
روزنامه هفت صبح، مرتضي كليلي | با قاب تاريخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته ميكنيم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر كمتر ديده شدهاي استفاده شده که تماشاي آنها خالی از لطف نيست. عكسهايي از مشاهير تاريخ معاصر ايران، شهرهاي ايران، خودروهای نوستالژیک، عكسهاي فوتبالي و… براي ديدن تصاوير و شرح آن ادامه مطلب را بخوانيد.
قاب تاریخ
نمایی از سنگربندی انقلابیون مسلح در یکی از خیابانهای تهران – 21 بهمن 1357. (موسسه مطالعات تاریخ معاصر)
قاب مشاهیر 1
قسمتهایی از کتاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری، (قسمت 31)؛ تصادفی عجیب! روز ۱۲ فوریه عروسی کردم و تا شب روز ۱۳فوریه جشن ادامه داشت. هفت سال بعد که شاه مرا از زندگیاش راند، باز روز ۱۳ فوریه (۲۴بهمن) یعنی فردای سالروز عروسیمان بود که برای همیشه ایران را ترک کردم. ارقام گاه دردآورند… برف میبارد و تهران را پوشانده است. دانههای ظریفش گویی در نشستن روی شاخههای چنار تردید دارند.
قندیلهای یخ شیشه پنجرهها را در لفاف گرفته. چنین سرمایی را سالهاست شهر به یاد ندارد. من در پیراهن از پارچه «تول» و زری سفیدم میلرزم… بااین همه، روحم را آرام و بدون تنش احساس میکنم. ما در ۱۲ فوریه (۲۳ بهمن) هستیم، روزی که تا آن حد انتظارش را داشتم … دکتر ایادی يك ليوان آب و دو قرص به من میخوراند، دو قرص کاردیو-تونيك که ضربان قلب را منظم میسازد و نیز، يك شيشه كوچك نمك و يك قوطی کورامین هم در جیبم میگذارد و سفارش میکند:
«اگر ناراحتی احساس کردید آن را مصرف کنید» زیر (وولان)های دامنم پاهایم را میبینم که جورابهای پشمی سفید آنها را پوشانده، خندهام میگیرد.این هم يك پیشبینی احتیاطی دکتر ایادی است که به من گفت: «شما آن مرغك نازک و نارنجی هستید که باید خودتان را گرم نگه دارید.» من هم پذیرفتم که مرغك جوراب پشمیپوش باشم … در این ساعات آخر صبح، به راستی در دریایی از سحر و شکوه شناورم. کمتر از سه ساعت دیگر همسر محمدرضا خواهم بود.
مادرم و ندیمههای دربار کمک میکنند تا لباس عروسیام مرتب باشد. این پیراهن عروسی که بهزودی از آن يك ملکه خواهد شد! دنباله پیراهن مزین است به انبوهی الماس مصنوعی چراکه شاه گفته «مخارج نباید زیاد بشود، دوران سختی را میگذرانیم». کاربرد فراوان این خردهشیشهها سليقه پرنسس شمس است. بیمار و بستری بودم، پس آیا میتوانستم با دیدن فقط عکس این پیراهن کريستيان ديور که او مأمور طراحی و دوختن آن شد، آن را در ذهنم مجسم کنم؟ ادامه دارد…
قاب مشاهیر 2
سرنوشت شهناز پهلوی دختر محجبه محمدرضا؛ محمدرضا پهلوی در خلال ازدواجهای خود دارای 3دختر بهنامهای شهناز، فرحناز و لیلا شد؛ شهناز از ازدواج اول و فرحناز و لیلا از ازدواج سوم او بودند. تسنیم نوشت: شهناز پهلوی اولین دختر محمدرضا را که پیش از انقلاب بهعنوان دختر محجبه شاه معروف شده بود، بشناسید؛ شهناز متولد پنجم آبان 1319 در تهران و فرزند فوزیه است. پدربزرگ پدری او ملکفؤاد اول، پادشاه مصر بود.
همچنین دایی وی، ملک فاروق آخرین پادشاه مصر. بهدنیا آمدن شهناز تنها دختر محمدرضا شاه و فوزیه، تولدی که بهجهت اعتقاد بر شگون نداشتن دختر در خانوادههای سلطنتی بهعنوان اولین فرزند باعث خشم و بههمریختگی پهلویها شد. پس از آن بهجهت فشارها و بیمهریهایی که بهجهت این اتفاق به مادرش وارد شد، فوزیه درخواست طلاق داد و او را از 6سالگی بهمقصد مصر ترک کرد، بعد هم شهناز ماند و پدری که به او توجه و محبتی نداشت.
شهناز پس از این وقایع نزد یکی از عمههایش بزرگ شد و در 18سالگی به سوئیس رفت و دوره تحصیل پنجسالهاش را در پانسیون ماری ژوزه گذراند و در سال 1331 به ایران برگشت. شاه بهدلایل سیاسی مایل بود تا او با ملکفیصل، پادشاه عراق ازدواج کند اما شهناز به این وصلت تن نداد و در سال 1335 به عقد اردشیر زاهدی، پسر فضلالله زاهدی درآمد و پس از دو سال دخترشان مهناز متولد شد. در ادامه پس از هفت سال او از اردشیر جدا شد.
مدتها شایعه ازدواج شهناز با محمود زنگنه مطرح بود و حتی با او نامزد کرد و مدتی باهم رفت و آمد داشتند؛ ولی ناگهان او را رها کرد و به سوئیس رفت. او در این سفر به جوان معتاد و بیبندوباری با نام خسرو جهانبانی فرزند سپهبد جهانبانی که مشغول تحصیل در رشته نقاشی بود، دل بست و بدون رضایت دربار با وی ازدواج کرد.
حاصل این ازدواج یک دختر و پسر بهنامهای فوزیه و کیخسرو بودند. شهناز پیش از انقلاب اسمش را به هاجر تغییر داد و در مجالس خصوصی نیز با روسری شرکت میکرد. شاه در روزهای آخر حیات مایملک خود را بین فرزندانش تقسیم کرد، به میزان هشت درصد از ارث خود را به شهناز بخشید و دو درصد را به فرزندش (مهناز) داد. شهناز پس از انقلاب در پاریس اقامت گزید و هنوز در این شهر زندگی میکند.
شرح عکس: شاهدخت فوزیه در کنار دخترش شهناز و نوهاش مهناز زاهدی در ویلای گلسرخ زاهدیها در سوئیس – سال 1338
قاب مشاهیر 3
داستان زندگی خانوم، زنی از خاندان قاجار، نوه مظفرالدینشاه و خواهرزاده محمدعلیشاه (قسمت دوم)؛ مکتبخانهمان هم در نظرم هست که در یکی از اتاقهای بیرونی بود. آقا سید زینالعابدین که شال سبزی بر کمر میبست و ترکه کوتاهی در دست داشت، روی تخته پوستی مینشست. ما دخترها یک طرف و پسرها طرف دیگر اتاق مینشستیم . فرق ما دخترها با پسرهای مکتب این بود که ظهر برای ناهار و نماز به اندرونی میرفتیم و یک ساعت بعد دوباره خودمان را میرساندیم.
من در حسرت اسبسواری بودم و نمیدانستم که چرا پسرهای همسن و سال من اسب سوار میشوند اما من وقتی از مکتب میرفتم تازه باید از خالهخانم یا دایه، گلدوزی و آشپزی و خانهداری یاد میگرفتم. نمیدانستم چرا این کارها برای یک دختر قبیح است، میل موذی و آزاردهندهای در وجودم بود که بازیهایی را بکنم که همگی معتقد بودند فقط مخصوص پسرهاست. روزهای خوش حمام که برای من و مادرم قرق میشد و گاهی از صبح تا عصر طول میکشید و در آن رقص و آواز و مسخرگی مروارید، کنیز سیاه مادرم همیشگی بود.
انورالملوک که صیغه شاه شهید (ناصرالدینشاه) بود وقتی صدای خود را در خزینه سر میداد، هوش از همه میربود. تازه قصههایش از حرم پدربزرگ مادرم خود حکایتی داشت که همه شانس شنیدن آن را نداشتند. زیر نورهای رنگین پنجدری بزرگ خانه ما، بساط بازی کودکانهام با همبازیهایی باز میشد که همه از من فرمان میبردند.
در بازیهایمان نیز همیشه من ملكه بودم و فرمان میدادم، طلعت و ماهسلطان دخترهای دایه، ندیمههایم بودند. مگر نه آنکه عزتالملوک هم ندیمه مادر بود و بعد از مادرم، مهمترین شخصیت اندرونی. هرچه جستوجو میکنم در خاطرات کودکیام، پدر حضور ندارد. او را همه خان صدا میکردند. همیشه نبود اما حضورش احساس میشد، شبها در رختخوابی که مروارید در پنجدری پهن میکرد، کاسه آبی که روی آن تنظیفی پهن میشد و تابستانها یخ قالبي درون آن از زیر تنظيف بیرون میزد. ادامه دارد…
قاب نوستالژی
نام خیابانهای تهران در زمان قاجار چه بود؟ خیابانهای پایتخت از 100سال گذشته تاکنون اسامی مختلفی داشته اما برخی از این نامها در زمانهای مختلف تغییر کرده و با اسامی تازه شهرت گرفتهاند…
ناصریه: قدمت خیابان «ناصرخسرو» به سال ۱۲۸۵ برمیگردد و تا پیش از آن این خیابان به صورت خندق و بخشی از ارگ سلطانی بود. پس از ساخت خندق جدید، خندق قدیم را پر و آن را به خیابان تبدیل کردند و به فرمان ناصرالدین شاه «ناصریه» نام گرفت.
چراغ گاز: خیابان امیرکبیر یا چراغ گاز یکی از خیابانهای ارگ سلطانی بود که به دلیل تاریک بودن اولینبار کارخانه برق در آنجا دایر شد و ابتدا آن را «چراغگاز» و بعدها «چراغ برق» نامیدند. جباخانه: خیابان «بوذرجمهری» امروزه به خیابان «پانزده خرداد» معروف است، در دروه قاجاریه به «جباخانه» بود.
گار ماشین: خیابان ری از سهراه امینحضور آغاز و تا دروازه حرم حضرت عبدالعظیم امتداد داشت، این خیابان جادهای خاکی بود که مسافران را به باغ طوطی و حرم حضرت عبدالعظیم(ع) میرساند. در دوره قاجار به این خیابان «گارماشین» و بعدها به علت تردد ماشین دودی به آن «ماشیندودی» میگفتند.
فرمانفرما: خیابان شاپور که از میدان حسنآباد تا خیابان شوش کشیده شده و از شاهراههای اصلی تهران به شمار میآید؛ در دوره قاجار به این خیابان «فرمانفرما» میگفتند اما مدتی بعد نام این خیابان به «شاهپور» تغییر کرد. (فرادید)
نظرات کاربران
سلام یک نفر فرد ناهنجار درقم که قمه حمل میکنه آمده بود . ومسافرخانه را تهدیدمیکردومعتاد بود.از نیروی انتظامی انتظار میرود . دوربین مداربسته برای کاهش جرم در خیابان ها و کوچه ها نصب کندوبا افراد ناهنجارومعتاد برخورد کند