کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۴۸۳۹۸
تاریخ خبر:

درباره رومینا، اقلیت‌ها و ناگفته‌های دیگر

روزنامه هفت صبح، سیامک رحمانی | وقتی موضوع آزار جنسی در فضای مجازی تبدیل به موج شد، خیلی‌ها به این صرافت افتادند که این سوژه چقدر در سینمای ایران جدی بوده و چند فیلم با محوریت این موضوع یا با اشاره به آن ساخته شده. همانطور که وقتی قتل رومینا به‌دست پدرش اتفاق افتاد، یکی از دلمشغولی‌های ما به‌عنوان روزنامه‌نگار و خیلی از فعالان اجتماعی مرور پرداخت و نگاه به این سوژه در آثار هنری بود.

در روزهای اخیر و بعد از خبری که در مورد یک بازیگر مرد منتشر و بعد تکذیب شد هم برگشتیم ببینیم در سینما و ادبیات ایران چه اندازه به موضوع تغییر جنسیت اهمیت داده شده. در همه موارد بالا هم معترف بودیم که سینما دست پری ندارد. سینما به اندازه‌ای که مسئله برای جامعه حاد است و نیاز به تحلیل و تغییر نگاه وجود دارد، نسبت به آن حساس نبوده. همانطور که نسبت به خیلی از موضوعات دیگر. شاید گفته شود تغییر جنسیت سوژه ژورنالیستی است و آنقدر عمومیت ندارد که در سینما و آثار هنری بازتاب زیادی پیدا کند.

اگرچه این حرف را درباره آزار جنسی و قتل‌های ناموسی نمی‌شود زد. اما حسرت‌ ماجرا اینجاست که سوژه‌ها به همین‌ها خلاصه نمی‌شوند. سینمای ما نه به اندازه کافی به موضوع حجاب(از هر زاویه‌ای) و چالش‌های آن پرداخته، نه به مسئله حقوق زنان و اقلیت‌های دیگر توجه داشته، نه موضوع نسل‌ها و دغدغه‌های نوجوانانه برایش مهم بوده، نه به مسئله تحصیل و مصیبت‌هایش واکنش نشان داده، نه به کاهش رشد جمعیت و بچه‌دارنشدن زوج‌ها، نه افغان‌ها، نه شکاف‌های طبقاتی و نسلی و نه خیلی از موضوعات حاد اجتماعی دیگر. سینمای ما سینمای مد است.

زمانی فاز این را برداشته بود که درباره ازدواج و رابطه سالخورده‌ها فیلم بسازد. زمانی فیلم‌ هامون مد کرد که درباره زندگی شبه‌روشنفکری طبقه متوسط حرف بزند و در اغلب این دهه‌ها سوژه‌اش نوعی عشق آبکی در طبقه مرفه بوده تا بتواند با نشان دادن زرق و برق زندگی و زیبایی‌ ستاره‌ها رویاسازی کند. اخیرا هم غیر از موضوع خیانت که از سکه نمی‌افتد، بعد از فیلم «ابد و یک‌روز» و «مغزهای کوچک زنگ‌زده»، فیلم‌های پایین‌شهری و عربده‌کشی دارد مد می‌شود که ببینیم تا کی ادامه دارد.

این درحالی است که ده‌ها مسئله واقعی و روزمره مقابل چشم ماست و کمتر کسی سراغ‌شان می‌رود. شاید سینماگران بهانه‌شان این باشد که سرشان درد نمی‌کند که به آن دستمال ببندند. اما نتیجه‌اش می‌شود همین سینما -و البته ادبیات- معاصر که ارتباطش با زندگی روزمره ایرانی‌ها بسیار رقیق است. خیلی‌ها معتقدند خودمان را نمی‌توانیم در ادبیات و سینما پیدا کنیم. که اگر صدها سال بعد برگردند و مرور کنند، از طریق این آثار سینمایی متوجه نخواهند شد که ایرانی‌ها در نیمه دوم قرن چهاردهم هجری چه بدبختی‌هایی داشته‌اند و چطور روزشان را شب می‌کرده‌اند.

درحالی که هر سال چندبرابر نیاز مصرف فیلم و سریال تولید می‌شود و عناوین کتاب‌هایی که منتشر می‌شود، نسبت به فروش و مصرف‌شان کم نیست. اما چرا هنرمندان ما از رفتن سراغ موضوعات مبتلابه اجتماعی پرهیز دارند. چرا بهترین فیلم سینما درباره فضای آموزشی و مدرسه و تحصیل همچنان «مشق شب» کیارستمی ‌است. چرا حتی فیلم‌هایی در ژانر فرهادی نمی‌توانند مسائل طبقه متوسط را به‌خوبی بازتاب دهند؟ چون به‌دلیل ممیزی‌ها چنین کاری سخت است؟ چون هرکس دغدغه اجتماعی دارد می‌خواهد فیلم بی‌پروا بسازد و اغراق کند و کارش به جشنواره برلین و اکران‌های محدود اروپایی و تشویق‌های محفلی می‌کشد؟

این جریان را در‌ هالیوود ببینید. امپراتوری مسلط سینما در سال‌های اخیر، به‌دلیل فشار افکار عمومی‌ و مطمئنا با در نظر گرفتن تب بازار، تصمیم گرفته به اقلیت‌ها بپردازد. به همین خاطر است که بسیاری از فیلم‌ها درباره مبارزات سیاهان در دهه‌های میانی قرن بیستم و سال‌های اخیر است. خیلی از فیلم‌ها به جنبش‌های زنان و زن‌های موفق اختصاص دارد. بی‌اغراق، کمتر سریالی می‌توانید پیدا کنید که برای نقش‌های اصلی از رنگین‌پوست‌ها و زنان و ادیان غیرمسیحی استفاده نکرده باشد.

‌هالیوود برای نشان‌ دادن تفاوت‌های نژادی، مهاجرها و هر جایی که اقلیت‌ها نیاز به دیده شدن و حمایت دارند، سنگ تمام گذاشته. شاید خیلی جاها اگزجره رفتار کرده. هرچند که همچنان مثلا به‌دلیل کم‌توجهی به مسائل محیط‌زیستی مورد انتقاد است. اما تلاش‌اش را کرده تا اگر جامعه آمریکایی یا جوامع تماشاگرانش «مسئله»‌ای دارند، آن را ندیده نگیرد.تلاشی که در سینمای ما دیده نمی‌شود. با ادعای زیاد و سرمایه زیاد و هیاهو و رسانه‌های پرشمار، حاصل سینمای ما در پرداختن به مسائلی که جامعه با آنها درگیر است، دندان‌گیر نبوده. آن‌هم سینمایی با طمطراق و شعارهای خفه‌کننده درباره رسالتی که برعهده دارد.

معدودی مثل رخشان بنی‌اعتماد و جعفر پناهی می‌توانند مدعی باشند که زحمت‌شان را کشیده‌اند و تقاصش را هم پس داده‌اند. اما بقیه چی؟ اغلب اساتیدی که عنوان هنرمند را یدک می‌کشند باید کمی ‌تامل کنند و بگویند چه نقشی در فضای فکری جامعه ایرانی داشته‌اند. امروز را هم بتوانیم با بهانه‌هایمان مجاب کنیم، تاریخ درباره‌مان چه قضاوتی خواهد کرد؟

کدخبر: ۳۴۸۳۹۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر