کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۷۱۳۱۶
تاریخ خبر:

کینه اردشیر ‌از اشرف‌ و حال ناصرالدین‌شاه در کربلا

روزنامه هفت صبح،‌ مرتضی کلیلی ‌| ‌با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر‌ و یادی ‌‌از ‌گذشته می‌کنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده ‌شده‌ای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست. عکس‌هایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، عکس‌های فوتبالی، نوستالژیک و… برای دیدن تصاویر و شرح آن ادامه مطلب را بخوانید.

قاب تاریخ ۱
هراس دولت از مناسبت‌های مذهبی؛ در روزهای پرالتهاب انقلاب سال ۵۷، روزهای مذهبی از حساسیت خاصی برخوردار بود. حکومت به خوبی آگاه بود در صورتی که در یکی از این روزها اعتراضات مردمی برگزار شود، تمام تهران به آشوب کشیده خواهد شد. از این رو بخشی از تدابیر نظامی به آرام کردن اوضاع در این روزها معطوف بود. «در شب عاشورا، یک تشنج آرامی در اکثر شهرهای ایران حکمفرماست. در آخرین لحظات تلاش برای جلوگیری از یک برخورد خونین، دولت ایران اعلام کرد که برگزاری مراسم مذهبی در طول ۴۸ ساعت آینده آزاد خواهد بود.

برای برگزاری مراسم مذهبی مقررات عبور و مرور تهران از ساعت ۹ تا ۱۱ شب برای روزهای ۱۰ و ۱۱ دسامبر برداشته شده است. ازهاری به سفیر سولیوان اطمینان داد که اگر برای روز یکشنبه تظاهرات به خشونت کشیده شود، برای مهار آنها به اندازه کافی نیرو در اختیار خواهد بود. تهران در طول نیمه روز ۹ دسامبر آرام گزارش شده است. وقایع پراکنده‌ای روی داد که برای اطمینان ارتش گاهگاه اتومبیل‌ها را به دنبال اسلحه و اعلامیه جست‌وجو می‌کند. اصفهان روز آرامی داشت، برخوردها و تیراندازی‌هایی در شب گذشته اتفاق افتاد.»
شرح عکس: عکسی مشهور از دسته عزاداری طیب در محرم سال ۱۳۴۲ با عکس امام خمینی روی علم
منبع: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی)

قاب مشاهیر ۱
کینه اردشیر زاهدی از اشرف‌! یادداشت‌های علم ۲۵ شهریور ۱۳۴۹؛ «… قرار است والاحضرت اشرف در مقام رئیس هیات نمایندگی امسال ایران در مجمع عمومی سازمان ملل شرکت ‌کند، هرچند وزیر خارجه بسیار از این قضیه عصبانی است، نسبت به والاحضرت کینه دارد؛ چون او را باعث جدایی شهناز از خودش می‌داند. به شاه هشدار دادم که متعادل نگاه داشتن رابطه این دو فرد از عهده من یکی برنمی‌آید، «یا والاحضرت اشرف را وادار کنید از نمایندگی کنار بکشد یا به اردشیر زاهدی بگویید خفه شود.» شاه پاسخ داد: «به اردشیر بگو دست از این مزخرفات بردارد و هر کمکی لازم است به والاحضرت بکند.» … بعداً اردشیر را فرا خواندم تا قدری شعور در مغز پوکش فرو کنم. هیچ خوشش نیامد.»‌

قاب مشاهیر ۲
قسمت‌هایی از کتاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری (قسمت ششم)؛ معلم مغزم را با فرمول و آئین همینطور بمباران می‌کرد. سرم می‌ترکید و دندان‌هایم را به هم می‌فشردم. طی شش ماه توانستم عقب ماندن‌هایم را جبران کنم و چند کلاس بالاتر بروم‌… چرا که یک بختیاری‌ام‌. ‌

وقتی شش ساله بودم دندان‌های بدی داشتم، بی‌شک نتیجه شیرینی‌های شرقی بود که مستخدمه‌ها دوست داشتند و به من هم می‌دادند و این تنبلی که همه بچه‌های دنیا دارند‌ که مسواک به دندان‌های‌شان نمی‌زنند، من هم داشتم، چند بار مادرم مرا نزد دندان‌پزشک برد‌ اما هر بار آنقدر فریاد می‌کشیدم که مادرم از درمان منصرف می‌شد ‌تا روزی که مرا برد نزد دکتر شافتر، پزشکی که مرا به دنیا آورده بود. دکتر شافتر که اداره بیمارستان انگلیسی میسیونرها را در اصفهان به عهده داشت، با همسرش دوست خانوادگی ما بودند و هر دو ، بیژن برادرم و مرا مثل فرزندان خود می‌دانستند و هر بار که بیمار می‌شدیم آنها درمان‌مان می‌کردند.

هر بار که آنها ناگهان به خانه ما می‌آمدند، مادرم که کمی رژ به لب‌هایش می‌مالید، مثل بچه‌های خطاکار مورد سرزنش‌، آن را با دامنش پاک می‌کرد. دکتر شافتر می‌فهمید و با کنایه می‌گفت این خانم‌هایی که بزک می‌کنند چقدر نامناسب‌اند، این کار گناهی است در پیشگاه خداوند. خانم اسفند‌یاری به نظر شما اینطور نیست؟ مادرم در حالیکه سرخ می‌شد می‌گفت: همینطور است. آن روز را تمام عمر به خاطر خواهم آورد، یک پنجشنبه، ما برای صرف چای دارجلینگی که از هندوستان برای دکتر شافتر سوقات آورده بودند، به خانه‌شان رفتیم .

نمی‌دانم چرا؟ اما ضمن ورود به سالن خانه آنها‌، نوعی ناراحتی احساس کردم. آنها چرا اینقدر به من لطف و مهربانی نشان می‌دادند و تبسم می‌کردند و مرا به تبسم می‌آوردند؟ ‌بی‌شک به خاطر دیدن دندان‌هایم، آری دندان‌هایم.و از ریشه کندن آنها… پس این یک دام بود، یک تله پیش از آنکه متوجه شوم، دو پرستار با روپوش سفید وارد سالن شدند.

من از صندلی‌ام جستم و مثل یک شیطان پا به فرار گذاشتم‌، دو مرد سفید‌پوش به دنبالم،‌ همانطور می‌دویدم. عاقبت دو پرستار مرا گرفتند.یک پنبه با بویی ناخوش روی بینی‌ام نگه داشتند‌ و دیگر هیچ نفهمیدم … هرگز این نفرت، این خشونت شدید را که شبیه مراسم سر بریدن گوسفند بود، فراموش نخواهم کرد. ‌ ادامه دارد…

قاب تاریخ ۲
حال ناصرالدین‌شاه در کربلا وقتی جمله «هل من ناصر» را شنید؛‌‌ ماجرای ناصرالدین شاه در حرم حسینی در کتاب «اشکواره کربلا» اینگونه روایت شده است: «در آن هنگام که ‌ناصرالدین شاه‌ قبر امام حسین(ع) ‌ را زیارت می‌کرد و در کنار ضریح ایستاده بود، یکی از خطبای قبر حسینی در پیشِ روی ناصرالدین شاه خطبه مؤثری از حادثه دردناک امام حسین ایراد کرد و در اثنای سخنانش گفت: روز عاشورا امام حسین ‌در سخت‌ترین ساعاتش فرمود: هل من ناصر ینصرنی؟

بعد آن خطیب با ناله گفت: ناصر تو آمد و اینک در خدمت تو ایستاده تا تو را یاری کند. با گفتن این جمله، همه مردم با گریه، ضجه زدند و گریه و ناله ناصرالدین شاه از همه بیشتر بود و او تاج از سرش برداشت و با کمال حرارت، از شدت تأثر جلوی ضریح انداخت.» روایت دیگری هم از این ماجرا هست که دلنشین‌تر است:«روضه‌خوان، سیدی پیر اما خبره و کاردان بود. به صدراعظم گفت: من شاه را می‌گریانم. به مجرد اینکه نزدیک شاه رسید، خطاب به قبر امام حسین(ع) عرض کرد: یا حسین! تو در وسط میدان کربلا، آن‌وقت که یکه و تنها شدی فریاد می‌زدی: هل من ناصر.

حالا این ناصر آمده‌ اما حیف که دیر آمده! شاه همین که این را شنید به‌اندازه‌ای گریه کرد که صدراعظم ترسید برای شاه اتفاقی بیفتد. به روضه‌خوان گفت: بس است دیگر نخوان. ناصرالدین‌شاه که طبع شعر هم داشت، بعد از این صحنه که به حال عادی خود بازگشت، با سوز و گداز این رباعی را به حضرت امام حسین(ع) عرض کرد: ‌گر دعوت دوست می‌شنودم آن ‌روز / من گوی مراد می‌ربودم آن ‌روز / آن ‌روز که بود روز «هل من ناصر» / ای کاش که «ناصر» تو بودم آن‌ روز.

قاب نوستالژی
سانبیم آلپاین فراموش شده در تهران - ‌دهه ۵۰؛ یکی از برندهایی که در ایران دهه ۴۰ اعتبار خاص خودش را داشت، سانبیم است. شرکتی بریتانیایی که علاوه بر ورود نمونه‌های سدان و لوکسش در دهه‌های ۳۰ و ۴۰، به لطف درخشش مدل آلپاین در مسابقات اتومبیلرانی قلعه‌مرغی در بین علاقه‌مندان خودروهای اسپرت هم شناخته شده بود. بنابر تصاویر موجود و روایت‌های موثق، سانبیم آلپاین یکی از خودروهایی بود که تعدادی از آن در این مسابقات شرکت داشتند.

بسیاری عنوان می‌کنند که علاوه بر آلپاین، یک یا دو دستگاه نمونه هشت سیلندر آن که تایگر نام داشت نیز به ایران وارد شده بود و در مسابقات شرکت می‌کرد. سانبیم تایگر به پیروی از فرمول موفق شلبی کبرا، از یک پیشرانه هشت سیلندر فورد در بدنه‌ای بریتانیایی بهره می‌جست. این عکس ‌ یک نمونه آلپاین را در تهران در اوایل دهه ۵۰ نشان می‌دهد. این آلپاین توسط فردی به نام مهدوی از آلمان به ایران وارد شد و بعد از تعویض پلاک، مدتی در اختیار ایشان بود. در این عکس خود ‌مهدوی و دوستش‌ در کنار این سانبیم دیده می‌شوند.‌(کلاسیکوپدیا)

کدخبر: ۴۷۱۳۱۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • farbod7

    شرح جو گیر شدن ناصرالدین شاه جالب بود. ش ناخت اطرافیان از این خصوصیت اخلاقی و است فاده از آن. مجوز قتل امیرکبیر را هم با ه مین ترفندها گرفتند.