کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۶۳۵۹۷
تاریخ خبر:

داستان فرار از زندان آلکاتراز ‌شصت سال بعد

روزنامه هفت صبح، مصطفی آرانی| بازخوانی فرار از امنیتی‌ترین زندان آمریکا و نگاهی به سرنوشت سه زندانی که برخی می‌گویند ممکن است زنده و در آستانه ۱۰۰سالگی باشند . شامگاه دوشنبه، ۲۱ خرداد ۱۳۴۱، حوالی سال ۱۰ و نیم شب، جزیره آلکاتراز، جایی در خلیج سانفرانسیسکو، دو کیلومتری شهر سانفرانسیسکو. ۶۰ سال و تقریبا دو هفته پیش، یکی از بزرگ‌ترین فرار از زندان‌های جهان و تنها نمونه موفق فرار از امنیتی‌ترین زندان آمریکا اتفاق افتاد. سه زندانی فراری، حالا ۹۱، ۹۲ و ۹۶ سال دارند و حتی اگر از آن فرار جان سالم به در برده باشند؛ حالا دیگر ممکن است از دنیا رفته باشند ولی هنوز در لیست تحت تعقیب پلیس آمریکا هستند. در حوالی سالروز این اتفاق، بهانه‌ای است برای مرور آن.

قصه سه زندانی
فرانک لی موریس، بزرگ‌ترین این چهار نفر بود و رهبر عملیات فرار. متولد پایتخت آمریکا بود. در ۱۱سالگی توسط پدر و مادرش رها شده بود و نوجوانی را در یتیم‌خانه گذرانده بود اما خیلی باهوش بود و می‌گفتند که آی کی یواش ۱۳۳ است. اولین محکومیت کیفری‌اش در ۱۳سالگی بود و بعد از آن همین‌طور محکومیت کیفری داشت تا اینکه از زندان لوئیزیانا فرار کرد. در آن زمان او به جرم دزدی از بانک باید ۱۰سال را در زندان می‌گذراند. یک‌سال بعد، او دوباره به خاطر سرقت بازداشت و در ۲۰ ژانویه سال ۱۹۶۰ به عنوان زندانی شماره ۱۴۴۱ به آلکاتراز فرستاده شد.

دو زندانی دیگر شریک در این قضیه برادر بودند. جان و کلارنس آنگلین. یکی در مه سال ۱۹۳۰ به دنیا آمده بود و دیگری در مه سال ۱۹۳۱٫ از یک خانواده شلوغ پرجمعیت با ۱۳ فرزند بودند. آن‌ها در ۲۰ سالگی شروع به دزدی از بانک و دیگر کسب‌وکارها کردند و در سال ۱۹۵۸ بعد از سرقت بانکی در آلاباما، دستگیر و به ۳۵ سال زندان محکوم شدند. این محکومیت در زندان فلوریدا و بعد از آن آتلانتا گذشت اما بعد از تلاش این دو برای فرار از این زندان هر دو به آلکاتراز منتقل شدند. اولی در اکتبر سال ۱۹۶۰ و بعدی در ژانویه سال ۱۹۶۱٫

آلکاتراز کجاست؟
حالا باید نگاهی به زندان داشته باشیم تا اهمیت عملیات فرار از آن به چشم بیاید. قبل از هر چیز باید بگوییم که زندان آلکاتراز در حال حاضر دیگر مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و یک جای دیدنی است که سالانه یک و نیم میلیون نفر از آن دیدن می‌کنند. این زندان در جزیره‌ای بسیار کوچک به عرض حداکثر ۲۰۰ و طول ۵۰۰متر، به نام آلکاتراز قرار دارد.

مساحت کل این جزیره حدودا ۱۹۰ هزار متر مربع است. جزیره آلکاتراز از میانه قرن نوزدهم به عنوان محلی برای یک فانوس دریایی و بعد از آن تاسیسات نظامی مورد توجه قرار گرفته تا اینکه در حدود سال ۱۹۱۰، یک زندان امنیتی برای ارتش آمریکا در آن ساخته شد. در سال ۱۹۳۴ و بعد از مدرن کردن ساختمان زندان و افزایش امنیت آن، این زندان به عنوان یک زندان فدرال برای مجرمین غیرنظامی مورد استفاده قرار گرفت.

امنیت بالا، موقعیت جزیره در آب‌های سرد و جریان‌های آبی قوی خلیج سانفرانسیسکو باعث می‌شد که این زندان به عنوان مستحکم‌ترین زندان در آمریکا شناخته شود و از این رو به آن «صخره» گفته می‌شد. در مجموع از سال ۱۹۳۴ که زندان مورد استفاده قرار گرفت تا سال ۱۹۶۳، ۱۴ تلاش برای فرار از این زندان توسط ۳۶ زندانی (دو نفر دو بار اقدام کردند) انجام شد که از این میزان، ۱۵ نفر دستگیر شدند، ۸ نفر تسلیم شدند، هفت نفر به ضرب گلوله کشته شدند و سه نفر غرق شدند و ماند قصه این سه نفری که می‌خواهیم از آن‌ها صحبت کنیم.

فرار چگونه اتفاق افتاد؟
قبل از هر چیز باید از یک بازنده به تمام معنا صحبت کنیم. از شخصیتی به نام آلن وست. او متولد سال ۱۹۲۹ در نیویورک بود و در ۲۶سالگی به خاطر دزدی ماشین به زندان افتاده بود. بعد از تلاش برای فرار از زندان فلوریدا او هم در سال ۱۹۵۶ به این زندان فرستاده شده بود و در تیم فرار بود اما اتفاقی افتاده که مانع فرار او شد.

حالا به قصه فرار بپردازیم. این چهار زندانی همدیگر را از حبس‌های قبلی در زندان‌های سابق می‌شناختند. در دسامبر سال ۱۹۶۱، سلول‌های آن‌ها کنار هم افتاد و فرار از اینجا آغاز شد. آن‌ها شش ماه، مجرای تهویه زیر سینک خود را با استفاده از تیغه‌های اره دور انداخته شده در محوطه زندان، قاشق‌هایی که از سالن غذاخوری کش ‌می‌رفتند و یک مته الکتریکی که با موتور یک جاروبرقی ساخته شده بود باز کردند. بعد از پایان هر بار عملیات کندوکاو، کار با یک مقوای نقاشی شده پنهان می‌شد.سر و صدا هم با آکاردئونی که موریس می‌نواخت پنهان می‌شد.

بعد از مدتی آن‌ها توانستند این راه را بازکنند و درست روی سقف سلول خود، یک کارگاه مخفی راه‌اندازی کنند که در آنجا تیوپ‌هایی برای نجات در دریا ساخته شد و یک قایق لاستیکی و البته پارو. از همان جا هم آن‌ها توانستند به سقف زندان دست پیدا کنند و از طریق یک فن بزرگ، به پشت بام بروند. برای مدتی که این اتفاقات قرار بود رخ دهد و نیز برای اینکه نگهبانان غیبت آنان در سلول را در شب فرار متوجه نشوند، با استفاده از ابزارهایی مثل صابون، خمیر دندان و دستمال توالت یک سر ساخته شد و با مقداری مو که از آرایشگاه زندان برداشته بودند، آن را طبیعی جلوه دادند تا نگهبان‌ها تصور کنند که زندانیان خوابیده‌اند.

برای شبیه‌سازی بدن هم از حوله و لباس انباشه زیر پتو استفاده شد. اما حالا برسیم به داستان تلخ آلن وست. او برای تقویت اطراف دریچه که مدام در حال ریختن بود، از سیمان استفاده کرد ولی حواسش نبود که این سیمان وقتی سفت شود، عملا دریچه را کوچک‌تر خواهد کرد. تا وقتی او بتواند این زائده را باز کند، بقیه رفته بودند و بنابراین او به سلول خود بازگشت و خوابید! البته خوابی کاملا تلخ و البته با دلهره.

هنگام رفتن سه زندانی به پشت بام، صدایی شدید آمد اما چیز بیشتری شنیده شد و منبع صدا هم بررسی نشد. آن‌ها از روی پشت بام با استفاده از لوله هواکش آشپزخانه که ۱۵ متر ارتفاع داشت به پایین آمدند و سپس از دو نرده ۳٫۷ متری سیم خاردار بالا رفتند و در شمال شرقی جزیره، در یک نقطه کور شبکه نورافکن‌ها و برج‌های دیده‌بانی زندان، قایق خود را با یک کنسرتین (یک وسیله موسیقیایی بادی) که از یک زندانی ربوده بدند، باد کردند و بعد سوار قایق شدند و به سمت جزیره «فرشته» در سه کیلومتری حرکت کردند.

بعد از فرار
صبح روز بعد، مقامات متوجه فرار شدند و به مدت ۱۰ روز، جست‌وجوی شدیدی در منطقه حاکم بود. آلن وست، همان زندانی که از گروه بازمانده بود هم با تحقیقات همکاری کرد تا اتهامی جدید دریافت نکند. (او البته بعد از پایان دوران آلکاتراز، ۴ سال دیگر هم در زندان بود و یک‌سال بعد از آزادی، دوباره زندانی شد، در ۱۹۷۲ در زندان یک زندانی دیگر را با چاقو کشت و در سال ۱۹۷۸ در زندان مُرد).

با وجود این اقدامات چیزی دستگیر جست‌‍وجوگران نشد. پس از فرار، در نزدیکی پل گلدن گیت، کیسه‌ای حاوی چند نشانی و شماره تلفن پیدا شد و یک کشتی اقیانوس‌پیمای نروژی نیز گزارش داد که جسد شناوری را نزدیکی خود دیده است اما در این خصوص شک و تردیدهایی وجود داشت. با این حال اف.بی.آی. در سال ۱۹۷۹ با این جمع‌بندی که آن‌ها احتمالا در آب غرق شده و مرده‌اند پرونده را به پلیس مارشال تحویل داد. مارشال‌ها پرونده را دست کم تا سال ۲۰۳۰ که عمر متهمان به ۱۰۰ سال برسد، باز نگه‌می‌دارند.

البته ادعاهایی هم شده که این افراد هنوز زنده‌اند و باز بودن پرونده خیلی هم بیراه نیست مثل اینکه خواهران و برادران انگلین گفتند که کلارنس و جان زنده‌اند و بعد از فرار، برای آن‌ها کارت کریسمس فرستاده‌اند اما این معما هنوز حل نشده و تنها مسئله قطعی این است که این سه نفر نگذاشتند دست پلیس آمریکا به آن‌ها برسد و البته قصه‌ای جالب در تاریخ درست کردند که برای مثال با هنرمندی کلینت ایستوود و در فیلمی به کارگردانی دان سیگل، محصول ۱۹۷۹ به تصویر کشیده شده است.

کدخبر: ۴۶۳۵۹۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر