کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۱۴۳۸۸
تاریخ خبر:

قتل، پایان عشق افیونی یک زن

روزنامه هفت صبح| شوهرم به دلیل مصرف مواد می‌خواست پسرم را با کمربند بکشد من زودتر چاقو را به گردنش زدم. یادش که می‌آید از درد به خــودش می‌پیچد. از ضربه‌های مشت و لگدی که خوراک هر شبش شده بود. می‌گوید فکرش را هم نمی‌کردم آخر و عاقبت آن عشق آتشین و آن همه اصرار و برو بیا، ختم به افیون و قتل و زندان شود.

آن همه پدر و مادرم گفتند که رضا به درد تو نمی‌خورد، در سرم نمی‌رفت. عاشق شده بود‌م. نه تحصیلات داشت نه خانواده‌های‌مان شبیه همدیگر بودند اما زبانش همیشه به مهر و محبت می‌چرخید. آخر هم با همین زبان درازی‌اش زنش شدم. شهره حالا ۴۰ سال دارد و به قول خودش هشت سال است که در زندان روز و شب را سر می‌کند.

از یک خانواده با سطح مالی خیلی معمولی است. پدری بازنشسته و مادری که سال‌ها معلم بوده است و الان هم برای تامین دیه شهره خصوصی تدریس می‌کند. آن زمان که رضا را دیده بود یک مغازه اجاره‌ای لوازم آرایشی و بهداشتی داشت و شهره هم حقوق می‌خواند. یکی دو سالی از آشنایی‌شان می‌گذرد که رضا به خواستگاری‌اش می‌آید.

از خانواده شهره انکار و از او اصرار. هرچه خانواده‌اش گفتند که شبیه هم نیستند او قبول نکرد و رفت سر زندگی‌اش. تازه درسش تمام شده بود و در یک دفتر وکالت مشغول به کار بود. اما رضا عوض شده بود. می‌گوید: آنقدر هر روز دعوا و مرافه راه انداخت که اصلا از سرکار رفتن پشیمان شدم. بدبین بود، شکاک بود، دوستم داشت؟ نمی‌دانم.

اما دوست نداشت زیاد بیرون بروم. حتی خانه پدرم هم کم می‌آمد و من را هم دوست نداشت زیاد به آنجا بروم. اما من قبول کرده بودم، دوستش داشتم و می‌ساختم. اما مشکل فقط خودش نبود. خانواده‌اش هم من را نمی‌خواستند. می‌گفتند زن تو قرتی است اصلا سنت و احترام سرش نمی‌شود.

دلیلش هم این بود که تمام پسرها با عروس‌شان در خانه پدرشان زندگی می‌کردند. همه در یک آپارتمان که شام و ناهار را باید می‌رفتند خانه پدرشوهرم. من اما از اول گفتم نمی‌خواهم آنجا ساکن باشم و خانه جدایی نزدیک آنها اجاره کردیم. به هرحال می‌ساختم تا این‌که پسرم را باردار شدم. با بدخلقی‌های رضا هم می‌ساختم.

اما بعد از زایمانم بدتر شده بود. شب‌ها دیر می‌آمد، بچه که گریه می‌کرد یک بار می‌خواست از بالکن به بیرون پرتش کند. اعصاب نداشت. پسرم دیگر تقریبا ۶ ساله بود. گاهی شاهد کتک خوردن‌های من بود گاهی هم می‌فرستادمش خانه مادرشوهرم تا شاهد دعواها نباشد. این اواخر اخلاق رضا بدتر شده بود. یک بار لباس‌هایش را شستم،‌ آمد خانه و سراغ لباسش را گرفت.

وقتی گفتم شستم چشمانش را خون گرفت و محکم توی گوشم زد. نمی‌دانستم چه چیزی در جیب‌هایش داشته که این طور عصبی شد. دفعه بعد که جیب‌هایش را وارسی کردم در جیبش یک بسته پیدا کردم. بردم گذاشتم جلوی برادرم که این چیست؟ و دنیا روی سرم خراب شد. هرویین می‌کشید. شب که متوجه شد فهمیده‌ام خندید و گفت راحت شدم.

راحت شده بود چون دیگر در خانه مواد می‌زد. یک بار نمی‌دانم چی کشیده بود دست پسرم چاقو داده بود می‌گفت یا مامان را بزن یا با شلاق کبودت می‌کنم. من هم گریه می‌کردم و به پسرم التماس می‌کردم من را بزند تا او را نزند. بچه‌ام اشک می‌ریخت. او هم با کمربند می‌زدش. نفهمیدم چطوری چاقو را از دست بچه گرفتم و زدم توی گردنش.

فقط یادم می‌آید بچه را برداشتم و پابرهنه فرار کردم. خانه پدرم بودیم که شب پدرشوهر و برادرشوهرهایم با مامور آمدند سراغم. در کلانتری همه چیز را تعریف کردم. بعد دیگر بازداشتگاه بود و دادگاه. در دادگاه جای کتک‌هایم را نشان دادم. پنکه‌ای که توی سرم خرد کرده بود، جای چاقوهایی که روی دستم زده بود. تقصیر خودم بود.

همان وقتی که دیگر نگذاشت سرکار بروم و درسم را ادامه بدهم باید می‌فهمیدم دنیای‌مان فرق دارد. در دادگاه گفتم نمی‌خواستم بکشمش اما او داشت بچه‌ام را می‌کشت. هنوز یاد کمربندهایی که به پسرم زد می‌افتم حالم بد می‌شود. دادگاه همه را شنید ولی من قتل کرده بودم. خانواده شوهرم قصاص می‌خواستند.

می‌گفتند تقصیر من است که شوهرم معتاد شده چون بار مالی زندگی زیاد بوده اگر در خانه آنها زندگی می‌کردیم این اتفاقات نمی‌افتاد. من زیاده خواه بودم. اول پسرم را گرفتند بردند پیش خودشان و من چند سال فرزندم را ندیدم. بعد پدر و مادرشوهرم فوت کردند. کسی نبود بچه من را نگه دارد.

حکمم قصاص بود اما برادرشوهرهایم گفتند دیه بده، پسرم را هم به پدر و مادرم سپردند. حالا در زندان هستم هم خودم اینجا کار می‌کنم هم خانواده‌ام کار می‌کنند تا دیه را بدهیم. حدود ۵۰۰ میلیون تومان خواسته‌اند. کم کم دارد جور می‌شود. فکر کنم سال دیگر کنار پسرم هستم. من نمی‌خواستم شوهرم را بکشم اما او ما را با افیونش کشت.

کدخبر: ۳۱۴۳۸۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر