کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۰۴۹۵۷
تاریخ خبر:

زن نرمال یعنی چه؟

روزنامه هفت صبح، ترجمه مجتبی پارسا | گفت‌وگو با سایاکا موراتا ، نویسنده کتاب سوپرمارکت شبانه‌روزی .

نباید گول سادگی تصویر روی جلد اصلی کتاب « سوپرمارکت شبانه‌روزی » را بخورید؛ این رمان خنده‌دار و در عین حال ناامیدانه، نقدی جدی به جامعه ژاپن دارد. شخصیت اصلی کتاب، یک زن ۳۶ ساله به نام «کیکو فوروکورا» است که مدت زیادی است در یک فروشگاه، به صورت پاره‌وقت کار می‌کند. موراتا، نویسنده این کتاب هم، گرچه در کارش به موفقیت رسیده، اما او هم هنوز به صورت پاره‌وقت در یک فروشگاه کار می‌کند و از همین موضوع برای داستانش الهام گرفته است.

کیکو فوروکورا از روزهای اولی که وارد این فروشگاه می‌شود، درگیر دنیایی اجباری می‌شود که دائما به او و سایر کارگران می‌گویند چگونه رفتار کنند، چه بگویند. کیکو هم از روی ناچاری باید لباس‌هایی شبیه همکارانش را بپوشد و از الگوهای رفتاری و حرف زدن دیگران الگوبرداری کند تا او هم شبیه یک کارگر عادی شود. در هر حال، ۱۸ سال بعد و در سن ۳۶ سالگی، هنوز در همان کار است و هنوز هیچ مردی وارد زندگی‌اش نشده و ازدواج نکرده است.

او تنها معدود دوستانی پیدا کرده است. او در زندگی‌اش احساس راحتی می‌کرد اما می‌دانست آنطور که جامعه از او انتظار دارد، زندگی نمی‌کند. بعد یک مرد جوان بدبین و تلخ برای کار به این فروشگاه می‌آید و از وضعیت روحی کیکو آشفته می‌شود. ما اینجا در تورنتو ، به مناسبت اولین ترجمه کتاب سایاکا موراتا ، گپ‌وگفتی با او داشتیم تا به ما بگوید که چرا کتاب او باید در کشورهای دیگر هم خوانده شود.

* چه چیزی از تورنتو برای‌تان جذاب بود؟

اینجا خیلی شهر هیجان‌انگیزی است. من البته با کشورهای زیادی خارج از ژاپن آشنا نیستم اما احساس می‌کنم که این شهر بسیار امن و زیباست. سراسر پر از رنگ‌های برگ‌های پاییزی زیبا. کنار دریاچه کمی قدم زدم و خیلی از مردم را دیدم که روی نیمکت‌هایی نشسته و کتاب می‌خوانند و به نظرم خیلی فوق‌العاده بود.

* از اینکه بسیاری از خارجی‌ها و غیر ژاپنی‌ها می‌توانند ترجمه اولین کتاب شما را بخوانند چه احساسی دارید؟

خیلی خوشحالم و البته متعجب و غافلگیر شده‌ام از اینکه خوانندگان خارجی کتاب من را می‌خوانند. یکی از دوستان من، به نام «فومینوری ناکائورا» کتابش به انگلیسی ترجمه شده بود و در همین فستیوال تورنتو رونمایی شد. اما در مورد این کتاب، من مجذوب ایده‌ها و نظرات مردمان خارجی شده‌ام. آخر من همیشه فکر می‌کردم که « سوپرمارکت شبانه‌روزی » یک کتاب با سبک مینیمال و خیلی ژاپنی است و باید ژاپنی باشی تا بتوانی آن چیزها را تصور و تجسم کنی؛ اما من شگفت‌زده شدم که این کتاب را مردم به زبانی غیر از ژاپنی می‌خوانند. شبیه یک معجزه است.

* واکنش خواننده‌ها به شخصیت‌های داستان چگونه بود؟ یعنی نگاه‌شان شبیه نگاه مردم ژاپن بود؟

نه، من احساس می‌کنم که متفاوت است. من صادقانه احساس می‌کنم که ژاپن در این موضوع خیلی متفاوت است. در ژاپن مردم در نهایت می‌پذیرند که «ما باید از این موضوع عصبانی باشیم» یا «اشکالی ندارد که صدمه دیده است.» من وقتی به انگلستان سفر کردم و شنیدم که مردم تا چه اندازه مثلا درمورد بعضی از افراد که هیچ شریکی در زندگی ندارند، نگاه انتقادآمیز دارند، تعجب کردم. در ژاپن اما ما به این مرحله هم نرسیدیم. در آنجا هرکسی نمی‌تواند در مورد این مسائل صحبت کند. در واقع من گمان می‌کنم که این صحبت نکردن‌ها، مشکلاتی را ایجاد کرده و حالا این مشکلات در حال روشن شدن است. موضوعاتی که مخفی مانده و کسی حرفی از آنها نمی‌زده است.

* چه چیزی باعث شد که شما به نُرم‌ها در ژاپن تردید کنید؟ یعنی چه شد که از خودتان پرسیدید اصلا «نرمال» یعنی چه؟

از زمان آغاز کتاب اولم، من همواره شروع کردم به نوشتن در مورد زنانی که به عنوان ابنرمال یا غیرطبیعی شناخته می‌شوند. دخترانی که با والدین خود بر سر این موضوع درگیرند و دائما به آنها گفته می‌شود که نرمال زندگی کنید. البته نمی‌دانم این نوشته‌ها به کجا ختم خواهد شد. البته احساس هماهنگی با جامعه از زمانی که من کودک بودم، برایم موضوع بزرگی به شمار می‌آمد. من این احساس را نه تنها در مورد چیزهای بد که در مورد چیزهای خوب هم داشتم.

* شما از زمان کودکی هم می‌نوشتید؟

من همواره رمان‌ها و داستان‌هایی را از زمانی که کودک دبستانی بودم، می‌نوشتم ولی وقتی به دانشگاه آمدم، احساسم به این موضوع را عمیق‌تر کردم. پیش‌تر شخصیت‌های اصلی من توسط جهان پیرامون که همواره مطلق بود، آسیب می‌دیدند. اما حالا من در حال به تصویر کشیدن جهانی هستم که شخصیت‌های اصلی را در بن‌بستی مبهم و سیال قرار می‌دهم. من در یکی از نوشته‌هایم جهانی را به تصویر کشیدم که قوانین آن برخلاف قوانینی است که ما در دنیای واقعی داریم.

* دنیایی با قوانین متفاوت از قوانینی که ما داریم. این از کجا الهام گرفته شده؟

از یک سوال بسیار ساده. به عنوان مثال، داستانی وجود دارد که به انگلیسی هم ترجمه شده و در یک مجله به چاپ رسیده است. این داستان، صحنه‌هایی دارد از بافتن ژاکت با موهای مردگان. من همواره یک سوال ساده ذهنم را درگیر کرده بود و اینکه، چرا عجیب است که از انسان‌ها به عنوان موادی برای ساختن چیزهای دیگر استفاده کنیم؟ استفاده از موهای انسان برای بافتن بهتر از دور ریختن آنهاست. این برای من یک موضوع ساده است.

* چالش‌های شما در مورد این قوانین مربوط به روابط زنان و مردان هم هست؟

اینطور گمان می‌کنم. جنسیت از کودکی برای من یک چیز عذاب‌آور بوده است. برای من خیلی عجیب بود که مرا همیشه مجبور می‌کردند نقش یک زن را در زندگی ایفا کنم. دائما به من می‌گفتند: «تو یک دختری. بنابراین باید بیاموزی که چطور آشپزی کنی یا خانه را تمیز کنی.»

دانلود PDF

کدخبر: ۳۰۴۹۵۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر