
روزنامه هفت صبح، مرتضي كليلي | با قاب تاريخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته ميكنيم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر كمتر ديده شدهاي استفاده شده که تماشاي آنها خالی از لطف نيست. عكسهايي از مشاهير تاريخ معاصر ايران، شهرهاي ايران، خودروهای نوستالژیک، عكسهاي فوتبالي و… براي ديدن تصاوير و شرح آن ادامه مطلب را بخوانيد.
قاب مشاهیر 1
ایراد امام به صادق خلخالی؛ ابراهیم یزدی مینویسد: علاوه بر صادق قطبزاده، سایر ایرانیان فعال و هوادار آیتالله خمینی در پاریس، آقایان بنیصدر، صادق طباطبایی و… هر یک با روزنامهها، رادیوها و تلویزیونهای فرانسه یا آلمان آشنایی و ارتباط داشتند و مصاحبهها را ترتیب میدادند. اما همه روزه دهها خبرنگار از سراسر جهان به نوفللوشاتو میآمدند و درخواست مصاحبه میکردند. مسئولیت برگزاری این مصاحبه ها عموما برعهده من بود.
شیوه کار من این بود که اولا هیچ درخواستی را رد نمیکردم (استثنائا درخواست مصاحبه لیماسی خبرنگار روزنامه اسرائیلی هاآرتص و یوسف مازندی را رد کردم.) ثانیا از خبرنگاران میخواستم که پرسشهای خود را به صورت کتبی بنویسند و بدهند. توجیه من این بود که سوالات باید برای آیتالله خمینی ترجمه شوند و بعد در یک دیدار حضوری پرسشها و پاسخها رد و بدل شوند. این شیوه عمل به ما این امکان را میداد که پرسشها و پاسخها را ویرایش کنیم و انسجام پاسخها را در نظر داشته باشیم.
حتی در مورد مصاحبه تلویزیونهای سراسری آمریکا، من این شرط را مطرح و اجرا کردم. در مصاحبههای تلویزیونی زنده، به وضع اتاق مصاحبه و وضعیت شخص آیتالله خمینی نیز توجه میشد. برای مثال دست چپ آیتالله خمینی گاهی میلرزید. من از ایشان خواستم دست چپ را با دست راست زیر عبا نگه دارند تا مصاحبهگر نتواند دوربین را روی دست لرزان ایشان متمرکز کند.
اگر مصاحبهگر فرانسوی بود، ترجمه مصاحبه معمولا با آقای بنیصدر یا صادق قطبزاده و اگر آلمانی بود توسط آقای صادق طباطبایی و اگر ایتالیایی بود توسط یکی از دانشجویان ایرانی از ایتالیا صورت میگرفت. یکی از پرجنجالترین مصاحبهها را خبرنگار روزنامه پرتیراژ و معروف نیویورک تایمز آمریکا انجام داد. این مصاحبه توسط خانم فلورا لوئیس یکی از سردبیران ارشد این روزنامه انجام شد. خانم لوئیس حدودا ۶۵ سال داشت و هنگامی که به من مراجعه و خود را معرفی کرد، دستش را دراز کرد و با من دست داد.
این دست دادن موجب جنجال شد. صادق خلخالی اعتراض و نزد آیتالله خمینی شکایت کرد و در گزارش خود نیز مطالب نادرستی اضافه کرد و گفت یزدی با دختران و زنان مراجعهکننده به نوفل لوشاتو دست میدهد! روز بعد آیتالله خمینی بعد از نماز مغرب و عشاء نظر خلخالی را به من بازگو کردند. من از ایشان پرسیدم شما که یک فقیه برجسته و مرجع تقلید هستید، با توجه به سن و سال این خانم آمریکایی نظرتان را بدهید. ایشان گفتند: ایرادی ندارد، افرادی مثل شیخ صادق این مسائل را نمیفهمند، اما شما ملاحظه کنید.(ایرنا)
قاب مشاهیر 2
فاطمه «غزاله» علیزاده، نویسنده معروف و مرگ عجیبش؛ در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادرش منیرالسادات سیدی نیز خود شاعر و نویسنده بود. غزاله در کودکی درونگرا، بازیگوش و باهوش بود. غزاله علیزاده مدرسه را در دبیرستان علوم انسانی مهستی به پایان برد و در همین زمان به گیاهخواری روی آورد. او در کنکور رشته ادبیات فارسی در مشهد و کنکور حقوق و فلسفه در تهران پذیرفته شد و به خواست مادرش به رشته حقوق وارد شد.
غزاله پیشه ادبی خود را از دهه ۱۳۴۰ و با چاپ داستانهای خود در مشهد آغاز کرد. سفر ناگذشتنی نام نخستین مجموعه داستان غزاله است که در سال ۱۳۵۶ منتشر شد. اما از پرآوازهترین آثار وی میتوان به رمان دو جلدی خانه ادریسیها و مجموعه داستان چهارراه اشاره کرد.
غزاله علیزاده ابتدا با بیژن الهی ازدواج کرد و صاحب دختری به نام سلمی شد. سپس از او جدا شده و در سال ۱۳۶۲ با محمدرضا نظام شهیدی ازدواج کرد. وی همچنین دو دختر که از بازماندگان زمینلرزه ۱۳۴۱ بوئینزهرا بودند را به فرزندی پذیرفت. او در یادداشتی برای دخترش (سلمی الهی) مینویسد:
«صبح است. بارانی. دیگر نمیتوانم زندگی را تکرار کنم و دستم درد میکند. چشمم که به فضای بیمارستانها میافتد، پشتم میلرزد. چرا باید دوباره تو دختر عزیز و لطیف و بسیار نازنینم را بکشانم به آن جاها؟ وقتی یکمرتبه نباشم کمتر شکنجه میکشی و فکر میکنی رفتهام مسافرت.»
او قبل از مرگش با آگاهی از بیماری سرطانش دستنوشتهای از خود باقی گذاشت به این مضمون: «دکتر رضا براهنی، آقای هوشنگ گلشیری و کوشان عزیز، رسیدگی به نوشتههای ناتمامم را به شما واگذار میکنم. ساعت 1:30 است، خستهام باید بروم. لطف کنید نگذارید گم و گور شوند، در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید. از کسی متنفر نیستم، تنها خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک.
من غلام خانههای روشنم. از خانم سیمین دانشور عزیز خداحافظی میکنم. چقدر به همه و به من محبت کرد. چقدر به او احترام میگذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند درست و با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.» او نهایتا در 21 اردیبهشت 1375 در روستای جواهرده رامسر با حلقآویز کردن خود به زندگیاش پایان داد. اما حواشی زندگی علیزاده را هیچگاه رها نکرد هرکس برایش داستانی و مرثیهای ساخت. تا جایی که در مستند کامران (مرتضی آوینی) به غزاله نیز اشاره شد.
قاب نوستالژی 1
تصویری استثنایی از آستین هیلی اسپرایت و هولدن در شمال ایران – مربوط به دهه 40 خورشیدی؛ زنان و مردان جوان در سواحل شمالی کشورمان برای گرفتن عکس یادگاری در کنار دو اتومبیل جذاب و مدرن آن روزها که امروزه بسیار کمیاب هستند ایستادهاند. اتومبیلی که در سمت راست تصویر میبینید، آستین هیلی اسپرایت مشهور به «فراگ آی» یا همان چشم قورباغهای است.
خودروی اسپرت انگلیسی که در دهه 60میلادی محبوبیتی جهانی داشت و در ایران نیز علاوه بر واردات بهطور رسمی، ردی از آن در مسابقات قلعهمرغی نیز بهجا ماند. به نظر میرسد تنها یک نمونه زرد رنگ از این خودرو در کشور باقی مانده باشد. خودروی سمت چپ با آنکه در نگاه اول شورولت ایمپالاست اما در حقیقت هولدن مدل ۱۹۶۴ است. اتومبیلی استرالیایی که به لطف نسبت فامیلی نزدیکش با محصولات آمریکایی جنرال موتورز، شباهت قابل تاملی به آنها داشته و به نظر نمیرسد نمونه دیگری از آن در کشور باقی مانده باشد.(کلاسیکوپدیا)
قاب نوستالژی 2
22 سال پیش – بهار 1380 – تفرجگاه درکه تهران. عکس: گتی ایمیجز. الکسیس اورند.
قاب تاریخ
وقتی دفتر حزب تبدیل به کلهپزی میشود؛ سوءمدیریت در اداره احزاب مردم و ملّیون صدای اعتراض بسیاری را درآورد. اعضای کمیته شهرستان حزب مردم در دزفول هم به این وضع معترض بودند و کلهپزی اطمینان را ارحجتر از حزب مردم میدانستند. نمونهای از اعتراضهای اعضای کمیته شهرستان حزب مردم در دزفول (در شهریور 1347 و در آستانه برگزاری انتخابات انجمنهای شهر).
«پس از یک سال سکوت که حزب مردم نمیداند که آیا حزب مردم شهرستان دزفول موجودیت دارد یا نه، صورتی از نامزدهای انتخابات انجمنهای شهر از ما خواسته است. ما مدتی است که حزب را برچیدهایم و تابلویش را به یک کلهپزی فروختهایم و اینک از دولت سر جناب دبیرکل روی تابلو نوشته شده: کلهپزی اطمینان و اگر نتوانستهایم از راه حزب خدمتی به مردم بکنیم، لااقل خلقالله از گوشت و پوستی استفاده بکنند.» منبع: خواندنیها (پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر)
شرح عکس: محفل بزم اعضای حزب مردم در آذربایجان شرقی