کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۳۴۶۳۹
تاریخ خبر:

فهرستی از ۱۰‌ستاره‌‌ سال‌۲۰۲۱ سینمای جهان

روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی | این چند سال حتی اگر فیلمی دیده‌ام که دوستش نداشته‌ام معمولا به خاطر بازی بازیگرانش تا انتها تماشایش کرده‌ام. بازیگران حتی در فیلم‌های متوسط و ضعیف به لحاظ فنی کارهای چشمگیری دارند. حتی بازیگران بدی مثل جرارد باتلر هم در بعضی فیلم‌ها لحظات خوبی دارند. نوبت به فیلم‌های مطرح سال که می‌رسد یکی از مهم‌ترین عوامل در امتیاز گرفتن‌شان از منتقدان و تماشاگران، بازیگرانشان هستند. اگر به نقدهای منتقدان توجه کنید می‌بینید که اصولا فیلم‌هایی که امتیاز خوبی گرفته‌اند یکی از مهم‌ترین دلایلشان تحسین بازی بازیگران است.

سال گذشته البته بازیگرانی داشتیم که کارنامه‌ خودشان را با فیلم و بازی بد خراب کردند. مثلا نیکلاس کیج با بازی در فیلم بد «خوک» طرفدارانش را ناامید کرد. علاوه بر اینکه فیلم بدی بود خود نیکلاس کیج هم یکی از بدترین بازی‌های کارنامه‌اش را در نقش مردی منزوی که دنبال خوکش بعد از مدت‌ها به شهر می‌رود، به نمایش گذاشت.

از طرف دیگر بازیگر خوبی هم داریم که در فهرستمان نیست اما از قضای روزگار شانس اسکارش هم زیاد است: کریستین استوارت برای بازی در فیلم «اسپنسر» در نقش پرنسس دایانا بخت اول بردن اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن است اما از بس که فیلم پابلو لورین بد بود و تلاش‌های استوارت برای به تصویر کشیدن دایانا توی چشم می‌زد برخلاف منتقدان خارجی او را از فهرستمان حذف کردیم.

پنه‌لوپه کروز در مادران موازی
کارگردان: پدرو آلمادووار
امتیاز متاکریتیک: ۸۷ از ۱۰۰

پنه‌لوپه کروز بازیگر الهام‌بخش آلمادووار است. بهترین فیلم‌های کروز کارهایی است که آلمادووار کارگردانی کرده و از طرف دیگر وقتی پنه‌لوپه کروز جلوی دوربین آلمادووار است به نظر می‌رسد که انرژی بازی او به کل فیلم تسری پیدا می‌کند. «همه چیز درباره‌ مادرم» اولین همکاری کروز و آلمادووار بود. فیلمی که هر دو را به شهرت رساند و برنده‌ اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان شد.در آخرین فیلم آلمادووار کروز نقش زن جوانی را بازی می‌کند که عاشق مادر شدن است. درنهایت وقتی بچه‌اش به دنیا می‌آید تمام عشقش را نثارش می‌کند اما پدر بچه شک‌هایی در مورد هویت آن دارد.

زن ابتدا ناراحت می‌شود اما بعد به فکر آزمایش ژنتیک می‌افتد و متوجه می‌شود که این بچه‌ او نیست و متعلق به دختر جوانی است که در بیمارستان با هم دوست شده‌اند و همزمان وضع حمل کرده‌اند. زن درنهایت این راز را فاش می‌کند. در پیش‌زمینه‌ این قصه روایت دیگری درباره‌ هویت زن میانسالی که کروز نقشش را بازی می‌کند وجود دارد. اینکه او از باستان‌شناسی خواهش کرده تا در دهکده‌شان حفاری کند و گور دسته‌جمعی مربوط به اهالی را پیدا کند. بدون اغراق کروز ستاره‌ فیلم «مادران موازی» است. احساسات مادرانه‌اش، ترس‌ها و نگرانی‌هایش و درنهایت نگرشش به مسئله‌ هویت همه تحسین‌برانگیز هستند.

اولیویا کولمن در دختر گمشده
کارگردان: مگی جیلنهال
امتیاز متاکریتیک: ۸۵ از ۱۰۰

در اولین تجربه‌ کارگردانی جیلنهال که خودش بازیگر توانایی است اولیویا کولمن اسکاری نقش اصلی را بازی می‌کند. کولمن در نقش ملکه‌ آن جایزه‌ اسکار گرفته اما حالا بازی در نقش مادری میانسال ممکن است اسکار دوباره را برایش به ارمغان بیاورد. دختر گمشده اقتباس سینمایی از رمانی به همین نام اثر النا فرانته است و الیویا کولمن ایفاگر نقش زنی به نام لدا است او که از مسئولیت نگهداری از دو دخترش به تازگی فارغ شده، تصمیم می‌گیرد در میانسالی به تنهایی سفر کند.

لدا ابتدا از آن شخصیت‌هایی به نظر می‌رسد که فکر می‌کنید بدون فرزندانشان آزاد و رها هستند و هر کاری که دوست دارند را انجام می‌دهند اما کم‌کم متوجه می‌شوید او مادری است که رازهایی را با خود حمل می‌کند و ظاهر و باطنش با هم تفاوت اساسی دارد.کولمن در نمایش تناقضات احساسی که دارد درخشان عمل می‌کند. او مادری است که خودخواهی‌های خودش را هم دارد و این چیزی است که باعث می‌شود کاراکتر او از یک مادر فداکار فاصله بگیرد و دچار پیچیدگی‌های بیشتری شود.

لیدی گاگا در خاندان گوچی
کارگردان: ریدلی اسکات
امتیاز متاکریتیک: ۵۹ از ۱۰۰

بردلی کوپر بود که با فیلم «ستاره‌ای متولد شده است» (بازسازی یک فیلم کلاسیک) نشان داد لیدی گاگا به عنوان یک بازیگر می‌تواند چه انرژی و حضور خوبی جلوی دوربین داشته باشد. شیمی بین لیدی گاگا و بردلی کوپر در آن فیلم چنان چشمگیر بود که خیلی‌ها تصور کردند این رابطه‌ عاشقانه پشت دوربین هم برقرار است. گاگا تصمیم گرفت بازیگری را این بار با یک نقش جنجالی‌تر دنبال کند. پاتریشیا رجیانی همسر گوچی بود. کسی که مدت‌ها در معرض این اتهام قرار گرفت که قاتلی را اجیر کرده تا شوهر سابقش را به قتل برساند.

طبیعی است که بازی در نقش چنین شخصیت پیچیده‌ای که فرزندانش در قید حیات هستند کار دشواری است. به نظر می‌رسد لیدی گاگا خیلی خوب از عهده‌ این نقش برآمده است. پاتریشیا گوچی در فیلم لااقل زن جاه‌طلبی است که از خانواده‌ای پایین‌تر از خاندان گوچی آمده و به همین دلیل هم تمایل دارد خودش را به آن‌ها اثبات کند و هم حس و حالی شبیه گرفتن انتقام از آن‌ها دارد. انگیز‌ه‌های او زنجیره‌ای از خیانت‌ها میان اعضای خانواده را رقم می‌زند. با این حال پاتریشیا به کمک بازی همدلی‌برانگیز لیدی گاگا کاراکتر منفوری نیست بلکه زنی است که تلاش می‌کند طبقه‌ اجتماعی خودش را تغییر دهد.

نیکول کیدمن در ریکاردو بودن
کارگردان: آرون سورکین
امتیاز متاکریتیک: ۶۰ از ۱۰۰

بازی در نقش ستاره‌های کلاسیک سینما همیشه جذاب بوده. لوسیل بال ستاره‌ استودیوی کلمبیا در دهه‌ ۵۰ هالیوود بود. به جز سینما در سریال‌های تلویزیونی هم شهرت زیادی کسب کرد. نیکول کیدمن در فیلم جدید آرون سورکین نقش لوسیل بال را بازی می‌کند. فیلم درواقع روی مقطعی از زندگی بال تمرکز می‌کند که در یک سیتکام تلویزیونی به نام «من دوستت دارم لوسی» با دسی آرناز بازی می‌کند که پشت صحنه هم با یکدیگر در ارتباط هستند. تحسین‌برانگیزترین نکته‌ فیلم سورکین که اتفاقا این‌بار نتوانسته از متریالی که در اختیارش بوده درست استفاده کند، بازی بازیگران و به خصوص نیکول کیدمن است. کیدمن که خودش ستاره‌ جهان مدرن است توانسته خیلی خوب ویژگی‌های یک ستاره‌ دنیای نمایش دهه‌ ۵۰ را به تصویر بکشد.

ویل اسمیت در کینگ ریچارد
کارگردان: رینالدو مارکوس گرین
امتیاز متاکریتیک: ۷۶ از ۱۰۰

ویل اسمیت کلا بازیگر توانایی است اما در فیلم «کینگ ریچارد» در نقش دو خواهر تنیسور سرنا و ونوس ویلیامز در اوج ظرافت‌های بازی خودش است. او پدری سخت‌گیر است که تصویری آشنا برای همه‌ آن‌هایی است که پدرانشان از آن‌ها بیش از حد توقع داشتند. گاهی اوقات فشاری که به دخترانش وارد می‌کند حتی باعث عصبی شدن تماشاگر می‌شود اما در نهایت مهرش به آن‌ها هم غیرقابل انکار است.
ویل اسمیت در سکانس‌هایی کاری می‌کند که کاراکتر ریچارد همزمان ناامید و ناراحت و خجالت‌زده و در عین حال مغرور و لجباز به نظر برسد. او هم جزو گزینه‌هایی است که در فصل جوایز و به خصوص اسکار و گلدن‌گلوب شانس زیادی دارد. خود فیلم هم یک درام ورزشی خوش‌ساخت است که باعث می‌شود بازی اسمیت بیشتر هم به چشم بیاید.

بندیکت کامبربچ در قدرت سگ
کارگردان: جین کمپیون
امتیاز متاکریتیک: ۸۹ از ۱۰۰

در این درام خشن و سبعانه و مردانه‌ جین کمپیون نقطه‌ فوکوس دوربین بندیکت کامبربچ است. مردی بدوی و خشن که مردانی را که خشونتشان کمتر از خودش باشند تحقیر می‌کند. او دامداری است که به نظر می‌رسد از خشونت محیطی که در آن زندگی می‌کند لذت می‌برد و به همین دلیل وقتی زنی پا به خانه‌شان می‌گذارد نمی‌تواند حضورش را تحمل کند. نگاه نافذ کامبربچ نه تنها لرزه به تن کاراکتر کریستن دانست و پسرش می‌اندازد که تماشاگر را هم تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.

به همان اندازه که حضورش رعب و وحشت ایجاد می‌کند کاریزمایی هم دارد که نمی‌شود تحسینش نکرد. در نهایت فیلم که جلوتر می‌رود معمای شخصیت او بزرگتر می‌شود. آیا واقعا می‌خواهد به آن پسر جوان نزدیک شود و با او طرح دوستی بریزد یا هدفش آزار اوست؟ هر چه باشد در نهایت مرد قربانی همین سوءتفاهم‌هایی می‌شود که درباره‌ کاراکترش وجود دارد. یکی از بهترین بازی‌های کارنامه‌ کامبربچ است که از قضا بازی‌های قابل توجهی در دوران کاری‌اش دارد.

لئوناردو دی‌کاپریو در بالا را نگاه نکن
کارگردان: آدام مک‌کی
امتیاز متاکریتیک: ۵۰ از ۱۰۰

فیلم آدام مک‌کی هر چند با انتقادات زیادی روبه‌رو شد اما یکی از نقاط قوتش حضور ستارگان بزرگ جلوی دوربین این داستان نیمچه تبلیغاتی درباره‌ سیاستمداران و محیط زیست و غیره است. وسط بازیگرانی مثل مریل استریپ و شالامه و لارنس این لئوناردو دی‌کاپریوست که شخصیتش بیشترین فراز و فرودها و درخشش‌ها را دارد. او نقش دانشمندی را بازی می‌کند که می‌خواهد به سیاستمداران و مردم هشدار بدهد عن‌قریب شهاب‌سنگی به زمین برخورد کرده و باعث نابودی سیاره و ساکنانش می‌شود.

اما کم‌کم خودش وارد بازی‌های سیاسی و حتی رسوایی‌های اخلاقی می‌شود. مرد ساده‌ای است که به نظر می‌رسد پیش از این مجبور نبوده با اجتماع اطرافش چندان تعاملی داشته باشد و تسلط بر علمش برایش کافی بوده اما حالا در موقعیت جدیدی قرار گرفته که خوب نمی‌تواند آن را مدیریت کند. البته بعید است دی‌کاپریو به خاطر بازی در این نقش به اسکار برسد. خیلی‌ها حتی به خاطر کیفیت فیلم مک‌کی از اینکه دی‌کاپریو در آن بازی کرده شاکی هستند اما واقعیت اینجاست که بازی دی‌کاپریو جزو بازی‌های خوب سال گذشته وسط یک فیلم نه چندان متمرکز است.

اندرو گارفیلد در تیک تیک…بوم!
کارگردان: لین مانوئل میراندا
امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰

آخرین نقش‌آفرینی گارفیلد بهترین عملکرد اخیر اوست که در آن، اجرایی فوق‌العاده را به نمایش می‌گذارد. بازی‌های سال گذشته‌ او در فیلم‌های «چشمان تامی فی» یا «زیر دریاچه نقره‌ای» نیز به همین اندازه متعهدانه هستند اما لین مانوئل میراندا در فیلم «تیک تیک بوم»، پیکره‌ اثر را براساس انرژی جنون‌آمیز گارفیلد در اجرای شخصیت جاناتان لارسون طراحی می‌کند. این انرژی جنون‌آمیز بدون شک مورد پسند برخی از افراد نیست اما گارفیلد کاملا به اجرای این نقش متعهد است. به علاوه، او توانایی آوازخوانی دارد که مهارت نسبتا مهمی است که بسیاری از آثار موزیکال اغلب از آن غافل می‌شوند. «تیک تیک بوم» مطمئنا نظر بسیاری از مردم را درباره پتانسیل گارفیلد به عنوان یک بازیگر تغییر خواهد داد.

هید‌توشی نیشیجیما در ماشینم را بران
کارگردان: ریوسوکو هاماگوچی
امتیاز متاکریتیک: ۹۰ از ۱۰۰

بازی نیشیجیما با سایر بازی‌های این فهرست کاملا متفاوت است. فراتر از بازی خوددارانه جنس بازی او مرتبط به سینمای مدرن ژاپن سرد و فاصله‌گذارانه است. با این حال ما آشفتگی‌های درونی او را در نقش مردی که همسرش به او خیانت کرده و بلافاصله بعد از آن از دنیا رفته است، درک می‌کنیم. مسیری را که طی می‌کند تا نمایشنامه‌ «دایی وانیا» را روی صحنه ببرد و در حین آن به مشکلات درونی خودش فائق بیاید و درهای جهانش را به روی آدم‌های جدید بگشاید به لطف بازی نیشیجیما باورپذیر و در عین سردی احساس‌برانگیز جلوه می‌کند.
نیشیجیما در نقش مردی سرسخت که به سختی می‌توان با او ارتباط برقرار کرد اما درونش شکسته بازی درخشانی دارد که شبیه بازی‌های معمولی نیست که در فیلم‌ها می‌بینیم.

اسکار آیزاک در شمارنده کارت
کارگردان: پل شریدر
امتیاز متاکریتیک: ۷۷ از ۱۰۰

اسکار آیزاک نقش قماربازی را بازی می‌کند که گذشته‌ تاریکی دارد. او شکنجه‌گر زندان ابوغریب بوده و بعد از آنکه روسایش پشت آن‌ها را خالی می‌کنند این سربازان رده‌پایین‌تر محاکمه و زندانی می‌شوند. اما زندان نیست که روحشان را کشته بلکه تصاویر شکنجه‌های خودشان مثل کابوس لحظه به لحظه تعقیب‌شان می‌کند. در حالی که او حتی قادر به زندگی در یک مکان نیست و دائم از این متل به آن متل می‌رود پسر جوانی وارد زندگی‌اش می‌شود که فرزند یکی از همکاران اوست و می‌خواهد انتقام پدرش را از یکی از فرماندهان بگیرد.

ویلیام تل می‌خواهد به این پسرک کمک کند و حالا برای کمک به اوست که قمار می‌کند اما در نهایت زندگی این پسر از دست رفته است.
آیزاک در نقش مردی که به نظر می‌رسد تباه شده اما سرانجام به رستگاری می‌رسد شمایلی شبیه مثلا رابرت دنیروی «راننده تاکسی» دارد که فیلمنامه‌ آن را هم پل شریدر نوشته بود. آیزاک امسال فیلم «تلماسه» را هم داشت اما بازی‌اش در «شمارنده‌ کارت» به مراتب چشمگیرتر بود.

کدخبر: ۴۳۴۶۳۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر