وقتی ناصرالدین شاه آنفلوآنزا گرفت
روزنامه هفت صبح، مصطفی آرانی | پنج خرده روایت تاریخی از شیوع بیماریها در کشور. اپیدمی کرونا، نخستین مورد از اپیدمی در ایران نیست هر چند که باید امیدوار بود آخرین نمونه از این دست باشد. در این شرایط بد نیست که در این روز آخر هفته، نگاهی داشته باشیم به چند خرده روایت از شیوع برخی بیماریهای واگیردار در سالهای نسبتا دور.
* یک: داستان وبا در دوره قاجار: وبا از مهلکترین بیماریهای شایع دوره قاجار محسوب میشود که تلفات ویرانگری در تمام سنین به ویژه کودکان و سالمندان بر جا گذاشت. گزارشهایی از تلفات دوازده هزار نفری فقط در شهر تهران به سال ۱۸۴۷م در دست است که یک پسر هفت ساله، یک دختر و دو همسر محمدشاه قاجار را نیز شامل میشد.
در سالهای ۱۸۵۲ و ۱۸۵۳ نیز وبای همهگیر و در سال ۱۸۹۸ وبای در خراسان گزارش شده است. در سال ۱۳۰۹ شیوع مجدد وبا از هرات، به سمت مرزهای ایران گزارش شده است. این همهگیری تنها در شهر مشهد حدود بیست هزار نفر تلفات برجا گذاشت و پس از آن به تهران نیز شیوع پیدا کرد.
میرزا عیسی وزیر از جمله هفتاد هزار نفری بود که در اثر شیوع وبا در سال ۱۳۱۰ قمری جان باختند. گستردگی وبا به حدی بود که طبق یادداشتهای روزانه فریادالملک همدانی، بسیاری از جنازهها در معابر عمومی و در کنار قبرستانها بر جا ماندند به طوری که طعمه حیوانات میشد. عفتالدوله خواهر ناصرالدینشاه و عفتالسلطنه، همسر شاه نیز در این وبا جان باختند و گزارشها حاکی از این بود که در این وبا، بازار دعا و طلسمنویسان به شدت گرم بوده است.
* دو: از طاعون تا آبله: طاعون نیز از جمله بیماریهایی بود که مرگ و میر روزانه صدها نفر را در پی داشت. در دهه ابتدایی سده ۱۴قمری،گزارشهای فراوانی از شیوع «مالاریا» برجامانده است که از مرگ و میر فراوان - به ویژه اطفال و سالمندان - خبر میدهد. عمده تلفات بیماریهای همه گیر بر اساس گزارشهای رسمی در عهد قاجار، اطفال و کودکان بودند چنانکه در همهگیری طاعون مابین سالهای ۱۹۰۹ - ۱۹۹۹ میلادی در بوشهر، حدود ۴۰ درصد از میزان کل تلفات را کودکان شامل میشدند. همچنین از جمله دیگر بیماریهای شایع که در بسیاری از موارد، سبب مرگ و میر کودکان و نوجوانان میشد بیماری «دیفتری» و «ابله» بود. البته در ابتدای دوران قاجار و در عصر عباس میرزا، برنامهای برای واکسیناسیون آبله تعیین شد اما متأسفانه مخالفت عمومی - عمدتا مذهبی یا از روی خرافات - سبب شد که برنامه واکسیناسیون کودکان در روستاها متوقف شود.
* سه: وقتی ناصرالدین شاه، آنفلوآنزا گرفت: ابوالحسن بزرگ امید در خاطرات خود مینویسد: مرض آنفلوآنزا در تهران بروز کرد و عده زیادی از مردم را مبتلا، و اغلب را کشت؛ شکوهالسلطنه مادر مظفرالدین شاه و میرزا یحیی خان مشیرالدوله به این مرض فوت کردند؛ ناصرالدین شاه در دوشانتپه مبتلا شد. ولی به خیر گذشت.»
* چهار: لهستانیهای مهاجر، انواع بیماریهای واگیردار را به ایران آوردند. به گزارش وزارت بهداری که در تاریخ ۶اردیبهشت۱۳۲۱ از اردوگاه دوشان تپه تهیه شده است؛ تعداد بیماران معاینه شده از میان مهاجران لهستانی که به خاطر جنگ جهانی دوم به ایران آمدند؛ ۹۳۰ نفر بودند که از این تعداد ۱۳ نفر مرخص شده، ۱۳ نفر فوت نموده و ۵۲ نفر جدید الورود بودند. از کل بیماران ۵۲۵ نفر زن و ۴۳۲ نفر بچه بودند. از این میان، ۵۷۶ نفر به بیماریهای مسری و ۳۸۱ نفر به بیماریهای غیر مسری مبتلا بودند. انواع بیماریهای مسری و تعداد مبتلایان به آنها عبارت بودند از: تیفوس ۴۱۹ نفر، تیفوئید ۱۷ نفر، مخملک ۲۸ نفر، سرخچه ۲۹ نفر، اوریون ۲۰ نفر، اسهال خونی ۲۵ نفر، و سل ۳۸ نفر.
* پنج: وقتی واکسن، بهانه حذف مخالف سیاسی شد؛ سایت موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در مطلبی نوشته است: مایهکوبی به معنای تزریق واکسن برای پیشگیری از بیماریهاست. این شیوه به سبکی سنتی مدتها در ایران متداول بود، اما به شکل مدرن خود از دوره قاجار و بهویژه با تلاشهای امیرکبیر برای ریشهکن کردن بیماریهای واگیردار رواج یافت.
مایهکوبی بهویژه برای درمان آبله که نامش در دل ایرانیان وحشت میانداخت، بهکار گرفته میشد، اما در دوران سلطنت پهلوی اول، مایهکوبی از بار معنایی مثبت خود تهی و به نامی دهشتناک در میان ایرانیان بهویژه فعالان سیاسی تبدیل شد…شهربانی رضاخان با دستگیری و اعدام شـخصیتهای مهم سـیاسی چـون آیتالله سیدحسن مدرس، نصرتالدوله، تیمورتاش، سردار اسعد، فرخی یزدی، دکتر ارانی ــ که در زندان شهربانی به نام کسالت و در اصل به شیوه مایهکوبی و با تزریق آمپول هوای پزشک احمدی طبیب زندان جان باخت ــ یا انداختن شپش تیفوس به جان آنها به حیات افراد خاتمه میداد.
این نهاد با اقداماتی اینچنینی، چنان وحشتی در دل همه انداخته بود که از آزادی عقیده و انتظار امنیت جان و مال دست برداشته بودند. کارکردی که استفاده از این روش برای رژیم داشت در واقع همین بود تا صداهای مخالف بیصدا خاموش شود، اما طبیعتا نهاد سلطنت به تنهایی قادر به انجام دادن این کار نبود. افرادی مانند سرهنگ درگاهی، رکنالدین مختاری و پزشک احمدی در این دستگاهها نقشی بیبدیل یافتند.در نگارش این مطلب از یک مطلب سایت انتخاب، مقاله کاظم خدادوست و دیگران در مجله طب سنتی اسلام و ایران، شماره اول سال هشتم و مقاله علیرضا و سید علی کریمی در شماره ۹ مجله تاریخ معاصر ایران استفاده شده است.