
روزنامه هفت صبح، مرتضي كليلي | با قاب تاريخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته ميكنيم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر كمتر ديده شدهاي استفاده شده که تماشاي آنها خالی از لطف نيست. عكسهايي از مشاهير تاريخ معاصر ايران، شهرهاي ايران، خودروهای نوستالژیک، عكسهاي فوتبالي و… براي ديدن تصاوير و شرح آن ادامه مطلب را بخوانيد.
قاب مشاهیر 1
قسمتهایی از کتاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری (قسمت نوزدهم)؛ در پاریس هر کجا که پاهایم مرا میکشید، میگشتیم. ساختمان لوور يك نمای تمام نشدنی است که نگاهش نمیکنم. تنها هستم، هیچ کس جز يك زن رهگذر را نمیبینم، يك زن جوان از میان عرض خیابان میگذرد و حواسش سر جا نیست. يك مرد تنهاش به او میخورد و پوزش میخواهد، يك پسربچه که کیفش را بر دوش دارد، خم میشود تا بند کفشش را ببندد. يك سياهپوست بیهوده میخندد.
اینها زندگیشان چیست، آیندهشان کدام است؟ مال من که دارد اجتنابناپذیر میشود… حرفهای پدرم را به یاد میآورم: «دخترم تو در این مورد آزادی»، «به بهانه اینکه مبادا موجب رسوایی شود مرا که به زور مجبور نمیکنی». پدرم گفت: «نه به تو قول میدهم». همه اینها در خاطرم میگذرد… حق با اوست، شاه هرچه هم مقتدر باشد، نمیتواند مرا به اجبار همسرش سازد.
این حق را دارم که به آزادی درباره زندگی آیندهام تصمیم بگیرم. رم. فرودگاه چامپینو، آمد و رفت مسافران، صدای بلندگوها که فرود و پرواز و مبدا و مقصد هواپیماها را به زبانهای ایتالیایی و انگلیسی تکرار میکنند: لندن، برلین، زوریخ. شهرهایی که در آنها زیستهام و شاید دیگر آنها را نبینم، برلین کودکیام، زوریخ و لندن نوجوانیام … پلیس فرودگاه و تشریفات معمولیاش برای پرنسس شمس و برای من که يك ثریا اسفندیاری ساده، يك دختر ناشناس ایرانی که همراه با خواهر شاه ایران مسافرت میکند، بیشتر نیستم …
بزرگراه میان فرودگاه و شهر، آسمان آبی روشن رم، کاجهای زنگاری، خانههای با زمین خاک رس و به زودی حمامهای معدنی کاراکالا، کولیزه، پیاتزا دی اسپانیا و گلزارهایش … خلاصه به هتل میرسیم … پدرم منتظر ما است، مادرم نتوانسته بیاید، او در زوریخ مانده تا برادرش را که 17 سال تمام او را ندیده است، ببیند. فردای آن روز شمس مرا به (وی یا دیی کوندوتی) برای خرید کفش و کیف از فروشگاه «گوچی»، سپس، کمی آن طرفتر برای خرید لباس نزد «پوچی» میبرد.
در (پیاتزا ناوونا) گردش میکنیم و يك بستنی روبهروی آبنمای (مائوره) میخوریم. توقف کوتاهی در (پالاتینو) میکنیم و به هتل برمیگردیم . فردای آن روز ۲۵ مهرماه، نیمهشب، با يك هواپیمای (کنستلاسیون) به قصد تهران پرواز میکنیم. کمپانی هوایی هلندی بهطور استثنا دو جای خوابیدن برای شمس و من در هواپیما ترتیب میدهد. ادامه دارد…
قاب مشاهیر 2
مرد فربه و ریش حنایی که اولین مربی خالقی شد؛ 21آبان 1401، 57امین سالگرد درگذشت روحالله خالقی، موسیقیدان، آهنگساز و نوازنده ویولن است. خالقی از شاگردان اصلی علینقی وزیری بود. او کتابی بهنام سرگذشت موسیقی ایران، درباره سرگذشت موسیقی، موسیقیدانان و نوازندگان ایرانی همعصر خود نوشته است. خالقی در سال 1285 در ماهان کرمان به دنیا آمد. پدرش میرزاعبدالله خان منشی و مادرش مخلوقه خانم بودند.
در چند ماهگی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد. تحصیلات ابتداییاش را در تهران و شیراز و اصفهان گذراند. با انتقال پدرش به شیراز در سال 1295، در شهریور 1297 به همراه خانواده به این شهر رفت. در آنجا از آموزشهای میرزا نصیر فرصت در زمینه عروض و نقاشی استفاده کرد. همچنین آموختن موسیقی را نزد شوهر عمهاش میرزا رحیم شروع کرد و از او بیش از یک سال نواختن ویولن آموخت. تا قبل از مهاجرت به تهران، خالقی هرگز آموزش موسیقی ندیده بود.
خالقی نقل میکند: «کمانچه را خوب میشناختم. دخترعمهای داشتم که شوهرش این ساز را خوب میزد. مردی بود مسن و فربه و با قامت متوسط و ریشهای حنا بسته که دو زانو مینشست و کمانچه زیبایی را که رویش صدفکاری و خاتمنگاری داشت، به دست میگرفت و مینواخت. میگفتند در جوانی در دستگاه تعزیه شاهی بوده و صدای خوشی داشته. بعدها در نواختن کمانچه مهارت یافته و در شمار نوازندگان دستگاه نایبالسلطنه درآمده است.
اما در این موقع کار مرتبی نداشت و با اندوختهای مختصر زندگی درویشانهای میکرد. با دخترعمهام زیاد به منزل ما میآمد. کمانچه را هم در کیسهای میگذاشت و زیر عبا میگرفت و با خود میآورد. ما نیز به آهنگ سازش بسیار مأنوس بودیم. از قدمای موسیقی بود که دستگاهها را به تفضیل مینواخت و به همایون علاقه بیشتری داشت.
از انگشتانش صدای گرم پخته مطلوبی بیرون میآمد و هنگامی که «همایون» میزد، مثل این بود که با آهنگ کمانچهاش نصیحت میداد و این موعظه خوشآهنگ در دلها اثری عمیق داشت چه همه سراپا گوش میشدند. من نیز در گوشه اتاق مینشستم و خیره به انگشتان میرزا رحیم به کمانچهکش مینگریستم.
آن ویولنزن و این کمانچهکش اولین مربیان موسیقی من بودهاند.» روحالله خالقی به گفته همسرش، روزها ساعت ۷ صبح از منزل خارج میشد و چند عدد بیسکوئیت جلوی داشبورد اتومبیلش میگذاشت و تا بعدازظهر که به خانه برمیگشت، همان بیسکویتها خوراکش بود و به این ترتیب فشار کاری زیاد و عدم توجه کافی به تغذیه مناسب، او را به زخم معده مبتلا کرد. او در تیر سال ۱۳۴۴ به منظور دیدار با دخترش گلنوش خالقی که در آکادمی موتزارتیوم سالزبورگ در رشته رهبری کُر مشغول به تحصیل بود، همراه با خانواده به اتریش سفر کرد.
در آنجا برای ادامه مداوا به کلینیک پزشکی به نام «فلینگر» رفت. پس از آزمایشهای مفصل، به او اعلام شد که بیماریاش پیشرفت کرده و باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد. پس از آخرین عمل جراحی که در بیمارستان سالزبورگ روی معده خالقی انجام شد، حال او رو به وخامت گذاشت. سرانجام روحالله خالقی در ۲۱ آبان ۱۳۴۴ در شهر سالزبورگ درگذشت. پیکر او پس از بازگرداندن به ایران، ۲۹ آبان سال ۱۳۴۴ در گورستان ظهیرالدوله در تهران به خاک سپرده شد.
قاب تاریخ
ماجرای پیشخدمت خاصه ناصرالدین شاه؛ علیرضاخان قوانلو قاجار ملقب به عضدالملک فرزند موسیخان و از بستگان مهدعلیا در سال 1238ق متولد شد. از کودکی در دربار قاجاریه به غلامبچگی و پیشخدمتی مشغول بود. در سال 1275 زمانی که ناصرالدین شاه قصد برکناری میرزا آقاخان نوری، صدراعظم خود را داشت، علیرضاخان به همراه چند تن دیگر از درباریان، میرزا آقاخان را از این واقعه آگاه کرد و شاه که متوجه این حرکت شده بود، دستور تنبیه و اخراج وی را از دربار صادر کرد.
در این میان مهدعلیا وساطت کرد و پس از چندی علیرضاخان به دربار بازگشت و در سال 1278 منصب خوانسالاری نیز برعهده وی نهاده شد. در سال 1284ق که سمت پیشخدمت خاصه را داشت، شاه وی را مأمور کرد تا خشتهای طلای گنبد امامحسن عسگری را به سامرا حمل کند. پس از بازگشت از این مأموریت در سال 1285 ملقب به عضدالملک شد و به مُهرداری ناصرالدینشاه نیز ارتقا یافت. عضدالملک در سفرهای عتبات و فرنگستان، شاه را همراهی کرد.
در سال 1288 حکومت مازندران برعهده او قرار گرفت و در سال 1290 «ایلخان» ایل قاجار شد. از دیگر مناصب وی وزارت عدلیه بود که در سال 1304ق به آن منصوب شد، گرچه در این خصوص موفق نبود. در جریان واقعه تحریم تنباکو، ناصرالدین شاه او را به عنوان واسطه خود برای مذاکره با روحانیون انتخاب کرد و به همین دلیل چندین بار با میرزاحسن آشتیانی ملاقات کرد و در دوره سلطنت مظفرالدینشاه منصبی نداشت اما سمت ایلخانی وی موجب میشد تا به عنوان ریشسفید دربار در مواقع حساس وارد عمل شود.
چنانچه در دوره مهاجرت صغرای علما، برای صدور فرمان مشروطه از سوی شاه به عنوان واسطه برگزیده شد. پس از عزل محمدعلیشاه با توجه به صغر سن احمدشاه در 26 تیر 1288ش به نیابت سلطنت وی برگزیده شد. عضدالملک از مخالفان جدی اعدام شیخ فضلالله نوری بود و پس از این واقعه دستور داد تا مراسم تعزیتی برای وی برپا دارند. علیرضاخان عضدالملک یک سال بیشتر در منصب نایبالسلطنگی برقرار نماند و در شهریور 1289ش درگذشت.(کافه تاریخ)
شرح عکس: عليرضا عضدالملك قاجار با لباس تشريفات، در ميانسالي
قاب نوستالژی
سکوی ردهبندی کشتی آزاد دسته 73 کیلوگرم، مسابقات جهانی تهران 1959 : امامعلی حبیبی (طلا) ایران – واخدانگ بالاوادزه (نقره) شوروی – اسماعیل اوغلان (برنز) ترکیه. متین دفتری (رئیس وقت سازمان تربیت بدنی) و اشرف وحیدیان (ستاره و کاپیتان تیم ملی والیبال) نیز در تصویر دیده میشوند. عکس از قاسم فارسی. (وبسایت جام تخت جمشید)