روایتی از دوئل زیباکلام و معتضد برسر رضاشاه
روزنامه هفت صبح | پنجشنبه، در یک برنامه تلویزیونی با مجریگری بهروز افخمی قرار بود یک میزگرد درباره نقش قدرتهای خارجی در طول حکومت رضاخان برگزار شود. یک طرف میز صادق زیباکلام نشسته بود که همیشه در کتابها و کلاسهای دانشگاهی خود تفسیر مثبتی از سازندگیهای دوران حکومت رضاخان نقل میکند.
آنطرف میز هم خسرو معتضد حضور داشت که نگرش تاریخی او درست مقابل زیباکلام جا میگرفت. اگر همه مناقشات، اتهامها، توهینها و دعواهای این دو نفر را از این برنامه کم کنیم، شاید آن دو مجموعا پنج دقیقه درباره رضاشاه صحبت کردند. زیباکلام بارها گفت که خسرو معتضد «دروغگو»، «تاریخدان حکومتی» و «خائن» است. معتضد هم بارها همین حرفها را به او برگرداند و زیباکلام را متهم به عوامفریبی و ناآگاهی از تاریخ (یا به قول خودش پیاده بودن از تاریخ) کرد.
*** ماجرا چه بود؟
* یک: مجری برنامه قبلِ انقلاب، قصد داشت که مناظره با این سوال شروع شود: آیا رضاخان ایدئولوژی یا یک مجموعه منسجم فکری داشته است؟ معتضد در جواب این سوال گفت که رضاخان به گذشتگان تاریخ علاقه داشته، اما ایدئولوژی خاصی نداشته است. برخلاف او زیباکلام میگفت که با اندکی تسامح میتوانیم بگوییم ایدئولوژی رضاشاه برقراری ناسیونالیسم ایرانی بوده است. او برای اینکه این را اثبات کند، سه دلیل آورد: اول بهخاطر اینکه رضاخان با خارجیها ضدیت داشته است.
در ۱۶ سال پادشاهی، هیچ رهبر خارجی به ایران نمیآید و همچنین سوئدیها و انگلیسیها را از ارتش بیرون کرده تا نیروهای نظامی ما فقط شامل ایرانیها شود. دوم اینکه او علاقهمند به ایجاد یکسانسازی و وحدت در کشور بوده است. «مثلا اگر به او میگفتند در آذربایجان با زبان ترکی آموزش داده شود، قبول نمیکرد. سختگیرترین نیروهای ارتش را میفرستاد کردستان تا کردها را کنترل کنند و اگر کارمندی در تبریز ترکی حرف میزد جریمه میشد.»
سوم اینکه به دنبال احیای ایران قبل از اسلام در اواخر دوره خودش بود. معتضد در ادامه توضیحات زیباکلام گفت که نمیشود بگوییم یک سال بخصوص رضاخان یکدفعه به گذشته علاقهمند شده است. او گفت: «اصلا میهندوستی در خون ماست (و این چیز ویژهای در رضاخان نبوده). من گاهی در تلویزیون گریه میکنم. بدم هم میآید از این کار، اما دست خودم نیست.» زیباکلام در جواب به او متعجبانه گفت: «شما یک ملت را نام ببر که به وطنش علاقه ندارد.» مجادله این دو نفر آرامآرام از همینجا شروع شد.
* دو: مجری میان مناظره از معتضد پرسید که قحطی دوم چه زمانی اتفاق افتاد؟ معتضد جواب داد که قحطی دوم همزمان با انتشار تیفوس در سال ۱۳۲۱ رخ داد. زیباکلام که تمام مدت خیره به معتضد نگاه میکرد، وسط حرف او پرید و با فعل دومشخص مفرد به او گفت: «نه این رو هم بگو زمان رضاشاه بوده. کملطفی داری میکنی. حیف است. قحطی سال ۱۳۲۱ را هم بگو رضاشاه کرده است. اصلا زلزلهها را هم رضاشاه راه انداخت.»
معتضد بعد از ارجاع به کتاب وزیر امور خارجه رضاخان، رو به افخمی کرد و با دستی که زیباکلام را نشانه گرفته بود، گفت: «بفرما. دیدید گفتم. پوپولیست است.» زیباکلام در جواب گفت: «اگر کتابی در مدح رضاشاه باشد، مردش هستی که آن را بخوانی؟» آنوقت یکدفعه صداها بالاتر رفت و مناظره به یک دعوای دونفره تبدیل شد. معتضد گفت که در مدح رضاشاه هم حاضر است کتاب بخواند، اما زیباکلام با صدای بلند جواب داد: «دروغ میگویی، به خدا دروغ میگویی. به علی دروغ میگویی.»
* سوم: ستیز و جدال سوم بین این دو نویسنده همچنان ادامه داشت. معتضد معتقد بود او فقط روایتگر تاریخ است، اما زیباکلام او را متهم به نقل اتفاقهای جعلی تاریخی میکرد که مورد تایید نظام سیاسی کنونی باشد. معتضد هم در جواب گفت: «خدا پدر این حکومت را بیامرزد. شما دو جلسه است که دارید فقط مدح و سنای رضاشاه را میگویید و آنها هم پخش میکنند». هر دو تاریخدان اینبار یکدیگر را متهم به عوامفریبی میکردند. معتضد میگفت که زمان رضاشاه در ایران چهار روزنامه وجود داشته، اما همزمان با آن، در ترکیه ۸۰۰ روزنامه منتشر شده است.
او اعتقاد داشت که زیباکلام به اندازه کافی درباره رضاشاه مطالعه نداشته و به او گفت: «من به شما توصیه میکنم این تعداد کتابها را درباره رضاشاه بخوانید. شما کتاب سپیدهدم در آبادان را نخواندی، بعد هم میخواهی درباره رضاشاه کتاب بنویسی؟» زیباکلام هم برافروخته جواب داد که بله مینویسم. اشاره آنها به کتاب رضاشاه زیباکلام بود که در وزارت ارشاد ایران مجوز انتشار نگرفته و خارج از ایران منتشر شده است.
* چهار: معتضد دوباره بخش دیگری را از روی یک کتاب که نقلقول پزشکی درباره وضعیت نابسامان و فقر مردم در دوره رضاشاه بود، روخوانی کرد. زیباکلام بار دیگر برای تمسخر گفت: «آن جملهاش را هم نقل کنید که همه این محرومیتها در دوره رضاشاه رخ داده.» معتضد دوباره جواب داد: «شما بحث جدی را به شوخی تبدیل میکنید. دارم میگویم چرا سیاستمدارانی اطراف آن شاه نداشتیم که ایران اشغال نشود؟ شما کتاب تهران دموکرات دکتر مصطفوی را بخوانید، میبینید که تمام کشورهای دنیا آن زمان در تهران راه میرفتند و توی سر پاسبان میزدند. خارجیها کلانتری ما را آتش میزدند.»
زیباکلام هم بین هر جمله به تمسخر تکرار میکرد: «بله مقصر هم رضاشاه بود. چون نوکر انگلیس بوده و سیاست نداشته.» او به یکباره جدی شد و رو به مجری ادامه داد: «دروغ و خیانت از این بزرگتر نمیشود که بگویید شهریور ۱۳۲۰ به واسطه سیاستهای رضاشاه انگلیسیها توانستند به کشور حمله کنند، اما در جریان ملی شدن نفت اگر انگلیسیها حمله نکردند، بهخاطر سیاستهای مصدق بوده است.»
معتضد اینبار از زیباکلام خواست که نزاکت را رعایت کند، اما خودش در جواب به او گفت: «اگر نزاکت را رعایت نکنید من هم ناچارم دهانم را باز کنم. شما به من گفتید خائن و دروغگو. هر دو اینها به خود شما برمیگردد. شما تاریخ نمیدانید دوست عزیز. شما پیادهای در تاریخ. اطلاعاتتان کم است. شما اینقدر به حکومت پهلوی علاقه داشتید، پس چرا رفتید در دانشگاه تحصن کردید؟» زیباکلام هم در جواب گفت: «من تاریخ میدانم، اما تاریخ حکومتی را نمیدانم. بحث علاقه من به پهلوی نیست، بحث این است که شما دروغ میگویید.»
* پنج: بعد از مکالمه مفصلی که زیباکلام درباره ارتش مدرن در ایران و ریشههای شکلگیری آن از دوره عباسمیرزا داشت، دوباره مناقشه آنها با هم بالا گرفت. اینبار معتضد با مشت محکم روی میز میکوبید و با صدای بلندتری فریاد میزد که «تو دروغ میگویی.» افخمی هم میخندید و میگفت: «دعوای جدیدی شروع شد.» مجموع این مجادله از اول برنامه تا ۴۰ دقیقه بعد ادامه داشت و بدون نقل اطلاعات تاریخی زیادی به انتها رسید. هر دو محقق هم قرار شد که جلسه بعد گفتوگو درباره رضاخان را ادامه دهند.