مهندسین و لباس شخصیها
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | درباره سه فیلم مهم و یک شائبه آزارنده.
* یک: این شائبه مهندسی شدن هرچیز و هر اتفاقی مثل خوره به جانمان افتاده است. تقصیر سیاستمدارانی است که میخواهند در هر اتفاق عادی و در روند هرچیز معمولی دست ببرند. حتی سنگ نوشته مزار سپهبد شهید ایران هم دستمایه این دوراندیشیهای سطح پایین میشود. وقتی به لیست فیلمهای باقی مانده در رقابت آرای مردمی نگاه میکنم همین احساس دوباره در وجودم پیدا میشود. وقتی خروج حاتمیکیا از لیست خارج شده نمیتوانم حیرتم را پنهان کنم.
حاتمیکیا همیشه از پرطرفدارترین فیلمسازان ایران بوده و خروج هم حداقل در قیاس با فیلمهایی که حاتمیکیا در دهه ۹۰ ساخته فیلمی قابل توجه است. مفهوم اعتراضی فیلم هم با شرایط ملتهب جامعه همراه است. با یک قریبیان درجه یک. اما تم ضد دولتی فیلم این شائبه را ایجاد میکند که نکند خدای ناکرده پای مهندسی آرا برای ایجاد یک ویترین «متعادل » در میان است؟
* دو: فیلم کشتارگاه ساخته عباس امینی فیلم درخشانی بود. فیلمیکه به سیاق کارهای متاخر کلر دنی، وقت را برای ارائه منطق داستانی و معرفی کلاسیک شخصیتها تلف نمیکرد. اطلاعات در لابهلای کنشها به تماشاگر منتقل میشد و نه قبل از آن. شخصیتها هم آن چیزی بودند که عمل میکردند. اما خب این شیوه مشکلی است و برای همین در انتها نقشی که امیرحسین فتحی ایفا میکرد برای تماشاگر گنگ مانده بود.
یک مطالبهگر در نزد پدر، یک مباشر سازشکار در نزد مالک کشتارگاه(مانی حقیقی). یک دلباخته متعهد در تقابل اسرا نقشی که توسط باران کوثری ایفا میشد. اما در نهایت کشتارگاه فیلمیدیدنی و جذاب بود که کارگردانش برای دوام آوردن در سینمای حرفهای ایران باید شخصیتهای جذابتر و موقعیتهای پیچیدهتری را بچیند.
* سه: لباس شخصی داستان یکی از عجیبترین و پیچیدهترین پروندههای سالهای ابتدای انقلاب است. دستگیری اعضای حزب توده به جرم جاسوسی برای شوروی و سپس ارائه این اطلاعات به عراق که آن سالها متحد شوروی بود. در این میان شائبه تلاش برای کودتا هم به وسط کشیده میشود و در نهایت جمهوری اسلامی با سرشناسترین زندانیهای سیاسی خود مواجه میشود: کیانوری،احسان طبری، عمویی و البته ناخدا امیرفضلی فرمانده نیروی دریایی دوران جنگ.
این پرونده پیچیده در لباس شخصی به تصویر کشیده شده است. کارگردان سه سال صرف تحقیق کرده است. حاصل یک تریلر سیاسی است بدون هیچ بازیگر مهمی و بر طبق مستندات ثبت شده. فیلم در به تصویر کشیدن این اسناد به نظر میرسد ملاحظات مهدویان در ماجرای نیمروز را نداشته باشد. استفاده از یک ساواکی سابق و اشاره به ضرب و شتم زندانیها توسط یک بازجوی روحانی از خط شکنیهای ربیعی در اولین فیلم بلندش است.
فیلمساز در ترسیم تهران قدیم موفق عمل میکند. حتی موفقتر از سیانور و ماجرای نیمروز. فیلم یک پرونده خاک خورده را به سینما برمیگرداند ومیتواند منشا بحثها و جدلهای متعدد و متفاوتی در این زمینه باشد. لباسشخصی اما نمیتواند قهرمان خودرا برای تماشاگر دلچسب جلوهگر کند. آن ترکیب جادویی واقعیت و چاشنی درام در لباس شخصی غایب است اما با همین امتیازات فعلی هم لباس شخصی میتوانست در سودای سیمرغ رقابت کند.
* چهار: خوب بد جلف لطمهاش را از خط داستانی و موقعیت گیج کنندهاش میخورد و تلاشش برای جا انداختن این موقعیت برای تماشاگر و در عین حال خندهدار بودن. بازیگران فیلم سنگ تمام میگذارند اما وقتی پای کیک زرد و سیا و ترامپ و طالبان در ماجرایی وسط تهران باز میشود سخت است همه چیز را منطقی و باورپذیر جلوه داد. خوب بد جلف دلیلی برای شرکت در جشنواره نداشت و ته ذهنمان فکر میکنیم نکند این فیلم خندهدار پیمان قاسمخانی برای جور شدن ویترین جشنواره به ترکیب اضافه شده باشد!