قاب تاریخ| اشرف سیاهپوش، ثریای جامانده و خزانه غارت شده
روزنامه هفت صبح، مرتضی کلیلی | با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته میکنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده شدهای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست. عکسهایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، عکسهای فوتبالی، نوستالژیک و… برای دیدن تصاویر و شرح آن ادامه مطلب را بخوانید.
قاب مشاهیر ۱
وقتی ثریا هنگام فرار از هواپیما جا ماند؛ بیستوپنجم مرداد ۱۳۳۲ کودتای اول علیه دکتر مصدق شکست خورد و نعمتالله نصیری، حامل حکم عزل مصدق، دستگیر شد. شاه که برای در امان ماندن از عواقب شکست کودتا، از چند روز قبل در شمال بهسر میبرد، به فکر فرار از ایران افتاد. ثریا اسفندیاری در کتاب خاطراتش «کاخ تنهایی» مینویسد: یکشنبه ۲۵ مرداد، ساعت چهار صبح، شاه بیدارم کرد و درحالیکه شانههایم را تکان میداد، گفت: «ثریا، نصیری را هواخواهان مصدق توقیف کردهاند. باید هرچه زودتر از اینجا بگریزیم.
هر لحظه ممکن است دشمنان اینجا بریزند و ما را بکشند. باید بدون درنگ حرکت کنیم! با عجله پرسیدم کجا برویم؟ جواب داد: خودمان را به رامسر میرسانیم، از آنجا با هواپیما به عراق پناهنده میشویم. یک ثانیه را هم نباید از دست بدهیم.» هر دو را چنان ترس و وحشت فرا گرفته بود که شاه فراموش کرد ثریا را به هواپیما سوار کند و تنها سوار شد. سپس هواپیما دوباره پایین آمد و ثریا نیز سوار شد. ثریا از ترس چنان خود را به هواپیما انداخت که روی سلاح کمری شاه نشست! به نوشته سرهنگ غلامرضا مصوررحمانی، شتاب و دستپاچگی شاه هنگام فرار به حدی بود که او حتی نتوانست لباسش را مرتب کند؛ چنانکه حتی جوراب نیز به پا نداشت!
شرح عکس: ثریا اسفندیاری در کنار کارل اتو لاگرفلد، طراح مد، کاریکاتوریست و عکاس آلمانی، در یک مهمانی بالماسکه - ۲۶ اکتبر ۱۹۷۸ (۱۳۵۶) در پاریس.
قاب مشاهیر ۲
عباس کیارستمی در مراسم تشییع فروغ فرخزاد؛ ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، فروغ فرخزاد در یک تصادف رانندگی درگذشت. دو روز پس از آن رویداد، پیکر این شاعر با حضور شاعران، نویسندگان، هنرمندان و… در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. صفحه اینستاگرامی منسوب به عباس کیارستمی، عکسی از حضور این کارگردان سرشناس را در مراسم تشییع فروغ فرخزاد منتشر کرد. در توضیح این عکس آمده است: «باد ما را خواهد برد، فرصتی بود برای ادای احترام عباس کیارستمی به فروغ فرخزاد. کیارستمی نهتنها عنوان شعرِ فروغ را روی فیلم خود میگذارد، بلکه از این خیامیترین شعرِ فرخزاد (به اعتقاد کیارستمی) نیز در آن و از زبان بازیگر نقش اول فیلم استفاده میکند.»
قاب تاریخ ۱
عکس دیده نشده از اشرف پهلوى در دبستان دخترانه تربیت در میان همکلاسىهایش؛ در پشت عکس نوشته جالبى بدین مضمون درج شده است: «بخش ابتدایى مدرسه تربیت، دختر کوچک در لباس سیاه دختر رضاشاه است. منتشر (عمومى) نشود، اس آى مودى. از انجمن ملى بهاییت.» تصویر ۱۵ دختر از طبقه اعیان و اشراف تهران است که براى سوادآموزى به مدرسه دخترانه تربیت فرستاده شدهاند، اشرف با لباس سیاه و دستهگلى در دست در مرکز جمع نشسته است.
دختران مدرسه البسه متحدالشکل سفید بر تن با جوراب شلوارى سفید بر پا و بعضاً تل سفید برسر هستند. تنها اشرف است که با لباس سیاه متفاوت از سایرین به مدرسه رفته . دختران روى فرش دستباف نشستهاند. یک دختر پرچم در دست گرفته است. نکته جالب عکس، نگاه دختران با چهرههای اخمو و گرفته است. تنها یک دختر است که مىخندد؛ او نفر اول ایستاده از راست است.
قاب تاریخ ۲
نفوذ فراماسونها در حزب مردم؛ ساواک در ۲۸ فروردین ۱۳۵۱ بهتعارضات دو باند «فراماسونها» و «رقبای آنها» در مدیریت حزب اقلیت مردم چنین اشاره کرده است:«در حزب مردم شایع است که هلاکو رامبد ناصر بهبودی، محمد فضائلی، فخر طباطبایی، محمد داور، نصرالدین موسوی و مهندس عبدالله والا فراماسون هستند که با یکدیگر همبستگی و همکاری خاصی در حزب دارند.
این عده از سابق قدرتی در حزب داشتهاند و حفظ کردهاند و اکنون سعی دارند به این قدرت بیفزایند. به همین علت بین گروه فراماسون و گروه سهنفری دیگری متشکل از آقایان ابوالحسن احتشامی، صمد نامور و منصور سراج که مستقیما با دبیرکل کار میکنند، به طور پنهانی یک مبارزه در جریان است. ضمنا تشکیلات حزب را ناصر بهبودی که عضو گروه فراماسون است، اداره میکند.» (پایگاه اطلاعرسانی پژوهشکده تاریخ معاصر)
شرح عکس: هلاکو رامبد در کنار یحیی عدل
قاب تاریخ ۳
غارت خزانه ناصرالدینشاه پس از مرگش؛ ۱۲ اردیبهشت سالگرد درگذشت ناصرالدین شاه بود. ۱۲۶ پیش در سال ۱۲۷۵ خورشیدی و در آستانه مراسم پنجاهمین سال پادشاهیاش در سن ۶۵ سالگی به ضرب گلوله میرزا رضا کرمانی ترور شد. در خاطرات تاجالسلطنه آمده است که پس از گذشت چند روز از مرگ ناصرالدینشاه، صدراعظم و برادرش امینالملک به اندرون آمدند و هر چه پول در خزانه بود را خالی کردند: «روزها و شبها به سرعت میگذشت. این سرای باعظمت و شکوه که در تمام ساعات شبانهروز غرق در مسرت و شادمانی بود، در یک سکوت وحشتناک دردانگیزی محصور شده!
جز صدای گریه و ناله، صدای دیگری نبود… پس از چند روز دیگر، امینالملک، برادر صدراعظم که در آن وقت خزانهدار بود، با صدراعظم اندرون آمده و به خزانه رفتند. مقدار گزافی، بلکه هرچه پول در خزانه بود، تمام را به بهانه اینکه مظفرالدینشاه مقروض است و باید به تبریز پول بفرستیم، خارج کرده. ۱۸ روز تمام، روزی سی، چهل نفر سرایدار از صبح تا شام کیسههای پول را برده، تحویل خزانه بیرون میکردند و از خزانه بیرون هم تمام فشنگ شده، نقل و تحویل به خانه امینالملک شده. مقداری در همان جا مانده، باقی به اندرون صدراعظم تحویل میشد.»