کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۱۸۰۳۳
تاریخ خبر:

دختری که ساندویچ می‌دزدید

روزنامه هفت صبح، حامد محمدی | به مناسبت انتشار رمان «ساندویچ‌دزد» که میلان کوندرا را هم به تحسین واداشت. جریان ادبی در کشور ایسلند معطوف به حالا نیست؛ ادبیات ایسلند از قرن دهم میلادی تا امروز، چهره‌های بزرگی به ادبیات جهان معرفی کرده است؛ از هالدور لاکسنس، شاعر و نویسنده‌ نوبلیست گرفته تا اسنوری یرتارسون و بالدور راگناسون. گودبرگر برگسون، نویسنده معاصر ایسلندی در این میان یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان این کشور و همینطور شمال اروپا است.

او با نوشتن رمان «ساندویچ‌دزد» توانست به شهرت خود اضافه کند و جوایز متعددی را هم به ارمغان بیاورد؛ او تا به حال دوبار برنده جایزه‌ ادبی ایسلند شده است. در کنار تألیف، برگسون به کار ترجمه هم مشغول است و در معرفی نویسندگان اسپانیایی و آمریکای لاتین در ایسلند نقش به‌سزایی داشته. ماجرا به تحصیلات او در اسپانیا مربوط می‌شود؛ وقتی در سال ۱۹۵۸ به این کشور رفت و در رشته ادبیات و تاریخ هنر از دانشگاه بارسلونا فارغ‌التحصیل شد. از آن به بعد بود که بیشتر وقتش را در اسپانیا گذراند.

*** مجازات عجیب
«ساندویچ‌دزد» در ۲۰۰صفحه داستان دختر نوجوانی است عاشق دزدی؛ کاری که احساسی غیرقابل‌ توصیف به او می‌دهد. او به دزدی‌هایش ادامه می‌دهد اما وقتی گیر می‌افتد، به‌خاطر مجازاتی که برایش در نظر گرفته‌اند، دیگر هیچ احساس شور و هیجانی ندارد. مجازات او جزو مجازات‌های جایگزین به‌شمار می‌آید و برخلاف بعضی سرقت‌ها، به حبس محکوم نمی‌شود بلکه باید چندماه را در مزرعه‌ای در یکی از روستاهای ایسلند کار کند؛ مزرعه‌ای در حاشیه ایسلند و در دامن طبیعت.

جالب اینجاست که تمام شخصیت‌های این رمان بی‌نام هستند. برگسون درواقع می‌خواهد با روایت این رمان به روان دختر دست پیدا کند و ارتباطات او با این جهان تازه را به تصویر بکشد؛ ارتباط با کشاورزی که برایش کار می‌کند، با مردم روستا و دیگران. او در فضای تیره و تکنولوژیک شهری بزرگ شده و حالا باید تن به زندگی در این روستا بدهد. با این حال آیا همچنان زندگی در چنین فضای تازه‌ای می‌تواند دستاوردهایی تازه برای کاراکتر اصلی رمان داشته باشد؟

*** تحسین نویسنده چک
میلان کوندرا، نویسنده مشهور چک و خالق رمان‌هایی نظیر «بار هستی»، «زندگی جای دیگری است»، «جاودانگی»، «شوخی» و… در مقدمه ‌رمان «ساندویچ‌دزد» نوشته است: «یک دختر کوچولو از سوپرمارکت ساندویچ می‌دزدید. پدر و مادر برای آنکه تنبیه‌ا‌ش کنند، او را با کشاورزی که نمی‌شناسند چندماه به ناحیه‌ای روستایی می‌فرستند.

در داستان‌های بسیار بلند قرن سیزدهم ایسلند، معمولا جانیان خطرناک را این‌گونه به نواحی مرکزی می‌فرستادند! «ساندویچ‌دزد»، رمانی دل‌انگیز درباره دوران کودکی است و چشم‌انداز ایسلند در تک‌تک سطرهایش پراکنده است. اما خواهش می‌کنم این اثر را به‌عنوان یک رمان ایسلندی عجیب‌وغریب و شگفت‌انگیز نخوانید. گودبرگر برگسون یکی از رمان‌نویس‌های بزرگ اروپا است. در این رمان فاصله میان کودکی و بلوغ یک دختر را می‌بینیم.

دختر کوچولو که دیگر نیازمند مراقبت مدام والدین نیست، ناگهان استقلال خودش را کشف می‌کند، اما چون هنوز با دنیای واقعی فاصله دارد، احساس بیهودگی می‌کند. این احساس، اینجا، تنها و در میان آدم‌هایی که قوم و خویشش نیستند،‌ تشدید می‌شود. با این‌حال، به‌رغم این احساس بیهودگی، به نظر آدم‌های دیگر جذاب می‌آید. یک صحنه کوچک فراموش‌نشدنی: دختر کشاورز، درگیر بحرانی عاشقانه است. هر شب از خانه بیرون می‌زند و می‌رود کنار رودخانه می‌نشیند. دختر کوچولو هم کشیک او را می‌کشد و خانه را ترک می‌کند و خیلی دور از او روی زمین می‌نشیند.

هریک از حضور آن دیگری خبر دارد اما باهم حرف نمی‌زنند. بعد در یک لحظه خاص، دختر کشاورز بی‌هیچ حرف و سخنی یک دستش را بلند می‌کند تا تسلیم شود؛ بچه به خانه روستایی برمی‌گردد. صحنه‌ای است معمولی اما جادویی. من مدام آن دستِ بلندشده را می‌بینم؛ علامت میان دو انسان را که سن و سال از هم دورشان نگاه می‌دارد، برای یکدیگر غیرقابل فهم هستند و برای آنکه با هم ارتباط برقرار کنند، هیچ ندارند. جز این پیام: «من از تو دورم، حرفی ندارم باهات بزنم، اما این‌جایم و می‌دانم که تو هم این‌جایی.» آن دستِ بلندشده اشاره و حرکت این کتاب است که زمانی بس دور را مورد بررسی قرار می‌دهد. زمانی را که نه می‌توانیم دوباره تجربه‌اش کنیم، نه می‌توانیم دوباره زنده‌اش کنیم. زمانی را که برای تک تک ما به چنان رمز و رازی تبدیل شده است که فقط احساس این رمان‌نویس شاعر می‌تواند به آن نزدیک‌مان کند.»

*** دستم به دزدی می‌رود!
گودبرگر برگسون را همچنان برای رمان «ساندویچ‌دزد» می‌شناسند؛ رمانی که در کشورهای مختلف به چندین زبان ترجمه و اثری سینمایی هم براساس آن ساخته شده است. او داستان کوتاه هم می‌نویسد و در کنار این داستان‌ها، بیشتر از ۲۰کتاب در حوزه شعر و ادبیات کودک تألیف کرده است. برگسون در سال ۱۹۹۳ جایزه انجمن ادبی شمال اروپا و در ۲۰۰۴ هم جایزه نوردیک آکادمی سوئد را(که با نام «نوبل کوچک» مشهور است)، از آن خود کرد. موفقیت این رمان به‌عنوان «یک رمان کلاسیک ایسلندی» تا حدی بود که خیلی از نشریات از آن تعریف کردند؛ نشریاتی نظیر ایندیپندنت که این رمان را مثال‌زدنی و بی‌مانند توصیف کردند. مجله ادبی شمال اروپا هم در ستایش آن نوشت: «تصویر طبیعت در این رمان به‌گونه‌ای انجام شده است که دشوار بتوان رقیبی در ادبیات ایسلند برایش پیدا کرد.»

*** جایی برای «قو»
در سال ۲۰۱۷ کارگردان و نویسنده‌ا‌ی ایسلندی، با اقتباس از این رمان فیلمی ساخت به نام «قو»؛ فیلمی که در آن تلاش می‌شد با تصاویر و دیالوگ‌هایی آموزنده نوع سوءاستفاده‌های مختلف والدین را نشان بدهد. همچنین این پرسش را برای مخاطبان مطرح کند که چطور می‌شود افرادی که اهل یک خانواده نیستند باهم ارتباط برقرار کنند و خودشان را فراتر از این حلقه‌ها تعریف کنند؟ او البته از فضاهای طبیعی و آنچه طبیعت در اختیارش قرار می‌داد، برای ساختن فیلم خود غافل نبود.

برای همین تلاش می‌کرد بازسازی واکنش‌های عاطفی را در فیلم از صحنه‌های طبیعت بگیرد. با این مسیر، کارگردان هم مثل نویسنده به مقصدی رسید که مشابه بود. هردو می‌خواستند دختر را به سمتی ببرند که با نوعی زندگی اجباری در دل طبیعت، ناگهان به نوعی آزادی جدید برسد و تازه بفهمد که پیش از این بیهوده در رنج و تیرگی دست و پا می‌زده. کارگردان هم مثل نویسنده بر این باور بود که طبیعت ایسلند هر انسانی را به حیرت و تعجب وامی‌دارد.

دریا همه جا هست، کوه‌ها انگار نزدیک انسان زندگی می‌کنند و احساساتی که طبیعت به ما می‌دهد، با زندگی روزمره‌مان گره خورده‌اند. اصلا فضای طبیعی ایسلند کاری می‌کند که چنین وضعیتی کاملا ملموس باشد. چون در جای‌جای این کشور نیاز نیست خیلی از شهر فاصله بگیرید تا با طبیعت بکر دم‌خور باشید. می‌توان با ساعاتی رانندگی کوتاه به دامنه‌های طبیعت رسید و خود را در آن غرق کرد.

کارگردان فیلم «قو» به این ترتیب تلاش کرد خود را به فضای ذهنی نویسنده نزدیک کند. چون برگسون در رمانش سوالاتی ناخودآگاه و عجیب ایجاد می‌کرد: «کجای این رودخانه آدم را می‌ترساند؟»، «اضطرابی که به آدم از تماشای این کوه دست می‌دهد ریشه در چه چیزی دارد؟» و… برگسون در این رمان به بهترین شکل ممکن توانسته تقابل انسان مدرن امروز را با طبیعت نشان بدهد.
برگرفته از سایت مووبل‌فست

کدخبر: ۳۱۸۰۳۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر