کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۷۸۵۱۵
تاریخ خبر:

قاب تاریخ| حرف‌های قطب‌زاده پیش از اعدام، خاطرات ثریا و...

روزنامه هفت صبح،‌ مرتضی کلیلی ‌| ‌ با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر‌ و یادی ‌‌از ‌گذشته می‌کنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده ‌شده‌ای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست. عکس‌هایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، عکس‌های فوتبالی، نوستالژیک و… برای دیدن تصاویر و شرح آن ادامه مطلب را بخوانید.

قاب تاریخ ۱
صادق قطب‌زاده در آخرین سخنرانی خود پیش از اعدام چه گفت؟ به نقل از مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، در روزهای پایانی فروردین ۱۳۶۱ ‌صادق قطب‌زاده ‌‌‌به اتهام تلاش برای براندازی و کودتا دستگیر شد. ‌او تلاش داشته‌ امام و سران نظام را از طریق بمباران جماران کشته و کودتا کند. ‌‌خلاصه متن سخنرانی قطب‌زاده در حسینیه زندان اوین پیش از اعدام‌‌: «خواهران و برادران عزیز ‌محاکمه من پایان پذیرفته و آنچه ‌می‌گویم ‌برای روشن شدن اذهان شماست.

واقعه‌ای که من در آن شرکت داشته‌ام در‌حقیقت براندازی ‌حکومت جمهوری اسلامی بود؛ من مخالف یک عده‌ای بودم که اعتقاد داشتم نباید در رأس کارها باشند. در این رابطه با دو محور همکاری کردم: یک محور نظامی بود و دوم محور روحانیت که آقای شریعتمداری بود. ‌بعد از دستگیری و بعد از کسب اطلاع که این عده اشخاص و گروه نظامی روابط با خارج از کشور داشتند، بر من این دو مسئله روشن شد: یکی این اشتباه که با عده‌ای که انسان نمی‌شناسد‌‌، ‌‌وارد هیچ همکاری نشود؛‌ و یکی که اصولاً این نحوه برخورد و تغییر وضع که به صورت نظامی و با زور بدون قانون اساسی انجام شود، این عمل «من‌حیث هو» غلط است. ‌‌

دوم شکرگزاری از اینکه این ماجرا موفق نشد، ولو اینکه در این کار آدم جانش را بگذارد. چون ‌موقعی که من در زندان بودم، برای من مسلّم است که اگر ما موفق می‌شدیم، قسمت اعظم کار روی دوش من بود. البته قسمت سیاسی آن، ولی کسانی که در طول همکاری حاضر شدند‌ بگویند که به کجا و به کی وابسته هستند؛ یعنی خلاصه دروغ گفتند. ‌

بعد از این پیروزی چون یک عده‌ای هم کشته می‌شدند‌؛ چون عناصر تشکیل‌دهنده بودیم‌‌، می‌شدیم دلال منطقه و دست‌مان خدای ناکرده به خون یک عده‌ای آغشته می‌شد که‌ من شکر کرده‌ام به درگاه خداوند که عامل این جنایت نشدم‌‌. ‌ دلال پیرو سیاست‌های آمریکا هم نشده‌ام و من هیچ وابستگی نداشتم‌‌.‌ امیدوارم که خداوند همه ما را هدایت کند و عاقبت ما هم ختم بخیر شود. عاقبت بنده هم ختم بخیر شد؛ البته تا این لحظه، چرا؟ چون از این بابت که وارد یک جنایت و یک وابستگی نشده‌ام.» قطب‌زاده نهایتاً در ۲۴شهریور‌ ‌۱۳۶۱ ‌ اعدام شد.‌
شرح عکس: صادق قطب‌زاده در حال گفتگو با داماد آیت‌الله منتظری!

قاب تاریخ ۲
فروش غیرقانونی امتیاز پمپ بنزین در عصر پهلوی دوم؛ منوچهر اقبال از فراماسون‌ها و عناصر وابسته به سیاست انگلیس، نخست وزیر دهه ۱۳۳۰، در دوران ریاست طولانی‌اش بر شرکت نفت ایران، چندان نقشی در امور مربوط به نفت و معاملات آن نداشت و این محمدرضا پهلوی بود که از طریق کسانی چون جمشید آموزگار شخصاً امور مربوط به نفت را اداره می‌کرد. از کارهای منوچهر اقبال در کنار انجام امور اداری معمول شرکت‌نفت، فروش امتیاز پمپ بنزین از طرق غیر‌قانونی بود؛ اظهارات امیر ظرابی درباره سوءاستفاده دکتر اقبال‌‌:

«… در نظر داشته در خیابان شهر‌آرا یک ساختمان پمپ بنزین دایر کرده و حتی امتیاز آن قرار بوده ‌ به زودی به نام وی صادر شود ولی بعضی از مسئولین امر در این مورد کار‌شکنی نموده و بعد معلوم شد دکتر اقبال در قبال صدور امتیاز ‌پمپ بنزین از من مبلغ ۱۰۰‌هزار تومان مطالبه نموده . مشارالیه برای من پیغام فرستاد اگر تمایل به افتتاح مخزن پمپ بنزین دارید، لازم است مبلغ ۱۰۰هزار تومان بفرستید تا ترتیب کار شما را بدهند در غیر این صورت دنبال کار خود بروید و از این موضوع چشم بپوشید.» (کافه تاریخ)

قاب مشاهیر ۱
قسمت‌هایی از کتاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اسفندیاری، قسمت دوازدهم؛ هنگام اقامت من در زوریخ، چند ایرانی متعلق به خانواده‌های قدیمی خواستار من از پدرم شدند. ‌بیشتر اوقات، والدینم فراموش می‌کردند که پیشنهاد خواستاران را به من بگویند. با این همه‌، پدرم آرزوی یک وصلت درخشان را برایم داشت… به ویژه با یکی از وابستگان سلسله قاجار. یکی از دلدادگان، اقوامش را با مراسم باشکوهی به دیدار پدرم فرستاد‌ تا وی را از قصد پسر‌شان ‌آگاه کنند.

ساعت معارفه فرارسید؛ مراسم با یک ضیافت شام انجام می‌شد و آنجا در برابر چشم پدرم و والدین متقاضی، من باید در مقابل نامزد بالقوه‌ام یک امتحان کوچک از معلوماتم را بگذرانم: «چه تحصیلاتی کرده‌اید؟ دوست نمی‌دارید به کشورتان بر‌گردید؟ موسیقیدان مورد علاقه‌تان کیست؟ رمان مادام بوواری را خوانده‌اید‌؟» بارها اینگونه سوال‌پیچ شده‌ام… سرخ از شرم‌، خوب و بد پاسخ می‌دادم و با بی‌صبری منتظر پایان این پرسش‌های معلوماتی بودم که مرا سوای همه چیز، عذاب می‌داد.

در بازگشت به خانه، پدرم می‌پرسید: «ثریا نظرت چیست؟ این پسر به نظرم بسیار شایسته آمد.» ‌نه، بدم می‌آید… از همه چیز بدم می‌آید. از همه مردانی که قصد دارند مرا ضمیمه خود سازند متنفرم. گودرز و ملکشاه تنها کسانی‌اند که پدرم اجازه می‌دهد با آنها بیرون بروم. هر دو‌شان عمه‌زاده‌های من هستند.

من با آنها و عمه‌ام بی‌بی شوکت، در یک پانسیون فامیلی کوچک در ‌سنت جیمس پارک لندن زندگی می‌کنیم. ‌گودرز و ملکشاه هم در همان انستیتوی زبان که من درس می‌خوانم، انگلیسی فرا می‌گیرند. با هم به سینما، تئاتر و به رستوران می‌رویم. پدرم به آنها اطمینان دارد. گمان دارم آنها را همچون دو نگهبان به حساب می‌آورد تا اگر مردانی خودشان را دلداده من نشان دهند‌، آنها از من در برابر تجاوز حمایت کنند. این پدر عوض نشدنی من !… ادامه دارد…

قاب مشاهیر ۲
وقتی آیت‌الله مدنی در دفاع از مرجعیت شیعه، کفن پوشید؛ وقتی آیت‌الله ‌‌حکیم علیه کمونیست‌ها فتوا دادند، موضع‌گیری تندی علیه وی صورت گرفت. آیت‌الله مدنی که از شاگردان ‌ آیت‌الله حکیم بود، در مقابل این مخالفت، موضع‌گیری کرد و دست به سازماندهی تظاهراتی علیه رژیم عبدالکریم قاسم زد. وی با قید اینکه «اگر نتوانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهم، پس با پوشیدن لباس مرگ می‌میرم تا علت این حرکت بشوم» کفن پوشید و به میان مردم رفت و با سخنرانی‌های خود، آنان را به مقاومت در مقابل رژیم فرا خواند.

سپس همراه با عده‌ای از طلاب، کفن‌پوشان، پیاده به خدمت آیت‌الله حکیم که به‌عنوان اعتراض به اقدامات ضد دینی رژیم به شهر کوفه رفته بودند، رسیدند و از وی خواستند تا اعلام جهاد نماید. آیت‌الله مسلم ملکوتی از یاران نزدیک آیت‌الله مدنی در این باره می‌گوید: «وقتی آیت‌الله حکیم علیه کمونیست‌ها فتوا داد، رژیم عبدالکریم قاسم با وی به مخالفت برخاستند.

در این هنگام، آیت‌الله مدنی شروع به کار کرد و یک طایفه از محصلین علوم دینی را در مسجد کوفه جمع و علیه آنها سخنرانی نمود. در نتیجه‌ این فعالیت‌ها، عشایر مسلمان عراق از روحانیت و اسلام، اظهار پشتیبانی نمودند و جمعی از اهالی دهات و قراء اطراف به کوفه آمدند و دست به راهپیمایی اعتراض‌آمیز زدند.» این اقدام ابتکاری شهید مدنی، باعث هراس مسئولان حکومتی عراق شد.همچنین آیت‌الله علی آل‌اسحاق از شاگردان ‌‌آیت‌الله مدنی ‌می‌گوید: من، آشیخ على ستارى و… نزد آقاى مدنى رفتیم.

بعثى‌ها عکس آقاى حکیم را در روزنامه «صوت الاحرار»، (صداى آزادى) به صورت زشتى انداخته بودند. ایشان یک جمله بیشتر نگفت: «حالا دیگر زیرزمین براى آدم بهتر از این است که روى زمین باشد. با این خفت و شرمندگى و ناتوانى که داریم، بهتر است بمیریم.» ما از همان‌جا بیرون آمده، به رگ آخر زدیم و به پاره کردن صوت‌الاحرار اقدام کردیم.
زندگی و مبارزات آیت‌الله شهید سیداسدالله مدنی(‌مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

قاب نوستالژی
ایستاده از راست‌: دو نفر اول ناشناس، منوچهر اسماعیلی، حسین کلانی، خسرو خسروشاهی، محمود فاطمی، سیروس جراح‌زاده، سیامک اطلسی و فتح‌الله منوچهری. نشسته از راست: منوچهر والی‌زاده، محمد آفرین و شهروز ملک‌آرایی.


کدخبر: ۴۷۸۵۱۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر