کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۱۰۲۱۱
تاریخ خبر:

چرا از هواپیما می‌ترسیم؟

روزنامه هفت صبح، مهدی نیک‌روش | دو کتاب دیگر از فیلسوف محبوب علاقه‌مندان فارسی‌زبان در ایران ترجمه و منتشر شد. آلن دوباتن یکی از متفکران محبوب در ایران است. بسیاری از آثارش در ایران ترجمه شده‌اند و علاقه‌مندان کتاب دست‌کم یکی از آثارش را تورق کرده‌اند؛ «تسلی‌بخشی‌های فلسفه»، «جستارهایی درباره عشق»، «معماری شادمانی» و…. نگاه ویژه دوباتن به جهان و زندگی و روابط انسانی چنان دقیق و جالب توجه بود که کتاب‌های دیگری هم از او ترجمه و مورد استقبال قرار گرفت؛ از جمله «هنر سیر و سفر» و «معماری برای خوشبختی» با ترجمه گلی امامی، «خوشی‌ها و مصائب کار» و «یک هفته در فرودگاه» با ترجمه مهرناز مصباح و… کتاب دیگری که از این متفکر و نویسنده در ایران ترجمه شد کتاب «پروست چگونه می‌تواند زندگی شما را دگرگون کند» با ترجمه گلی امامی بود.

این کتاب، ۹ فصل دارد و نویسنده در هر فصل به بخش‌هایی از زندگی مارسل پروست و کتابش گریز می‌زند و پس از آن راهکارهایی برای زندگی به خواننده ارائه می‌دهد. این فیلسوف سوئیسی-انگلیسی، فلسفه را به زبانی می‌نویسد که مخاطب برای فهم آثارش نیاز به دانش تخصصی نداشته باشد. در واقع تأملاتش درباره مسائل مختلف پیرامون جهان را می‌نویسد و گاهی چنان شیرین و سلیس، تفکراتش را بیان می‌کند که خواننده گمان می‌کند فلسفه به همین سادگی است.

البته باید دقت داشت رویکردهای مختلفی نسبت به نوشتن تأملات و تفکرات در فیلسوفان وجود دارد اما قضیه اینجاست تمام تلاش دوباتن این است که مخاطب علاقه‌مند غیرمتخصص هم راه به فهم آثارش داشته باشد. او دوره دکترای فلسفه را در دانشگاه «هاروارد» برای نوشتن آثار فلسفی به زبان ساده، نیمه‌کاره رها کرده و همین نشان می‌دهد چقدر روی این مؤلفه پایبند است. یکی از فعالیت‌های دوباتن تاسیس «مدرسه زندگی» است.

«مدرسه زندگی» یک موسسه/مدرسه‌ مجازی است که باعث شد آلن دوباتن به خاطر فعالیت‌هایی شامل سخنرانی، انتشار جزوه‌ها و دیگر مراسم، جایزه‌ انجمن سلطنتی بریتانیا را دریافت کرده و عضو این انجمن بشود. او همچنین دست به ساخت برنامه‌های بسیار رادیویی و تلویزیونی نیز زده و تلاش کرده فلسفه را جزئی از زندگی روزمره مردم کند. از این متفکر به‌تازگی دو کتاب «اخبار» و «اضطراب جایگاه اجتماعی» از سوی انتشارات ققنوس چاپ شده است. به همین مناسبت در ادامه بخش‌هایی از گفت‌وگوهای مختلف با دوباتن را گردآوری کرده‌ایم. آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از گفت‌وگوی دوباتن با «گاردین» و مجله «تایم» است.

* چه کتاب‌هایی بیشترین تأثیر را روی شما داشته؟
اگر «بارت» را کشف نکرده بودم، نویسنده‌ای که حالا هستم نمی‌شدم. در دانشگاه میل گُنگی به نوشتن داشتم، اما نمی‌توانستم تصور کنم چطور نویسنده‌ای می‌شوم. بعد با مرد فرانسوی آشنا شدم که به من یاد داد چطور کارهای غیرداستانی بنویسم. «اسطوره‌شناسی‌ها» درباره معمولی‌ترین مسائل ممکن است؛ پودر شست‌وشو، برج ایفل، عاشق شدن، دامن‌های بلند و کوتاه و عکس‌هایی از مادرش. با این حال، او نوعی ذهنیت فلسفی و آموزشی کلاسیک را روی این موضوعات سوار کرده.

کتاب «قبر ناآرام» نوشته سیریل کونولی دیگر چاپ نمی‌شود. این کتاب ترکیبی وسوسه‌کننده از خاطرات، مقاله‌، سفرنامه و آثار دم‌دستی با پاراگراف‌های بی‌ربط است که کونولی در آن نظراتش‌ راجع به زنان، مرگ، اغوا، شیفتگی و ادبیات را بیان کرده. شوپنهاور یک آدم بدبین دیگر است که حس خوشبختی بیشتری به آدم می‌دهد. او در کتاب «مقالات» می‌گوید همه انسان‌ها به راحتی کمال را تصور می‌کنند، اما مشکل اینجاست که نمی‌توان تصور کرد چنین کمالی اتفاق بیفتد. فلسفه بورژوایی مدرن امیدش را به دو فاکتور لازم خوشبختی یعنی عشق و کار، متصل کرده است.

اما در این اطمینان عالی که همه به رضایت دست پیدا می‌کنند، نوعی بی‌رحمی بی‌ملاحظه تنیده شده که می‌گوید این اتفاق هرگز رخ نمی‌دهد. بنابراین بدشانسی‌های شخصی‌، ازدواج‌های ناموفق و آرزوهای محقق‌نشده، به جای این‌که برای ما جنبه‌های شبه‌اجتناب‌ناپذیر زندگی باشند، همچون طلسم روی شانه‌های ما سنگینی می‌کنند. آن‌چه درباره «در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته» اثر مارسل پروست هم تحسین مرا برمی‌انگیزد، این است که این رمان، رمانی شبیه کتاب‌های فلسفی با ریزه‌کاری‌های یک رمان‌نویس نیست.

جست‌وجوی یک نفر برای توقف تلف کردن و قدر دانستن ارزشمندترین دارایی، یعنی وقت است. معنای زندگی همان‌طور که در زیبایی‌شناسی تجربی تعریف می‌شود، چندان در عشق یا موفقیت‌های زندگی به دست نمی‌آید. ما نسخه والا، شفاف و دلسوز واقعیت را در هنر خوب می‌یابیم.

* داستان انتشار «یک هفته در فرودگاه» چه بود؟
فرودگاه هیثرو به دنبال کسی به عنوان «نویسنده مقیم» می‌گشت. آن‌ها از ناشران و کارگزاران نویسنده‌های ساکن لندن پرس‌وجو کرده بودند، من هم اعلام آمادگی کردم، نامه‌ای بلند بالا و تاثیرگذار نوشتم و آن‌ها نیز من را انتخاب کردند. من عاشق این کار بودم چون فرودگاه را خیلی دوست دارم، اما فرودگاه از آن مکان‌هایی است که سخت می‌توان راجع به آن نوشت. پر از مسائل امنیتی و قوانین سفت و سخت. اما برای نوشتن این کتاب اجازه داشتم هر جا می‌خواهم سرک بکشم. این اتفاق برای من تحقق یک رویا بود.

* آیا این اتفاق‌ها سبب نشده‌ کمی تامل کنید، چرا که شرکتی بزرگ شما را استخدام کرد تا درباره کارش قلم بزنید؟
من نگران نبودم. چرا که فرودگاه حقوقی معمولی به من داد و قرارداد هم یک ماهه بود. با این همه اگر قرار بود به خاطر این شرکت مسئولیت‌هایم در قبال خوانندگانم را زیر پا بگذارم، دیوانه می‌شدم. مسئله کاملا برایم مالی بود. به لحاظ زیبایی‌شناسی اصلا برایم مطرح نبود که فرودگاه از کار من راضی باشد یا نه.

آن‌ها هم در مقابل چنین خواسته‌ای نداشتند. همه می‌دانستیم که اگر قرار است کاری انجام شود تنها منوط به این است که من، من باقی بمانم و همه به این احترام می‌گذاشتند. مشکل فرودگاه‌ها این است که ما تنها زمانی به آنجا می‌رویم که می‌خواهیم سوار هواپیما شویم و همیشه پیدا کردن گیت و دیگر مسائل آن‌قدر سخت است که از دقت و نظر در پیرامون خود منصرف می‌شویم. با این همه تمام فرودگاه‌ها ارزش این را دارند که یک بار دیگر به آن‌ها نگاه کنیم، این مکان‌ها مراکز تخیلی جهان مدرن هستند. مدرنیته که تنها به شکل انتزاعی در رسانه‌ها با آن برخورد داریم، به شکل عینی در این مکان‌ها پیدا می‌شوند. شما در اینجا جهانی شدن، تخریب محیط زیست، مصرف‌گرایی و
از هم پاشی نهاد خانواده را می‌بینید؛ مدرنیته در اوج خودش در اینجا جریان دارد.

* به نظر می‌رسد که فرودگاه برای شما هم به عنوان حامل فیزیکی مسافران اهمیت داشته و هم به عنوان چشم‌اندازی استعاری از امکانات.
فرودگاه‌ها به ما این امکان را می‌دهند تا به راه‌های دیگر نیز فکر کنیم. به ما اجازه می‌دهند تا فکر کنیم همین حالا که ساعت یک ظهر است یا سه ‌صبح است، در یک نقطه دیگر از جهان اتفاقاتی در حال افتادن است. سبب می‌شوند تا فکر کنیم جهان از آنچه پیرامون ماست بزرگ‌تر است، جهانی هست که برای‌مان غریب و ناشناخته است، هیجان‌انگیزتر است، گوناگونی در آن بسیار بیشتر از زمانی است که ما در خانه و شهر خود نشسته‌ایم و با کسالت و روتین زندگی هرروزه سر می‌کنیم.

* اما برخی ممکن است بگویند که سیالیت یک جامعه مدرن استحکام روابط را سست می‌کند.
فرودگاه‌ها حقیقتا به شما نشان می‌دهند که چقدر احساس و عاطفه در جهان وجود دارد. فرودگاه ما را به مفهومی عظیم نزدیک می‌کند، یعنی نزدیک بودن مرگ و همین اتفاق و هوشیاری یا نیمه هوشیاری ما نسبت به مفهوم مرگ سبب می‌شود برای دقایقی یک جور دیگر فکر کنیم و بیشتر عشق بورزیم. ما از روتین‌های هرروزه جدا می‌شویم، به نزدیکی مرگ فکر می‌کنیم و مشتاق دیدن مردم در نقاط دیگر جهان هستیم. کسانی که سال‌های سال است ازدواج کرده‌اند و زندگی بدون عشقی را از سر می‌گذرانند، ممکن است در فرودگاه یک جمله عاشقانه به همسرشان بگویند. احتمال سقوط هواپیما چیزی است که بدترین زناشویی‌ها را نیز نجات می‌دهد.

* در تمام کتاب شما پرسش‌هایی درباب ضعف و بیماری، مرگ و اضطراب‌های مربوط به حیات و زندگی را پیش کشیده‌اید.
زمانی که پرواز می‌کنیم، همه ما به صورت ناخودآگاه به خدا فکر می‌کنیم. ما در آسمان‌ها هستیم؛ جایی که از کودکی آموخته‌ایم مکان اوست، اما اگر یک موتور از کار بیفتد، یک بال از بدنه هواپیما جدا شود، همگی اسیر شعله‌های آتش شده و خاکستر می‌شویم. درباره‌اش حرف نمی‌زنیم، اما برای ذهن ما غیر ممکن است که چنین ایده‌ای را در هیچ‌ کجای بخش پردازش عصبی‌اش نگنجاند. به همین خاطر است که ما در فرودگاه خرید می‌کنیم. فروشگاه‌های بی‌مالیات فرودگاه‌ها مکانی هستند تا غم ما به خاطر شکنندگی و کوتاهی حیات را تسکین دهند.

* شما درباره تسلی‌بخش‌های دیگر نوشته‌اید: پروست، فلسفه، لذت کار کردن و… این یکی به آن‌های دیگر چه ارتباطی دارد؟
من همواره علاقه‌منده بوده‌ام تا با سوالات مهم به زندگی هر روزه بپردازم. حس می‌کردم که در این کتاب نیز چنین کاری می‌کنم، یک فرودگاه را در نظر بگیری و بعد با سوالاتی درباره زندگی، دوستی، کار، مسائل اجتماعی، پول، طبقه و ملیت به سراغ آن بروی. تمامی این بحث‌ها در این کتاب آمده، البته نه به گونه‌ای که خواننده اذیت شود.

* چقدر از گزارش‌ها استفاده کردید؟
کل کتاب گزارش است. اما سعی کردم آن را مخفی کنم، دلم نمی‌خواست کل کتاب شرح صحنه‌ها باشد. ترجیح می‌دادم تنها مواد خامی که جمع کرده بودم را در اختیار خواننده قرار دهم.

* زمانی که در هیثرو بودید چقدر می‌نوشتید؟ آیا کتاب را در همان مدتی که در فرودگاه بودید نوشتید؟
نه بیشتر کتاب را شب‌ها در اتاق هتلی چسبیده به هیثرو نوشتم.

* آیا اقامت در فرودگاه در نوشتن شما تاثیری داشت؟ نوشتن کتابی که در زمانی حقیقی روی می‌دهد چه مشکلات و چالش‌هایی داشت؟
نوشتن با توجه به مدت زمان محدودی که قرارداد در اختیار تو گذاشته بسیار سخت است (سه هفته)، البته مزایای خودش را هم دارد. گویی من را از تمام اضطراب‌هایم نجات داد. می‌دانستم تمام کردن کتاب برایم دستاوردی است. به جاودانگی و غیره فکر نمی‌کردم، وقتی زمان کم داری، کارهای بیشتری انجام می‌دهی.

شما این پروژه را «دعوتی همگانی از مسافران ترمینال تا پیرامون خود را با دقت و تخیل بیشتری مشاهده کنند و به احساساتی که فرودگاه در آنها زنده می‌کند، بهای بیشتری دهند» خوانده‌اید. خواست اساسی من این بوده که سبب شوم مسافران فکر کنند که فرودگاه جای فوق‌العاده‌ای‌ است. می‌خواستم کنجکاوی برای این مکان‌ها را قانونی کنم. این کاری است که هنر می‌تواند آن را انجام دهد.

* شما در کتاب نوشته‌اید «زمانی وجود داشت برای رسیدن». اما حالا زمان بسیار اندک و فشرده است، ماندن معنایی ندارد.
فرودگاه‌ها تنها و تنها به خاطر بی‌صبری ما به وجود آمده‌اند. اگر این گونه نبود همان بندرها کافی بود. این گفته به این معنی است که اغلب بهترین کاری که در فرودگاه می‌توان انجام داد رفتن به هرجایی نیست، بلکه در نظر گرفتن این امکان است که شاید شخص به جایی می‌رود. بخش خروج فرودگاه‌ها ما را در معرض راه‌ حل‌های دیگر قرار می‌دهد. سبب می‌شوند فکر کنیم همین حالا در این جهان بزرگ، در گوشه دیگری که خیلی از ما دور است، چیزی در انتظار ماست و اتفاقاتی در حال وقوع است.

کدخبر: ۳۱۰۲۱۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر