کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۰۳۵۲۳
تاریخ خبر:

اسکورسیزی در کلاس فیلمسازی

روزنامه هفت صبح | گفت‌وگو با صوفیا نصرالهی ، مترجم کتاب‌های « چرا شکست می‌خورید ؟» و « کارگاه پیشرفته فیلمسازی با فیلمسازان بزرگ ».

ترجمه کتاب « چرا شکست می‌خورید ؟»

* ترجمه‌های زیادی در مطبوعات منتشر کرده‌ای؛ به‌خصوص در حوزه سینمای جهان. اما فارغ از آثار مطبوعاتی، سراغ ترجمه در قالب کتاب هم رفتی. اما شاید بد نباشد بحث را درباره سابقه اولین ترجمه‌ات بگویی. با چه متنی شروع شد؟ احتمالا هم زبان را خودآموخته کار کرده‌ای؛ درست است؟

نمی‌توانم دقیقا بگویم زبان خودآموخته بود. بهتر است بگویم کار ترجمه خودآموخته شد. مثل خیلی از خانواده‌ها پدر و مادرم از وقتی مدرسه رفتم، مرا به کلاس زبان فرستادند. دبیرستان که بودم دوره پیشرفته کانون زبان تمام شد. بعد دیگر پی‌اش را نگرفتم که مثلا تافل یا آیلتس بگیرم. به کارم نمی‌آمد. می‌خواهم بگویم با همان اطلاعاتی کار ترجمه را شروع کردم که در سال‌های کودکی و نوجوانی در کلاس زبان یاد گرفته بودم.

اما بخش مهمی ‌از کار ترجمه به جز آشنایی به زبان مبدا به زبان مقصد برمی‌گردد. آن قسمت کاملا خودآموخته بود. زیاد می‌خواندم و کتاب‌ها و ترجمه‌های خوب هم می‌خواندم. در نتیجه وقتی برای اولین‌بار شروع به نوشتن کردم؛ مثل این بود که یک عمر کلاس‌های ترجمه یا فن نوشتن رفته باشم. اولین‌ کارم نوشتن یک یادداشت درباره فیلم «نقاب» در روزنامه هم‌میهن بود؛ سال ۱۳۸۶٫ خیلی اتفاقی و فقط چون درباره‌ فیلم‌ها در فضای مجازی اظهار نظر می‌کردم مسئول صفحه سینمای «هم‌میهن» حس کرد که استعداد نوشتن دارم و از من دعوت به همکاری کرد.

همان موقع در ماهنامه «فیلم» داشتند پرونده‌ای برای بیلی وایلدر درمی‌آوردند و به من گفتند که ترجمه هم می‌توانم بکنم که جواب دادم: بله. زبانم بد نیست. همین که جمله‌ها را می‌فهمیدم برایم کفایت می‌کرد چون بقیه‌اش نوشتن به زبان فارسی بود. اولین ترجمه‌ام مربوط به همان سال در ماهنامه فیلم است در پرونده‌ بیلی وایلدر. نامه‌ای که شرلی مک‌لین در رثای جک لمون نوشته بود. این وسط البته ترجمه‌ها طبعا به‌مرور پخته‌تر شدند. یا حداقل امیدوارم که شده باشند.

* چه شد سراغ ترجمه کتاب « چرا شکست می‌خورید ؟» رفتی؟ کتابی بسیار قابل تأمل درباره M&A (ادغام و مالکیت) است. اگر تمایل داری کمی‌ درباره این مفهوم هم بگو تا کسانی که کتاب را نخوانده‌اند هم با این مبحث آشنایی پیدا کنند.

راستش من سراغ ترجمه کتاب « چرا شکست می‌خورید ؟» نرفتم. اصلا به ترجمه کتاب فکر نمی‌کردم؛ آن‌هم کتاب اقتصادی؛ منی که دو‌تا حساب ساده بانکی را هم نمی‌توانم ازهم تشخیص بدهم! لطف دوستان در اتاق بازرگانی تهران بود که این اتفاق افتاد. چندسالی با مجله «آینده‌نگر» که مربوط به اتاق بازرگانی تهران است کار می‌کردم که هنوز هم ادامه دارد. بخش فرهنگ و هنر مجله دست من بود و البته بنیان مجله اقتصادی است.

انتشارات «کارآفرین» مربوط به اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران است. آن‌ها یک‌سری کتاب‌های جذاب اکونومیست را ترجمه می‌کردند. یک کتابی را به‌صورت فصل به فصل کار کردیم با گروهی از مترجمان و بعد پیشنهاد دادند که از بین چند کتاب اکونومیست، یکی را انتخاب کنم. خیلی ساده از عنوان کتاب خوشم آمد.

این‌که چرا کسب‌و‌کارها زمین می‌خورند و چطور می‌شود احیاشان کرد. بعد خلاصه‌اش را در اینترنت پیدا کردم و دیدم خبری از فرمول‌های اقتصادی نیست بلکه به زبانی شیوا داستان شرکت‌های بزرگی است مثل مایکروسافت یا حتی باشگاه منچستریونایتد و اینکه چطور مدیران آن‌ها تصمیم می‌گیرند بعد از مدتی سهام شرکت را بفروشند یا با شرکت کوچک‌تر یا بزرگ‌تری ادغام شوند.

چطور بعضی ادغام‌ها و فروش‌ها منجر به موفقیت می‌شود و برخی دیگر کل ماهیت شرکت را نابود می‌کند. اصلا چه‌وقت بهتر است سراغ ادغام برویم و چه وقت سهام را بفروشیم و فقط احیانا جزو اعضای هیات‌مدیره باقی بمانیم. اول کار مفاهیم برایم پیچیده بود اما یک فصل که تمام شد، حس می‌کردم خودم هم می‌توانم وارد عرصه تجارت بشوم! یک نکته‌ هم به کارم آمد. چندسال پیش در دهه هشتاد به سرم زده بود که کارشناسی ارشد در رشته مدیریت بگیرم.

یک مدت برای کنکور ارشد کلاس‌ می‌رفتم و یکی از آن کلاس‌ها هم اقتصاد خرد و کلان بود. از کل آن کلاس‌ها یک‌سری مفهوم یادم مانده بود که در ترجمه کتاب به کمکم آمد. این را هم بگویم که هیچ‌وقت سر جلسه امتحان ارشد هم نرفتم چون آن سال‌ها کنکور ارشد وسط جشنواره فجر بود و من صبح تا شب درگیر جشنواره.

* عنوان اصلی کتاب همان بود؟ چون آنچه در کتاب عنوان می‌شود صرفا ذیل مفهوم کلی شکست در کسب‌وکارها ی مختلف نمی‌گنجد. از این جهت این سوال برایم پیش آمد.

عنوان اصلی کتاب دقیقا همین است. یعنی عنوان اصلی این بود که: چرا شکست می‌خورید ؟ و زیرش دو جمله دیگر می‌آمد که: چرا کسب‌و‌کارها زمین می‌خورند و چگونه می‌توان آن‌ها را احیاء کرد. روی جلد کتاب ترجمه شده هم به همین شیوه نوشتیم. درواقع کتاب بیشتر پاسخ به آن زیرتیتر ماجراست؛ اینکه چرا کسب‌و‌کارها زمین می‌خورند و چطور می‌شود احیاشان کرد و در کتاب به‌صورت جزیی‌تر می‌گوید که چطور کسب‌و‌کارها را با ادغام یا مالکیت(فروش کلی سهام به شرکتی دیگر)‌ می‌توان نجات داد و چرا بعضی کسب‌وکارها در این مرحله هم ناموفق عمل می‌کنند.

* به‌نظرت کتاب می‌تواند برای سرمایه‌گذاران و کارخانه‌داران و صاحبان برند داخلی هم مفید باشد؟ چون طبیعتا نمونه‌ها اغلب خارجی هستند. بازتاب یا برخوردهایی از کسانی که کتاب را خوانده‌اند و در این حوزه فعال هستند داشته‌ای که به‌عنوان مثال یا خاطره‌ای برای‌مان بگویی.

به‌نظرم کتاب نه فقط برای صاحبان برندها و کارخانه‌دارها که برای هرکسی که در هر سطح کسب‌و‌کاری را اداره می‌کند، می‌تواند جالب باشد. این‌روزها تلاطم بازار اقتصاد زیاد است. تصمیم‌گیری‌های درست در شرایط بحرانی مهم‌ترین ویژگی هر مدیری می‌تواند باشد. به‌علاوه بیشتر از هر وقت دیگری به دلایل مختلف شرکت‌ها تمایل به شراکت دارند چون اصولا شرکت‌های کوچک این‌روزها بسیار ضعیف هستند و در معرض خطر قرار دارند.

این کتاب از نمونه‌های خارجی مثال می‌زند اما آن‌ها فقط نمونه‌هایی هستند که بتواند با بیان قصه‌هایشان فرمول‌های تصمیم‌گیری درست در زمینه ادغام و مالکیت را بیان کند. آخر هر فصل با توجه به قصه‌هایی که تعریف کرده، یک نتیجه‌گیری دارد که تحت عنوان بایدها و نبایدها عنوان‌شان می‌کند؛ چکیده آن چیزی که باید رعایت کنید. خیلی از آن‌ها حتی نکات اقتصادی نیست بلکه مدیریتی یا حتی روان‌شناختی است؛ مثل اینکه نباید اجازه بدهید طرف مقابل بهتر از شما در زمینه مذاکره حاضر شود و باید آماده‌تر از او باشید.

این یک قانون کلی است که چه صاحب مک‌دونالد باشید و چه چلوکبابی در تهران برای‌تان جواب می‌دهد. راستش عموی خود من صاحب یک شرکت پیمانکاری نفت و گاز است و عضو اتاق بازرگانی؛ درنتیجه کتاب را خوانده بود و به من گفت که در آستانه یک ادغام چطور مطالب کتاب درباره اینکه اگر شرکت‌هایی اشتراک منافع نداشته باشند، ادغام می‌تواند به ضررشان تمام شود، باعث شده احتیاط کند و دست نگه دارد و این ماجرا به نفعش تمام شده.

* بعد از آن سراغ کتابی رفتی با عنوان « کارگاه پیشرفته فیلمسازی با فیلمسازان بزرگ ». اول درباره مضمون کلی کتاب بگو و اینکه این کارگاه پیشرفته در قالب کتاب چطور شکل می‌گیرد؟

خب این یکی کتاب، زمین امن بازی من بود. حوزه تخصصی‌ام و راستش خودم خیلی دوستش دارم و بازخوردهای خیلی مثبتی هم از آن گرفته‌ام. لوران تیرار که نویسنده کتاب است، منتقد مجله فرانسوی استودیو است. دوست داشته فیلم بسازد اما قبل از آن برای پول درآوردن در مجله استودیو کار می‌کند و با یک‌سری کارگردان گفت‌وگو می‌کند. بعد می‌بیند که این گفت‌وگوها چقدر نکات جالبی برای فیلمسازی دارند. درنتیجه به آن‌ها سروشکل می‌دهد و از حالت گفت‌وگو خارج‌شان می‌کند و تبدیل‌شان می‌کند به کارگاه‌های فیلمسازان بزرگ. وقتی می‌خوانی مثل این است که اسکورسیزی سر یک کلاس پر از دانشجو نشسته باشد و درباره شیوه‌های فیلمسازی حرف بزند.

* این کتاب را چرا برای ترجمه انتخاب کردی؟ پیشنهاد ناشر بود یا برای خودت جذابیت داشت؟

ناشر به من چند کتاب پیشنهاد داد ولی این کتاب در کتابخانه خودم بود. یک‌روز موقع جست‌وجو در آمازون به این کتاب برخوردم و از خلاصه‌اش خوشم آمد و از دایی‌ام خواستم که برایم سوغاتی این کتاب را بیاورد. به ناشر توصیه کردم نگاهی به آن بیندازد و بعد از اینکه کتاب را دیدند، خودشان به‌شدت استقبال کردند. قبلا بخش‌های کوتاهی از آن را در روزنامه «سینما» به سردبیری فریدون جیرانی ترجمه کرده بودم و درحقیقت کتاب را خوب می‌شناختم. برایم کتاب عزیزی بود.

* کتاب فقط برای کسانی است که به شکل حرفه‌ای قصد فیلمسازی دارند؟ یعنی برای علاقه‌مندان و مخاطبان عام سینما مفید نیست؟ کلا اگر بخواهی مطالعه آن را پیشنهاد بدهی، به چه کسانی پیشنهاد می‌دهی؟ دایره مخاطبان این کتاب چه کسانی هستند؟

از آن کتاب‌هایی است که هرکسی متناسب با موقعیتش می‌تواند از آن استفاده کند. فیلمسازی هستی که می‌خواهی اولین فیلمت را بسازی؟ راهنمای درجه‌یکی است. منتقدی هستی که می‌خواهی با روش‌های مختلف فیلمسازی آشنا بشوی؟ صددرصد به کارت می‌آید. اما از آن مهم‌تر من خودم به‌عنوان یک منتقد با کتاب برخورد نکردم. من به‌عنوان یک علاقه‌مند به سینما، یک خوره فیلم، کتاب را خواندم و عاشقش شدم. در مقدمه کتاب هم نوشته‌ام که اصلا قرار نیست با سینما آشنا باشید تا از خواندن کتاب لذت ببرید. مخاطب این کتاب هر کسی است که به سینما علاقه‌مند است و درباره آن کنجکاوی دارد و بعد از خواندنش می‌تواند از فیلم‌هایی که می‌بیند، بیشتر لذت ببرد.

* یک نمونه از درس‌هایی را که در کتاب از قول فیلمسازان بزرگ مطرح می‌شود برای‌مان می‌گویی. می‌خواهم درواقع برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند، شمایلی کلی از آن تصویر کنیم.

وقتی وودی آلن از فیلمبرداری سر صحنه می‌گوید؛ او از آن دسته کارگردانانی است که می‌گوید وقتی سر صحنه می‌رود، قرار است غریزه‌اش به کمکش بیاید. به قول خودش وقتی سرصحنه می‌رود هیچ چیزی نمی‌داند. او می‌گوید، شیوه کارگردانی‌اش شبیه تئاتر است. در‌حالی‌که کارگردانانی هستند که از چندروز پیش از فیلمبرداری حتی می‌دانند چند نما می‌خواهند بگیرند، وودی آلن حتی قبلش درباره این‌که نماها را چطور باید بگیرند فکر هم نمی‌کند.

یا وقتی مارتین اسکورسیزی از شیوه بازی‌گرفتنش از بازیگران صحبت می‌کند. او معتقد است باید بازیگر را سر صحنه آزاد گذاشت یا حداقل بازیگر باید فکر کند که آزاد است. می‌دانی وقتی این را می‌خوانی و مثلا در مقابل شیوه دیوید کراننبرگ می‌گذاری، می‌بینی که سینما تا چه حد جهان گسترده و جذابی است.

* کتاب دیگری هم در دست ترجمه داری؟

راستش به‌نظرم وسوسه ترجمه کتاب به جانم افتاده. همین الان با دوناشر مشغول مذاکره هستیم. یکی برای ترجمه یک رمان پلیسی و دیگری برای ترجمه یک کتاب سینمایی دیگر. ترجیح خودم این است که در زمینه تخصصی خودم ترجمه کنم. احساس می‌کنم باعث می‌شود در حوزه کاری‌ام که سینماست بالغ‌تر شوم اما خیلی از دوستان معتقد بودند که ترجمه یک رمان هم لازم است و از آنجایی که خودم عاشق کتاب‌های پلیسی هستم، تصمیم گرفتم اگر قرار است یک رمان ترجمه کنم لااقل پلیسی باشد.

/ کتاب چرا شکست می‌خورید

کدخبر: ۳۰۳۵۲۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر