فیلم هزاران دلقک؛ نبرد با زنجیرهای دستوپاگیر جامعه
روزنامه هفت صبح، سینا بحیرایی | یک: «هزاران دلقک» ابتدا نمایشنامهای از هرب گاردنر بود که سال ۱۹۶۲ منتشر شد. فرد کوی که هم در تئاتر و هم در سینما کارگردان چیرهدستی بود، ابتدا در همان سال ۱۹۶۲ اجرایی از این نمایشنامه روی صحنه برد. این نمایش بسیار موفق ظاهر شد. بیشتر از یکسال روی پرده بود و ۴۲۸ اجرا داشت، در جوایز معتبر تونی هم نامزد دو جایزه شد و جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل را دریافت کرد. همین باعث شد که وسوسه ساخت یک فیلم سینمایی از این نمایشنامه به جان فرد کوی بیفتد. در نهایت او خودش پشت دوربین رفت و در سال ۱۹۶۵،نسخه سینمایی نمایشنامه گاردنر را روی پرده سینما آورد. فیلمی که اندازه نسخه نمایشی موفق ظاهر شد و خوش درخشید.
دو: «هزاران دلقک» داستان نویسندهای به نام موری برنز (جیسون روباردز) است که پیشتر نویسنده برنامه تلویزیونی طنزی مخصوص کودکان بوده است. اما الان چند ماه است که بیکار است و با خواهرزاده نوجوانش نیک (بری گوردون) در یک آپارتمان کوچک و شلوغ پلوغ زندگی میکند. موری علاقهای به کار کردن ندارد و اصرارهای خواهرزادهاش هم تاثیری روی او ندارد. اوضاع دارد خوب پیش میرود تا اینکه دو مددکار اجتماعی سر میرسند و درباره زندگی نیک تحقیق میکنند. به خاطر بیکاری موری، آنها میخواهند حضانت نیک را از او بگیرند و خانوادهای برایش پیدا کنند. تنها راهحل پیشروی موری این است که کاری برای خود پیدا کند.
سه: مسلما نقطه قوت اصلی «هزاران دلقک»، شخصیت فوقالعاده موری است. او فردی ایدهآل، رویایی و شاید حتی بتوان گفت هنجار گریز است. موری اعتقادی به کار کردن ندارد. او معتقد است ادامه دادن یک کار ثابت به صورت منظم باعث از دست رفتن هویت و حس زندگی فرد میشود. نباید همرنگ جماعت شد، باید همیشه آماده رویارویی با تجربههای تازه شد و از زندگی نهایت لذت را برد. او معتقد است کار کردن به صورت ثابت و منظم بخشی از دستورهایی است که جامعه به شهروندان خود دیکته میکند و لزوما نباید پیرو آن بود.
چهار: چنین باورهای عصیانگرانهای نه تنها برای دهه ۱۹۶۰، بلکه حتی برای دنیای امروز ما هم تند و افراطی است. به همین دلیل نمیتوان حکم قطعی درباره شخصیت موری برنز داد.آیا او واقعا یک انسان رویایی و یاغی است که میخواهد زنجیرهای جامعه پیرامونش را از هم باز کند؟ یا یک آدم تنبل و کمی سبک مغز است که عرضه ادامه دادن یک کار ثابت و منظم را ندارد؟ مشکل دیگر این است که موری هیچ جانشین مناسبی برای کار نکردن ارائه نمیدهد.
او پنج ماه کار نمیکند، آه در بساط ندارد و تنها به لطف غذاهای روزانه برادرش آرنولد (با بازی درخشان بالسام، او به خاطر همین فیلم برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل هم شد) است که خود و خواهرزادهاش میتوانند زنده بمانند. معلوم نیست موری چه استدلالی برای مخالفت با کار نکردن دارد؟ نظریه او چیست؟ آیا معتقد است مردم باید هرچیزی دارند بیاورند تا همه با هم بخورند و جامعه اینقدر اسیر نظم و قانون نباشد؟ یا فکر میکند بهتر است کارهای مختلفی برای مدتی کوتاه داشت و هرکدام را چند ماه امتحان کند؟ متاسفانه فیلم خیلی شخصیت او را باز نمیکند و متوجه دغدغههای حقیقی موری نمیشویم.
پنج: یکی از درخشانترین صحنههای فیلم، جایی است که موری و برادرش آرنولد درباره عقایدش با هم بحث میکنند. آرنولد کاری برایش پیدا کرده و از او میخواهد دوباره شاغل شود. ولی موری باز حرفهای خودش را میزند. آرنولد هم در مقابل صحبتهای موری از فوائد کار کردن میگوید، اینکه باعث پولدار شدن او شده است، اینکه باعث شده است که او بتواند بهترین آرنولدی باشد که میتوانسته به آن برسد. آرنولدی که به لطف همین کار و پیروی از قوانین جامعه، موفق شده به رویاهای خود برسد و از زندگی نهایت استفاده را ببرد. تقابل این دو دیدگاه متفاوت، یکی از بهترین بخشهای فیلم است.
شش: «هزاران دلقک» را هم میتوان به فهرست فیلمهایی اضافه کرد که رابطه شبه پدر-پسری بین یک مرد بالغ و یک نوجوان را به تصویر میکشند. این رابطهها که لزوما رابطه بین یک پدر و فرزند واقعی هم نیستند، فرصتی میشوند برای بروز تغییر و تحولاتی اساسی در هردو شخصیت. هم پدر به واسطه تلاشهای فداکارانه خود برای فرزندش درکی تازه از عشق و محبت و مسئولیت میسازد و هم فرزند به واسطه سختیهایی که پدرش برای تامین آسایش او میکشد، به شناخت تازهای از زندگی و سختیهای همیشگی همراه با آن میرسد.
«دزد دوچرخه (ویتوریو دسیکا) یکی از نمونههای درخشان آثار اینچنینی است. فیلم «در جستجوی خوشبختی» (گابریل موچینو - ۲۰۰۶) یک نمونه جدید و مثال زدنی از فیلمهای اینچنینی است. حتی «لئون» (لوک بسون - ۱۹۹۴) را هم میتوان در این دسته قرار داد. همچون این آثار، در «هزاران دلقک» هم موری بالاخره مجبور میشود آن عقاید افراطی خود را کنار بگذارد و برای تامین رفاه و آسایش نیک هم که شده، تغییری عظیم را از سر بگذراند.
هفت: «هزاران دلقک» در سیوهشتمین مراسم اسکار نامزد چهار جایزه بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش مکمل، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین موسیقی متن شد و تنها موفق شد جایزه دوم را با خود به خانه ببرد. اما همیشه از آن به عنوان یکی از آثار درخشان سینمای دهه ۶۰ یاد میشود.