افتاده بود.
حالا خیل سوالات بسیار به ذهنها متبادر شده است. آرزو از قتل همسرش خبر داشت؟ بابک چه؟ از قتل خواهرش میدانست؟ فرزندان دیگر به این جای خالی اعضای دیگر خانواده شک نکرده بودند و برایشان عجیب نبود از سال ۹۷ تا ۱۴۰۰ چطور سه سال تمام با خواهرشان که به قول پدر در ترکیه یا آلمان است همکلام نشدهاند! خانواده خواهر اکبر به دنبال پسرشان نگشتهاند؟ جنازه آرزو و فرامرز اصلا کجاست و جواب استعلامها باید بیاید. اما هرگز از اذهان عمومی شاید این انگشتان پدر که با پیروزی رو به دوربین گرفته است فراموش نشود وقتی تاکید میکند فساد بالایی داشتند!