کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۶۳۰۰۵
تاریخ خبر:

مجمع رستم‌ها و سیاوش‌ها و اسفندیارها در زمین چمن

روزنامه هفت صبح، تیمور مستور | فوتبال ایران پر است از افسانه. پر از حماسه‌سرایی‌هایی درباره بازیکنان قدیمی و توانایی‌های شگفت‌انگیزشان. نوعی خود بزرگ‌بینی که حاصل بیزنس موفق این ورزش در داخل و جذب صدها هزار طرفدار دو آتیشه فوتبال و همین‌طور بازی‌های دوستانه‌ای که مقابل تیم‌های خسته اروپایی برگزار می‌کردند و نویسندگانی که با ولع از برتری ایرانی‌ها مقابل ستاره‌های بزرگ جهان می‌نوشتند. یکی از این افسانه‌ها که با زیرفرهنگ قدرت مردانه و پهلوانی در ایران عجین شد، قدرت شوت‌زنی بازیکنان بوده است.

در فرهنگ عمومی ما بازیکنانی داشته‌ایم که با شوت‌هایشان تیرهای دروازه را از جا کنده‌اند، دروازه‌بان‌ها را راهی بیمارستان‌ کرده‌اند و تورهای دروازه را بارها و بارها شکافته‌اند. شوتزن‌هایی که روی کفش‌هایشان روبان‌های قرمز به‌عنوان علامت‌های خطر می‌بستند و دروازه‌بان‌هایی که ترجیح می‌دادند برای حفظ جان خود از خیر گرفتن این توپ‌ها بگذرند. حتی قدرتمندترین شوتزن‌های تاریخ فوتبال جهان (مثل پوشکاش) از چنین افسانه‌هایی محروم بوده‌اند.

در ایران یک فوتبالیست هم برای ورود به دل فرهنگ عمومی باید از قدرتی رستم‌وار برخوردار می‌بود. اولین کسی که دارای چنین شهرتی می‌شود عبدالله سعیدایی مشهور به عبدالله شوتی است. او و عباس تنیده‌گر (عباس سیاه) نخستین ستاره‌های تاریخ فوتبال ایران در دهه ۱۰شمسی یعنی دوران رضاشاه محسوب می‌شوند. نقل است که «در یک مسابقه دوستانه چنان شوتی می‌زند که تور دروازه پاره می‌شود. در یک مسابقه، چنان شوتی زد که دفاع تیم مقابل را به‌خاطر آسیب شدید روده، که منجر به ورم شدید روده شده بود، به بیمارستان می‌برند.

یک‌بار هم، چنان شوتی زده بود که پس از برخورد با تیر دروازه، دروازه کنده شده و روی سر گلر می‌افتد. از آن به‌بعد به پای چپش روبان قرمز که معنای خطر را می‌داد، می‌بست… نقل است که یک‌بار هم چنان شوتی زده بود که هم گلر و هم توپ هر دو را به دروازه فرستاده بود. به دروازه‌بان‌ها دستور داده شده بود که فقط شوت‌های این بشر را مشت کنند، و هرگز سعی نکنند توپ را به‌طور کامل مهار کنند؛ چرا‌که در بازی با یک تیم، وقتی دروازه‌بان حریف به‌طور کامل سعی در مهار توپش داشت، دچار شکستگی دنده شد…

و بلافاصله با برانکارد بردنش به بیمارستان.» سعیدایی متولد ۱۲۹۰ بود و در سال ۱۳۵۳ درگذشت. اما در همهمه مستولی بر تاریخ‌نگاری فوتبال ایران، برخی از این افسانه‌های منتسب به او به شکلی اتوماتیک نصیب عبدالله ساعدی، وینگر دهه چهل فوتبال ایران شده است که بیست سال از سعیدایی کوچکتر بود. او هم بازیکن تیم ملی بود اما در شوتزنی مهارت خارق‌العاده‌ای نداشت. شباهت اسم او با سعیدایی به‌خصوص در نوشتار انگلیسی، او را در برخی خاطره‌نگاری‌ها دارای شوت‌های وحشتناکی کرده است. ساعدی خلبان بود و در سال ۱۳۵۵ در سن ۳۹‌سالگی در یک سانحه هوایی می‌میرد.

بیوک جدیکار هم صاحب این شهرت عجیب می‌شود. او مطمئنا به همراه امیرمسعود برومند مهم‌ترین ستاره دهه سی ایران است اما آوازه شوت‌هایش را از سال‌ها قبل شروع کرده بودند. در مورد قدرت شوت‌های پای چپ او افسانه‌های زیادی در فرهنگ عمومی فوتبال ایران وجود دارد و دروازه‌بان‌هایی که عازم بیمارستان شده‌اند. درباره او نقل است که: «شوت‌های پای چپش ویرانگر بودند و به چپ طلایی معروف بود. می‌گفتند پای راستش به دستور شخص شاه قفل شده تا کسی آسیبی نبیند!» در مورد جدیکار می‌گفتند که در احیای فوتبال ایتالیا در دهه چهل میلادی و سال‌های پس از جنگ، رم و لاتزیو و تورینو خواستار جدیکار بوده‌اند.

واقعیت است یا یکی دیگر از افسانه‌های فوتبال ما؟ در مورد آقاحسینی، دروازه‌بان دلاور ایران در بازی‌های آسیایی دهلی در سال ۱۹۵۱ یا ۱۳۳۰ خودمان هم تاریخ با افسانه‌ها مخلوط شده است. در آن بازی‌ها ایران به مقام نایب‌قهرمانی می‌رسد اما در مجموع فقط با سه تیم روبه‌رو می‌شود. برمه، ژاپن و هند. و این را هم در نظر داشته باشید که این بازی‌ها در دو وقت سی دقیقه‌ای برگزار می‌شده است. حماسه‌ها و افسانه‌ها مربوط به بازی با ژاپن است.

ایران بازی اول را با رشادت آقاحسینی بدون گل تمام می‌کند و در بازی تکراری ایران سه بر دو پیروز می‌شود و اینجا هم آقاحسینی یک پنالتی می‌گیرد و یک مصدومیت سنگین کمر هم نصیبش می‌شود و البته در فینال با یک گل مقابل تیم میزبان شکست می‌خوریم اما بازهم روایت‌هایی شگفت‌انگیز از رشادت آقا‌حسینی وجود دارد. در واقع در این داستان‌ها باز هم آنچه در خط اول قرار می‌گیرد نه الزاما مهارت‌های آقاحسینی به‌عنوان یک دروازه‌بان که جنگندگی، شجاعت، انکار درد، فداکاری و رشادت اوست. اینجا باز هم یک دروازه‌بان خوب انگار سر از شاهنامه فردوسی درمی‌آورد. اسفندیار یک چشم.

بعدها وقتی او در بازی شاهین با تهران‌جوان چشمش به‌خاطر لگد ناخواسته بازیکن حریف مصدوم می‌شود، این افسانه‌ها دوباره اوج می‌گیرند و روایتی است از خونریزی چشمش وسط میدان و دو روز بیهوشی در بیمارستان و… بعدها هم ادامه دروازه‌بانی با یک چشم باندپیچی شده و… چقدر این داستان‌ها با افسانه مخلوط شده‌اند؟ نمی‌دانیم.

این روایت‌ها را با یک داستان طنزآمیز تمام کنیم: در سال ۱۳۴۵، تیم پاس به فینال جام حذفی می‌رسد و با دارایی روبه‌رو می‌شود. بیماری دروازه‌بان اصلی موجب می‌شود تا حشمت مهاجرانی که سابقه دروازه‌بانی داشته درون دروازه پاس بایستد. بازی شروع می‌شود. تا دقیقه ۸۵ حتی یک توپ خطرناک به سمت حشمت‌خان نمی‌آید، به‌عبارت دیگر، در آن سوی میدان اما درخشش عزیز‌اصلی درون دروازه دارایی، خیره‌کننده است…

در دقیقه ۸۵، تک‌حمله خطرناک دارایی شکل می‌گیرد. شوت عالی جلال طالبی به تیر دروازه پاس می‌خورد و به اوت می‌رود. در همین حین هم حشمت یک شیرجه نمایشی می‌رود، توپ نه به دستش می‌خورد نه به بدنش. اما به‌خاطر خطای چشم، تماشاگران فکر می‌کنند که حشمت با شیرجه عالی این توپ را دفع کرده!

خلاصه دردسرتان ندهم، حشمت می‌بیند که هزاران تماشاگر بلند می‌شوند و او را تشویق می‌کنند اما داور ضربه دروازه را نشان می‌دهد، حشمت‌خان سراسیمه دنبال داور می‌دود و می‌گوید که باباجان چه اوتی؟ توپ به دست‌های من خورد و کرنر شده! داور هم در نهایت کوتاه می‌آید. خلاصه بازیکن دارایی ضربه کرنر را می‌زند و آقا جلال هم با یک ضربه سر گل پیروزی دارایی را! و دارایی با یک حمله قهرمان جام می‌شود.

کدخبر: ۴۶۳۰۰۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر