کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۱۹۱۱۹
تاریخ خبر:

روایت دست اول‌ از یک ماجرای واقعی اما کابوس‌وار

روزنامه هفت صبح، علی مزینانی | در حال تیز کردن چاقو بودم که بند اول انگشت اشاره دست چپم خراشید. خون بیرون زد و رفتم با پنبه و چسب و باند پانسمانش کردم. یک خراشیدگی ساده بود دیگر. روز بعد پانسمان را باز کردم و دیدم وقتی انگشتم را خم و راست می‌کنم از محل بریدگی خون می‌آید. رفتم درمانگاه‌. عصر پنجشنبه. دستم را نشان دادم و از خانم بهیار خواستم تا انگشتم را یک عدد بخیه بزند تا از این خونریزی راحت شوم. خانم انگشتم را نگاه کرد و گفت لازم نیست. پانسمانش می‌کنم و مسئله حل است. حل نشد‌!

شنبه صبح اول وقت عصبانی رفتم آنجا که خانم یک عدد بخیه که این حرف‌ها را ندارد. این چکه‌چکه خونریزی بیشتر روی اعصابم است. خانم با تعجب پانسمان را باز کرد و ادامه خونریزی را چک کرد و گفت بهتر است ببری یک بیمارستان تخصصی هم انگشتت را نگاه کند. گفتم خانم یک بخیه بزنید مسئله حل است اما درحالی‌که سعی می‌کرد صدایش بی‌تفاوت باشد گفت برو اورژانس بیمارستان ۱۵‌خرداد همان‌جا برایت بخیه می‌زنند. دلخور و مشکوک از درمانگاه بیرون آمدم و رفتم اورژانس همان بیمارستان. انگشتم را بردم سمت متصدی مربوطه و گفتم بخیه می‌خواهم‌! گفت اینجا اینطوری نیست، اول برو پزشک معاینه‌ات کند، بعد ببینیم چه‌کار باید بکنیم.

در حالی‌که گله داشتم چرا کار مرا راه نمی‌اندازد رفتم تا دکتر ویزیت کند. در میانه چند بیمار دیگر که خون شرشر از دست‌شان می‌چکید، پزشک اورژانس انگشت مرا هم دید و پانسمان کوچک انگشتم را با یک پانسمان حسابی که کل دستم را گرفته بود، عوض کرد و یک آنژوکت هم وصل کرد. بعد فرم پذیرش را پر کردم و پرستار مرا برای چند مرحله بعدی توجیه کرد؛ اول پذیرش بیمارستان‌، بعد صندوق‌، بعد تایید ترخیص و برگرد.

وقتی با یک پرونده کامل سی، چهل صفحه‌ای برگشتم گفت اول برو رادیولوژی که از انگشتت عکس بگیریم و بعد نوار قلب بگیر! هر چه گفتم فقط یه خراش ساده است اما اصرار که عکس و بقیه کارها لازم است. رفتم رادیولوژی بیمارستان و چند عکس از انگشت و یک عکس هم از قفسه سینه گرفتند‌. خودم عکس‌ها را ندیدم و پزشک اورژانس هم پشت مانیتور دید و لازم ندید به من هم بگوید چه‌خبر است. پذیرش اورژانس هم گفت الان فقط مانده که از داروخانه پک شماره چند را بخری. گفتم چرا؟‌

گفت برو بخر بعد بیا اینجا دوباره. رفتم داروخانه و دیدم پک کامل اتاق عمل و بستری است‌! دمپایی‌، مسواک‌، قاشق‌، لباس مخصوص اتاق عمل و…! احساس می‌کردم در وسط یک فیلم ترسناک گیر افتاده‌ام. گفتم دکتر اینها چیه؟‌ گفت باید عمل بشی دیگه. تاندون دستت آسیب دیده. گفتم دکتر یه خراش ساده است‌. فقط یه دونه بخیه می‌خواد. دکتر اما قاطع و صریح بود: شانس آوردی آن خانم بهیار آنقدر عاقل بوده که انگشتت را بخیه نزده.

حتی مدرک شناسایی نداشتم چه برسد به همراه که کارهای ریز و درشت پذیرش را انجام دهد. کارت ملی و دفترچه را برایم فرستادند و بعد از مدتی گفتند نوبتت شده. یک پرستار پرونده مرا دستش گرفت و گفت همراه من بیا. جلوی آسانسور رمزدار‌، یکی از پرسنل خدماتی بیمارستان با ویلچر منتظر من بود‌. گفتم ویلچر چرا؟ ‌من فقط می‌خواستم یک بخیه به انگشتم بزنن! تازه می‌توانم راه بروم‌، ببینید اما هنرنمایی‌ام در راه رفتن تاثیری نداشت‌‌. پیرمرد وظیفه‌شناس اصرار داشت که طبق پروتکل باید با ویلچر ببرمت.

وارد بخش بستری شدم و با جدیت تمام تحویل سرپرستار شدم‌. گفت ناشتایی؟ گفتم اتفاقا بله اما… منتظر حرف تکراری‌ام نشد و گفت همه لباس‌هایت را دربیاور و آماده آزمایش خون باش که بعد بروی اتاق عمل. گفتم لباس‌هایم را کجا بگذارم که تازه فهمید همراه ندارم‌. یک تخت برایم مشخص کرد و گفت همانجا منتظر باش.داخل اتاق غیر از من، پنج نفر دیگر هم منتظر جراحی بودند.

سلاخ کشتارگاه که با ساطور شست دست و تاندون‌هایش را یک‌جا بریده بود‌، ‌یک موتورسوار که در زیگزاگ بین ماشین‌ها آ‌ینه بغل یک ماشین تو مچش خرد شده بود و سه کارگر که دو نفرشان تبعه افغانستان بودند و هر سه چند انگشت خود را زیر اره برقی و دستگاه پرس و ورقه فلز له کرده بودند و من‌؟‌ چاقوی آشپزخانه انگشتم را خراش داده بود‌! سعی کردم زیاد مخاطب صحبت بقیه نباشم تا مجبور نشوم جراحت خودم را در مقابل مصیبت‌های آنها توضیح بدهم‌!

آزمایش خون گرفتند و فکر کنم دو ساعت منتظر بودم. راستش خجالت می‌کشیدم اصرار کنم زودتر کار مرا راه بیندازند. تصور ساطور وسط دست کارگر کشتارگاه ساکتم کرده بود. یکی‌یکی ما را صدا زدند اما در لابی اتاق‌های عمل هم‌اتاقی‌ها را باز دیدم. به علاوه یک کارگر که انگشت قطع شده‌اش داخل یک بطری همراهش بود و مادری که انگشتان پای پسر دو ساله‌اش بدجور صدمه دیده بود. پرستار اصرار داشت روی صندلی بنشینم که از حال نروم و من گوش نمی‌کردم و جایم را به بیمار جدید می‌دادم.

همزمان بحث مهمی هم بین کارگرهای آسیب‌دیده بود که باید از کارفرما شکایت کنیم یا نه و چطور. طفلی کارگران افغان که نه بیمه بودند و نه تصوری از امکان شکایت و گرفتن هزینه‌ها داشتند. رسیدم به میز اتاق عمل. تازه فرصت پیدا کردم وسط فضای شوخی و خنده پرستارها از دکتر بپرسم‌: واقعا برای خراش چاقو عمل جراحی لازم است؟ اگه پرستار درمانگاه همان پنجشنبه بخیه می‌زد باز هم لازم می‌شد و اصلا درست بود بیام بیمارستان تخصصی که این‌همه عمل سخت دارید؟ قبل از بی‌حسی موضعی توضیح کوتاهی داد که تاندون انگشت را باید ترمیم کنیم و اتفاقا اینکه بخیه نزدی و آمدی اینجا شانس آوردی.

راضی بودم که ۵ دقیقه‌ای تمام شد و منتظر بودم دستم را با یک پانسمان ببینم اما به جایش یک آتل سفت و سخت و بزرگ تا بالای آرنج بود!
مراسم برگشت از اتاق عمل هم برگزار شد‌. بعد یک ساعت هم دستور ترخیص دادند و چون پروتکل بیمارستان این بود که قبل از برگ ترخیص نباید لباس خودم را بپوشم با همان لباس اتاق عمل در صف ترخیص بیمارستان بودم و داشتم به بحث کارفرماهایی گوش می‌دادم که خط محتوایی‌شان کاملا با بحث کارگرهای مجروح متفاوت بود.

یکی‌شان دنبال این بود چطور از شکایت کارگر در برود و آن یکی اما می‌گفت هم به تامین اجتماعی گزارش داده و هم خودش بیمه مسئولیت کارفرمایی دارد. کارفرمای یکی از کارگران افغان هم ناراضی بود از اینکه هزینه عمل با نرخ آزاد حساب شده و مادر آن پیک موتورسوار هم دنبال این بود برای پسرش از تامین اجتماعی حقوق دوران بیماری بگیرد.کارهایم داشت تمام می‌شد که پرستار ضربه آخر را هم به من زد:‌ پرستار گفت ۳۰ تا ۴۰ روز آتل باید به دستت باشد! و من که زمزمه کردم: آخه فقط یه خراش ساده بود…

کدخبر: ۴۱۹۱۱۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • abarbahar

    عزیز من خراش ساده نبوده حتما، چه اصراری داری. من پزشکم متاسفانه بیماران ما همگی با تشخیص بیماری به پزشک مراجعه می کنند. در صورتیکه باید فقط علائم رو بگن.تاندون انگشتان خیلی سطحی و با یک زخم ساده ممکنه پارگی کامل یا ناقص بده که در هر دو صورت باید جراحی بشه. تا آخر هم قانع نمی شوند . درست مثل همین نویسنده عزیز. شاید هم من ظورشون جراحی بدون دلیل واقعی با اهداف ما دی بوده. خدا داناتر است.